۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۲۳
* شبهه و سؤال
چه مشکلي دارد که باور داشته باشيم دو يا چند خدا مثل هم وجود داشته باشند كه هر كدام، قسمتي از جهان را اداره كنند و با همديگر در خلقت و اداره جهان شريك باشند؛ مثل خدايان بودايي!!!
* پاسخ
پاسخ هاي مختلفي به اين شبهه توسط دانشمندان اسلامي داده شده است كه هر كدام در جاي خود صحيح است؛ ولي مجال پرداختن به همة آن ها در اين جا وجود ندارد.
بهترين پاسخي كه در اين باب در قرآن کريم آمده و توسط فيلسوفان الهي بسط و تقرير شده است پاسخي است که خداوند در پاسخ به مشرکان و باورمندان به تعدد خالق بيان فرموده است: «لوكان فيهما الهة الا الله لفسدتا/ اگر در آسمان و زمين خدايي جز الله بود هر دو (آسمان و زمين) فاسد مي شدند». بر طبق اين برهان اگر خدايان متعددي در عالم وجود داشت لازمه آن فساد و تباهي عالم وجود بود.
"بيان و حجت آيه کريمه اين است كه اگر فرض شود كه براي عالم الهه متعددي وجود داشته باشد ناچار بايد چند اله با يكديگر اختلاف ذاتي داشته باشند و با هم تباين حقيقي داشته باشند و گرنه چند اله نميشدند".
توضيح مطلب اين كه اگر پروردگار آسمان و زمين بيش از يكي باشد و چند مدير، سازمان آفرينش را اداره كنند حتما ذات و حقيقت آن ها از يكديگر جدا و ممتاز است؛ چون اگر يك حقيقت باشند نيازي به تكرر و تعدد شخص آن نيست؛ چرا كه هر كاري از فرد دوّم ساخته است همان عمل از فرد اوّل حاصل خواهد شد و چون ذاتاً از هم جدا هستند از لحاظ نظام علمي و مقام رباني و (تدبير همه جهان هستي) نيز از يكديگر جدا خواهند بود.
همين كه پاي اختلاف و تدبير به ميان بيايد، تدبير هر يك تدبيري ديگري را فاسد ميكند و آسمان و زمين رو به تباهي مي رود. در جاي خود اثبات شده كه خداوند داراي كمال مطلق و وجود نامحدود است و براي وجود نامحدود نمي توان جايي را فرض كرد كه از تدبير او خالي باشد؛ چراكه تدبير امور او نيز نامحدود است و تدبير نامحدود هر كدام يك از خدايان فرضي، با تدبير خداي فرضي ديگر تصادم و برخورد دارد و هر يكي ديگري را از صحنه خارج مي كند.
اين خدايان نيز چون تدبيرشان نامحدود است، تدبير نامحدود هر يك تصادم و تصادف و برخورد و با تدبير ديگري حاصل مي كند؛ چون هر يك درصدد جريان تدبير خود است به تدبير ديگري اجازه نمي دهد تدبير اين جهان را برعهده بگيرد. لذا جهان فاسد گشته و نابود مي گردد. به عبارت ديگر اصلا جهاني به وجود نخواهد آمد.
به بيان روشنتر "خدا آن كسي است كه هستي اين مخلوق از اوست و در دست اوست و او تدبير كننده، رشد دهنده و به كمال رسانندة آن موجود است. اگر هر كدام از سيستم هايي كه در اين جهان موجود است يك خدايي مي داشت مي بايست خود آن خدا اين سيستم را به وجود بياورد بدون احتياج به چيز ديگري! اين سيستمي كه در دست اين خدا است، سيستمي است كه در داخل خودش مكتفي بالذات است، به ماوراي اين سيستم و به ماوراي خداي خودش احتياجي ندارد. فرض خدا و خلق اين است كه خدا موجودي را خلق مي كند که تمام هستي اين مخلوق در دست اوست و تمام نيازمندي هايش به دست خود او و يا به دست مخلوقاتي كه او مي آفريند تأمين مي شود.
حال اگر فرض كنيم كه عالم چند خدا داشته باشد بايد چند سيستم باشد كه هر كدام مكتفي بالذات باشد و احتياجي به ماوراي خود نداشته باشد.
اگر عالم انسان يك خدا داشته باشد، عالم حيوانات هم يك خدا داشته باشد، عالم گياهان هم يك خدا داشته باشد، عالم جمادات هم يك خدا داشته باشد، لازمهاش اين است كه عالم انساني به خداي خودش نيازمند باشد و آن چه او آفريده است ديگر به آفريدگان يك خداي ديگر كاري نداشته باشد؛ زيرا آن خدا داراي يك سيستم مستقل و جدايي است؛ يعني نبايد از هوايي كه خداي ديگري آفريده و در حيطة تصرف اوست استفاده كند، آن هوا ملك آن خداست و در دست اوست و آفريده اين خدا نبايد نيازي به ماوراي خداي خود و سيستمش داشته باشد.
