یادداشت/ رسول نوروزی فیروز
عاشورا و درس ثبات در هویت سیاسی
عاشورا، محصول انتخاب و تغییر و تبدل هویتی در مقام سیاست است که در حالی که این تغییر و تبدیل فاحشترین خطای استراتژیک است، زیرا انتخاب سیاسی باید بیرون از فضای سیاسی انجام شود و درون گفتمان سیاسی فقط فضای پایبندی به انتخاب است و گرنه ممکن است فجایعی رقم بخورد که قابل جبران نباشد.
عقیق:دکتر رسول نوروزی فیروز، پژوهشگر مرکز مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت(ع) قم در یادداشتی به نقش عاشورا در هویت سیاسی شیعه پرداخته است:
شاید شعر مشهور جلال الدین محمد بلخی (مولانا): «از کجا آمدهام،آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم» از جمله بارزترین اشعار مشیر به مقوله هویت است. هویت چگونگی تعریف از «خود» و نوع برداشت از «دیگری» یا جهان پیرامون است. پاسخ به پرسش «من کیستم؟» و یا اکتشاف هویت میتواند از دو بعد اثباتی و سلبی در سطوح مختلف فردی، اجتماعی، و نهایتا سیاسی برونداد داشته باشد. ثبات هویتی در سطح فردی میتواند به مثابه موتور محرکی برای رفتار فردی باشد؛ زیرا با تعیین اهداف و چشمانداز برای زندگی فردی، آینده روشنی را برای فرد رقم میزند و از سویی دیگر از مبتلا شدن فرد به انواع اختلالات شخصیتی مصون میدارد. تعیین هویت از سوی اجتماع یا جامعه میتواند تعادل و همبتسگی اجتماعی را سبب شود که جمع خاص یا جامعه را در رسیدن به هدف مشترک و وضعیت مطلوب و کنش جمعی و مشترک هدایت کند و مانع از واگرایی جمعی شود. در نهایت در ساحت نظام بینالملل، استقلال و یا عدم استقلال کشور به صورت حقیقی در نظام بینالملل و پیگیری اهداف مشخص از سوی کشور در محیط بینالملل و همراهی جامعه با آن، از طریق هویت آن کشور در نظام بینالملل هویدا میشود. از این رو مسئله هویت از جمله مهمترین عرصههایی است که در رشتههای مختلف علمی نظیر ادبیات، هنر، روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل به آن پرداخته میشود.
یکی از ابعاد برجسته و مهم هویت، بعدی است که با سیاست آمیخته میشود و از آن به «هویت سیاسی»[1] تعبیر میشود. این آمیختگی، ارتباط مستقیمی با مقوله قدرت ـ به معنای عام آن ـ خواهد یافت، همانند ارتباط میان جغرافیا و سیاست (ژئوپلتیک)، و یا اقتصاد و سیاست که یک ارتباط ارگانیکی و برساخته است و انتزاع و هرگونه تغییری در هر بخش از جغرافیا مستقیما بر میزان قدرت اثر خواهد داشت. برساخته بودن هویت سیاسی به این معناست که هویت سیاسی یک فرد، جامعه یا کشور در فرایند تعامل با محیط بیرونی شکل میگیرد و افراد یا بازیگران نظام بینالمللی بر اساس تعریفی که از «خود» و «دیگری» دارند منافع خود را تعیین میکنند و بر اساس آن دست به انتخاب و کنش میزنند. از اینروست که مقوله هویت هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی مورد توجه دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی راهبردی، مراکز سیاستگذاری و... است و پروژه رصد تحولات هویتی جوامع مختلف دائما در دستور کار قرار دارد؛ زیرا تغییر هویتی همانند تغییر جغرافیایی و اقتصادی میتواند فرصتها و یا تهدیدات گستردهای را متوجه افراد، جوامع و یا کشورها نماید.
تغییر هویتی غالبا به دو دسته «در هویت» و «از هویت» تقسیم می شود. در قسم اول این تغییر کاملا پذیرفته شده و ممدوح است و نشان تعالی است. دراین وضعیت مبدا و مقصد مشخص است و اهداف و جهتگیریهای رسیدن به اهداف تغییر می کند. این نوع تغییر سبب بازتولید هویتی و ارتقا سطح ادارک هویتی فرد میشود؛ زیرا فضای ادراکی فرد در درون یک گفتمان مشخص قبض و بسط می یابد، و تلاش می کند در سازواری با فضای عملیاتی موجود کنش خود را تنظیم نماید. اما «تغییر از هویت» نشانگان روشنی است بر اختلال شخصیت؛ زیرا عدول از یک گفتمان و پذیرش یک گفتمان دیگر را به همراه دارد؛ نظیر شیفت دائمی یک فرد میان هویت مذهبی و هویت سکولار، که در دورن گفتمان متفاوت صورتبندی میشوند. این امر معمولا در افرادی رخ میدهد که از اختلال شخصیت مزمن برخوردار باشند.
توجه به این امر ضروری است که از آنجا که هویت سیاسی امری برساخته اجتماعی است، تغییر ـ از هویت ـ به آسانی امکانپذیر نیست؛ زیرا یک وضعیت[2] نیست که بتوان آن را به آسانی با وضعیت دیگری جایگزین کرد بلکه یک فرایند[3] است که جایگزینی آن با فرایند دیگر مستلزم سپریشدن مدت زمانی بسیار طولانی و حتی تغییر نسلها میباشد. از اینرو تغییر در هویت سیاسی و یا به عبارت بهتر عدول از آن عملا امکانپذیر نیست و قابل تعویض یا معامله با هیچ معیاری نمیباشد. به عنوان مثال فردی که هویتش را با دین، مذهب، کشور، شهر، و حتی در لایههای اجتماعیتری نظیر یک تیم ورزشی خاصی گره زده است امکان انتزاع آن به وسیله امور مادی وجود ندارد. بنابراین هرچه افراد، گروهها، احزاب، نهادها، و... بتوانند هویت مشخصتری را عرضه کنند، از صراحت بیشتری در مشخص کردن اهداف، و منافع و در نهایت جهتگیریهای رفتاری برخوردار خواهند بود؛ و برعکس هرچه اختلال هویتی و شخصیتش قویتر و هویداتر باشد گزینش و رفتار بسیار سخت و پیچیده خواهد شد که در این صورت اغلب رفتارها، همراه با خطا و زیان بسیار خواهد بود. در عرصه سیاسی نیز مسئله به همین روشنی است و هویت سیاسی افراد در صورت رسیدن به ثبات نسبی علائق، جهتگیریها و منافع فرد را تعیین میکنند و تغییر آن به سختی امکانپذیر است.
قاعده اول مرتبط با هویت سیاسی این است که، در صورتی که فرد مبتلا به تذبذب هویتی باشد ـ که معمولا در ظاهر، رفتار با گفتار مشخص است ـ سهیم شدن فرد در قدرت و یا ورود وی به کنش سیاسی ممنوع است. زیرا تغییر در هویت سیاسی فقط از یک روش میسر است؛ و آن هم تغییر در خارج از فضای سیاسی است؛ یعنی عدول و نزول از عرصه سیاست و قدرت تنها راه امکانپذیر تغییر هویت سیاسی است. یعنی هنگامی که فرد خود را با یک گفتمان سیاسی خاصی مطرح میکند، حق عدول گفتمانی مادامی که سهمی از قدرت را از طریق همان گفتمان به خود اختصاص داده است را ندارد. این امر در اموری نظیر ورزش نیز به همین نحو است؛ مثلا بازیگر یک تیم ورزشی خاص و پرطرفدار در اثنا بازی نمیتواند بگوید تغییر هویت دادهام و به اصطلاح گل به خودی بزند بلکه هنگامی که عزم تغییر هویت میکند میبایست رضایت تیم خود را جلب نماید، سپس از تیم خارج شود، جریمههای خروج را بپردازد، و در نهایت به صورت رسمی اعلام ورود به تیم دیگر نماید. طی شدن فرایند رسمیتبخشی از اینرو ضروری است که فرد کاملا به اهداف جمع وفادار بماند. در عرصه سیاست نیز وضع به همین منوال است؛ زیرا نقش و جایگاه بازیگر سیاسی در فضایی است که بخشی از قدرت در اختیار وی قرار میگیرد. تغییر در هویت سیاسی و تغییر گفتمانی سبب خلاء قدرت در بخشی میشود که در اختیار فرد قرار گرفته است. خلاء قدرت همواره آشوب و بحران و نهایتا فاجعه را در پی خواهد داشت. روی دیگر سکه قاعده اول این است که هنگامی که هویت با سیاست گره میخورد: «مادامیکه فرد صاحب و مدعی هویت سیاسی خاص در عرصه قدرت قرار دارد تغییر و تغیر در هویت سیاسی و عدول گفتمانی ممنوع است»؛ زیرا ظهور فجایعی تلخ و بسیار زیان باری را سبب میشود؛ که اقلیترین آنها از بین رفتن اعتماد و سرمایه اجتماعی است و حداکثریترین آنها نیز وقوع فجایعی نظیر جنگ و بحرانها و یا وقوع مصائبی نظیر عاشورای سال 61 هجری قمری است. بنابراین تغییر هویت میبایست در بیرون از فضای سیاست شکل گیرد و اساسا معامله بر سر هویت، زیانبارترین معاملات تاریخ است.