اين سيستم بايد تمام ارتباط وجوديش با خداي خودش باشد. اگر چنين عالمي فرض كنيم كه اين گونه سيستم هاي منعزل و مجزا در او وجود دارد، آيا قابل دوام است؟
فرض كنيد ما آفريده شده ايم و يك خدايي ما را جداگانه خلق كرده و هيچ كاري با خداي زمين، آسمان و هوا و غيره ندارد. آيا ما اگر اين گونه به وجود آمديم، مي توانيم بدون هوا زندگي كنيم؟ ميتوانيم بدون آب زندگي كنيم؟ و فرض كرديم كه اين موجودات متعلق به خداي ديگر و سيستم ديگري است كه از ما جداست و ما بايد جدا زندگي كنيم و احتياجي به آن خدا و آفريده هايش نداشته باشيم!!! امّا عالم اين طوري نيست. مي بينيم که هيچ موجودي و هيچ سيستمي بدون ارتباط با موجودات ديگر تحقق پيدا نمي كند و اگر هم تحقق پيدا كند دوام پيدا نمي كند.
اگر فرض كنيم كه اين خدا انسان را بدون ماده اي، بدون خاكي و بدون نطفه اي به وجود آورده است. اين انسان بايد تنفس كند و بايد غذا بخورد، از آب، غذا، گياه و گوشت حيوانات بايد استفاده كند و اگر استفاده نكند مي ميرد. "لوكان فيهما الهة الّا اللهُ لفسدتا"؛ اگر فرض ميكرديم كه اين عالم، سيستم هايي است كه هر كدام را خدايي اداره مي كند، تمام اين عالم از هم پاشيده و از بين مي رفت و دوام نمي آورد؛ چون مي بينيم اين موجودات، بدون احتياج به موجودات ديگر تحقق پيدا نمي كنند و نمي توانند ادامة وجود بدهند و فاسد مي شوند و از بين مي روند. پس اين وحدتي را كه بر نظام عالم حكم فرماست، همه مي توانند درك كنند و البته سطح درك ها متفاوت است.
همه انسان هاي عاقل اين را درك مي كنند كه اجزاي اين عالم همگي با هم پيوسته و همبسته است و منعزل از يكديگر نيست و يك نظام واحدي بر كل جهان حكومت مي كند. اين نظام واحد و مرتبط، حاكي از آن است كه دست واحدي است كه همة اين ها را به هم مربوط مي كند و مي چرخاند. اگر دستهاي مستقلي بود كه هر كدام مي خواستند مستقلاً اين عالم را آن چنان كه مقتضاي ربوبيت خودشان بود اداره كنند، اين عالم متلاشي مي شد. پس چون مي بينيم كه اين نظام واحد، برقرار است و فسادي در اين عالم پديد نيامده است، يعني نابود نمي شود؛ نه اين كه به وجود نمي آيد، معلوم است كه آن كسي كه اختيار دار اين جهان است و اين عالم را تدبير مي كند و پرورش مي دهد و همه را به هم مربوط ساخته است، واحدي است كه نظام واحدي را به وجود آورده است.
هشام بن حكم كه از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ است از آن حضرت سؤال مي كند كه دليل بر وحدانيت خداوند چيست؟ امام ـ عليه السّلام ـ جواب مي دهند كه: "اتصال التدبير و تمام الصنع كما قال الله عزو جل لو كان فيهما الهة الّا الله لفسدتا"؛ فرمود: پيوستگي و انسجام تدبير جهان و كامل بودن آفرينش؛ چنان که خداوند ميفرمايد: اگر آسمان و زمين خداياني جز خداي يگانه داشتند فاسد مي شدند.
حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد: الحمد لله الذي لم يكن له شريكٌ في ملكه فيضادّهُ فيما ابتدع و لا ولي منَ الذل فيرفده فيما صنع فسبحانه سبحانه لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا و تفطرتا سبحان الله الواحد الاحد الصمد الذي لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد/ حمد و ستايش مخصوص خدايي است كه شريكي در سلطنت ندارد تا در ابداع و اختراعش كسي مخالفت و ضديت كند و قدرت كاملش در صنع و ابداع محتاج به معاونت كسي نيست تا او را ياري كند. منزه است خداي يكتايي كه اگر جز او خداياني بودند نظم آسمان و زمين فاسد ميشدند و از هم گسيخته ميشدند.
اين بود مختصر جوابي كه مي توانستيم در اين عبارت هاي كوتاه براي شما بيان كنيم، البته در اين زمينه دلايل عقلي فراوان و آيات و روايات زيادي داريم كه براي مطالعه بيش تر ميتوانيد به كتب و منابع زير مراجعه فرماييد:
1.ترجمه تفسير الميزان، ج 14، ص 374 تا 378، چ جامعه مدرسين
2.تفسير نمونه، ج 13، ص 381 تا 385، نشر مدرسه امام امير المؤمنين؛ و ج 20، ص 365 تا 373
3. اصول فلسفه و روش رئاليسم، شهيد مطهري، ج 5، ص 5، نشر صدرا، چ اوّل
4. الانوار الساطعه في شرح الزيارة الجامعه، تأليف شيخ جواد كربلايي، چ دار الحديث، ج 3، ص 120 تا 124
5.معارف قرآن استاد مصباح يزدي، نشر جامعه مدرسين، چ اوّل، ص 78 تا 93
6. ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، استاد جوادي آملي، نشر الزهرا، چ سوّم، ص 140 تا 155
منبع:حوزه