هنگامی که هویت در یک فضای متعالی و دینی شکل میگیرد، عالیترین سطح ثبات هویتی شکل میگیرد. در این صورت این هویت تحتالشعاع منافع متضاد با دین قرار نمیگیرد. عاشورا به عنوان یک پدیده اجتماعی دینی، در بعد هویت سیاسی از دوجنبه قابل بررسی است. از یک سو عاشورا یکی از بالاترین نمادهای ثبات در هویت سیاسی را به نمایش گذاشته است که در بحث سیاستورزیِ مبتنی بر شرع شکل گرفته است که امکان تغییر آن وجود نداشت. در این وضعیت در زمان تعارض میان هویت و منافع مادی، انتخاب امام حسین(ع) کاملا روشن است؛ زیرا هویت سیاسی خود را از قبل تعیین کرده است. به دیگر بیان عاشورا نماد روشنی است بر انتخابگری در فضای سیاسی مشوش و پرآشوب. از سویی دیگر، در جریان عاشورا افراد و جریانهای بسیار زیادی وجود دارند که کنش سیاسی آنها مبتنی بر اختلال شخصیت مزمن سیاسی رقم خورده است، نه مبتنی بر ثبات هویت سیاسی. در نتیجه فقدان ثبات هویت سیاسی در بخش قابل توجهی از جامعه، سبب شده است که یک روز برای امام معصوم(ع) دعوت نامه ارسال شود و روز دیگر شمشیرها علیه وی آخته شوند. ساعاتی همراه با مسلم بن عقیل باشند و ساعاتی علیه مسلم. عاشورا الگوی روشنی است از افرادی که مبتلا به دوگانگی مزمن شخصیت سیاسی هستند. کسانی که هم بر حقانیت و از آن بالاتر بر مظلومیت امام(ع) واقفند و بر آن میگریند و هم توان قدم برداشتن در راه یاری امام(ع) را ندارند و میان انتخابهای متعدد ماندهاند. یا ممکن است انتخاب درست باشد اما در زمان درست محقق نشده باشد، نظیر قیام توابین و قیام مختار انتخابهای آنها تاریخ مصرف خود را از دست داده و با تاخیر انتخاب مواجه شدند. در هر صورت عدم ثبات هویت سیاسی سبب شد که فاجعهای در ابعاد عاشورا رقم بخورد و همه انتخابهای سیاسی پس از آن بسیار کمفایده شوند.
بنابراین بارزترین ویژگی افراد با اختلال شخصیت سیاسی عدم توان کافی در انتخاب از یکسو، انجام انتخابها یا شیفتهای مکرر و متعدد از سوی دیگر است. این امر نشانگان روشنی است بر عدم ثبات در هویت سیاسی و به این معناست که هویت سیاسی فرد شکل نگرفته و یا ناقص شکل گرفته و قابل اتکا نیست. برای چنین افرادی قرار نگرفتن در فضای انتخاب سیاسی و عدم مشارکت در امر سیاسی بهترین گزینه است. چنانکه امام حسین(ع) به افراد متعددی پیشنهاد دادند که از فضای کربلایی و عاشورایی که در آن ناگزیر از انتخاب هستند، چنان دور شوند که صدای یاری طلبی امام(ع) را نشنوند. عاشورا محصول انتخاب و تغییر و تبدل هویتی در مقام سیاست است که در حالی که این تغییر و تبدیل فاحشترین خطای استراتژیک است. زیرا انتخاب سیاسی باید بیرون از فضای سیاسی انجام شود و درون گفتمان سیاسی فقط فضای پایبندی به انتخاب است و گرنه ممکن است فجایعی رقم بخورد که قابل جبران نباشد.
شاید یکی از تفسیرهای «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را بتوان بر مقوله ثبات در هویت سیاسی تطبیق داد. به این معنا که با استخراج الگوی ثبات در هویت سیاسی می توان از سیاست مداران چند توقع مشخص داشت؛ اولا اینکه بر هویت سیاسی که از آن به قدرت رسیده اید و در قدرت سهیم شده اید، پافشاری نمایید، و در صورت عدم تمایل به حفظ گفتمان سیاسی ای که از آن به قدرت نائل آمده اید، ردای سیاست را از تن به در آورید. عدم ثبات در هویت سیاسی سبب میشود که افرادی را مشاهده کنیم که روزی در کسوت جریان متشرع باشند و بردیگران خرده عدم پیابندی به شرع گیرند و روزی دیگر با ظاهر، رفتار و گفتاری کاملا متفاوت نسبت به شرع در فضای گفتمانی دیگری قرار دارند. در عرصه سیاست روزی با لیستهای چپ، انقلابی دو آتشه، ضدآمریکایی و... در صحنه سیاست حضور دارند، روزی دیگر سر از لیستهایی با آرمانهایی بسیار متفاوت درمیآورند که بیشتر به طنزی تلخ شده است. روزی غربستیزند و روز دیگر معیار و مکیال اصلی برای همه اموز زندگی آنها، غرب بما هو غرب است. روزی سرمایه ستیزند و روزی سرمایه دار؛ روزی حجاب مدارند و روزی حجاب ستیز؛ تا دیروز محاسن بلند، پیراهن سفید روی شلوار، و یا حتی صف اول نماز جمعه و جماعت، امروز ته ریشی ناچیز، کت و شلوارهای خوش رنگ، و عضویت در محافل سیاسی مختلف، و... همه اینها هنگامی بغرنج می شوند که با چنین اختلالاتی در عرصه سیاست حضور داشته باشند.
چنانچه گذشت تغییر هویت سیاسی ممکن است ناگزیر باشد؛ اما تغییر هویت سیاسی در هنگام تصدی پستِ سیاسی ممنوع است؛ زیرا کمترین تبعات آن از دست رفتن اعتماد مردم است که بالاترین سرمایه اجتماعی نظام است. همانطور که اگر شخصی نمیداند طرفدار کدام یک از تیمهای قرمز یا آبی است، حق ورود به مدیریت، بازی و... در این تیمها را ندارد، دقیقا به همان دلیل اگر کسی نمیداند که در کدام یک از گفتمان های سیاسی خانه هویت سیاسی خود را بنا کند باید از عرصه بازیگری در فضای سیاسی خارج شود. زیرا در این صورت به فردی تبدیل خواهد شد که خط قرمز و آبی نظام را ممزوج خواهد کرد و در نهایت هم رد خواهد کرد. تبدیل به فردی می شود که در همه جا خواهد بود و در هیچ جا نخواهد بود. اگر هویت سیاسی تثبیت نشده باشد، هویت سُفرهای شکل خواهد گرفت؛ هرجا سفرهای پهن باشد همان جا خواهند نشست. از هر طریقی که رای بیشتری قابل تخمین باشد، همان هویت سیاسی است؛ دقیقا شبیه دوستی که بعد از شهرآورد مشخص میکرد که طرفدار کدام یک از طرفین قرمز ـ آبی است.
هنگامی که هویت سیاسی ثبات لازم را نداشته باشد، تجزیه گفتمان سیاسی به راحتی امکانپذیر است؛ زیرا هر اختلالی به یک متغیر مشخصی واکنش نشان میدهد. وجود متغیرهای متعدد گریز از مرکز را تسریع میکند. به نظر می رسد یکی از عمده دلایل تجزیة بسیار زیاد در دو جناح سیاسی در کشور عدم تثبیت هویت سیاسی و وجود افرادی با اختلال شخصیت سیاسی مزمن است که مدام میان دو جناح در رفت و آمد هستند و در حال شکستن و متکثر کردن فضای سیاسی کشور از هر دو جناح هستند. شاید مقایسه وضعیت فعلی کشور با جریان عاشورا قیاس مع الفارق باشد، اما عاشورا نمونه روشن و بارزی است از عدم ثبات در هویت سیاسی بخش قابل توجهی از بازیگران ـ اعم از نخبگان و عوام ـ است که علی رغم روشن بودن دو مسیر و شفافیت هر دو برای بسیاری انتخاب بسیار سخت بود؛ هر چند در سپاه یزید بودند اما از مواجهه مستقیم پرهیز می کردند. برای عبور از این وضعیت بی ثباتی هویتی نیازمند الگوسازیها و تعاریفی دقیق از هویت سیاسی و تثبیت آن، و قواعد ورود و خروج از هویت به هویتی دیگر کاملا مشخص باشد تا بتوان بر اساس آن سامان سیاسی شکل گیرد.
منبع:فارس