کد خبر : ۸۹۲۲۹
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰
سبک زندگی مرحوم سیدجواد زینلی موسوی قدیمی‌ترین عطرفروش بازار رضا در گفت‌وگو با فرزندانش

سید عطری بوی حرم می‌داد

همیشه توصیه می‌کرد کاسب منصفی باشیم. چون کاسب حبیب خداست. می‌گفت باید عطر خوب به مشتری بفروشیم تا زائرين امام رضا از ما راضی باشند. رضایت مشتری خیلی چیزها را در زندگی تغییر می‌دهد و آدم را به سمت عاقبت بخیری می‌برد.

عقیق: مگر می‌شود به مشهد بیايی و عطر حرم را سوغات نبری. مگر می‌شود به مشهد بیايی و سراغی از عطرفروشی‌های اطراف حرم نگیری. یکی از این عطرفروشی‌های قدیمی، عطرفروشي سیدجواد است که صاحبش ماه قبل از ميان ما رفت. سید‌جواد زینلی موسوی معروف به «سید عطری» 66 سال عطرفروشی ‌کرد و آداب همسایگی و کاسبی در جوار حریم دوست را بلد بود؛ او سال‌ها به زائرين امام رضا(ع) خدمت کرد و کاسبی در حریم رضوی را ملزم به رعایت آداب همسایگی در جوار خورشید می‌دانست. سید‌حسین زینلی موسوی پسر سید عطری که در مغازه‌ي پدرش مشغول کار است باور دارد که نام پدرش از لطف امام رضا(ع) ماندگار شده.

همجواري با امام؛ بزرگ‌ترين ثروث

پسر كه به تازگي سايه‌ي پدر را از دست داده در حالي كه نم اشكي مهمان چشمانش مي‌شود، مي‌گوید: «پدرم به نماز اول وقت اهمیت می‌داد. احترام به پدر و مادر برایش بسیار مهم بود و به همه توصیه می‌کرد دست پدر و مادرتان را ببوسید. حتی به زوار هم می‌گفت هر روز دست پدر و مادرتان را ببوسید. پدرم می‌گفت لطف امام رضا در تمام زندگی‌اش جاری بوده و همیشه شامل حالش شده. سید‌جواد عقیده داشت همین که در شهر امام هشتم زندگی می‌کند و نفس می‌کشد، بزرگ‌ترین ثروت است. مي‌گفت زندگی همه‌اش مادیات نیست».

احترام به پدر و مادر

‌خاطرات يكي يكي در ذهن سيد‌حسين زنده مي‌شوند؛ «مرحوم پدرم همیشه می‌گفت این‌که نماز می‌خوانیم یک تکلیف است. چون خدا به نماز خواندن ما احتیاج ندارد. درواقع ما وظیفه‌مان را داريم به خاطر نعمت‌هایی که به ما داده انجام می‌دهیم. فرزندان هم اگر به پدر و مادرشان احترام می‌گذارند وظیفه‌شان را انجام می‌دهند. پدر سیدجواد پیش‌نماز مسجد فیل كه یکی از قدیمی‌ترین مساجد مشهد است بود. او آدم باخدایی بود و ایمانش به بچه‌هایش ارث رسیده بود. احترام به والدین از پدربزرگم به پدرم و سپس به ما رسید. به باور پدرم چیزهایی در زندگی هست که با هیچ پولي نمی‌توان آن‌ها را محاسبه کرد و هیچ ثروتی توان خریدش را ندارد. نام نيک از جمله‌ي آن‌هاست. لطف امام هشتم بود که نام پدرم زنده مانده. پدرم هر روز به زیارت امام هشتم می‌رفت. چند سال اخیر هم که بیمار شد و روی تخت بود از دور به آقا سلام می‌داد. او را رو به حرم می‌نشانديم تا به امام رضا و امام حسین(عليهماالسلام) سلام بدهد. کار هر روزش بود. پدرم این حدیث امام رضا را از عمق وجودش درک کرده بود که هر کس به زیارت من بیاید سه جا به دیدارش می‌روم: موقع مرگ، در عالم برزخ و آن دنیا».

بدون ‌وضو کاسبی نمی‌کرد

سيدحسين زينلي می‌گوید: «پدرم می‌‌گفت پدرش به او توصیه کرده بود عطرفروشی باز کند. اين بود كه وارد کار عطرفروشی شد. همه‌ي ما پسرها‌ در مغازه‌ي پدرم کار می‌کنیم و شکر خدا معیشت خوبی داریم. همیشه توصیه می‌کرد کاسب منصفی باشیم. چون کاسب حبیب خداست. می‌گفت باید عطر خوب به مشتری بفروشیم تا زائرين امام رضا از ما راضی باشند. رضایت مشتری خیلی چیزها را در زندگی تغییر می‌دهد و آدم را به سمت عاقبت بخیری می‌برد. کاسب‌های قدیمی اعتقادات بسیار قوی‌اي داشتند و برایشان مهم بود که مشتری از آن‌ها راضی باشد. وقتی پدرم مغازه را باز می‌کرد، سوره‌ي «یس» می‌خواند و بدون وضو کاسبی نمی‌کرد. این‌ها برکت زیادی به زندگی‌اش بخشیده بودند».

‌مرد نکونام نمیرد هرگز

سید‌حسين مي‌گويد: «پدرم همیشه این بیت شعر را زیر لب زمزمه می‌کرد: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند». وقتي از دنیا رفت، نام نيکی به جا گذاشت. این لطف امام رضا(ع) بود. پدرم از زمانی نوجوان بود کار می‌کرد. اوایل عطرها را در خانه بسته‌بندي می‌کرد و می‌برد می‌فروخت. گاهی به مساجد می‌رفت و از پیش‌نماز اجازه می‌گرفت مسائل شرعی را توضیح بدهد. بعد از آن عطرهایش را بین نمازگزاران می‌فروخت. از دستفروشی به جایی رسید که صاحب مغازه شد. مغازه‌ي اولش در بازار زنجیر بود؛ بازاری در محدوده‌ي حرم که با ضریح مطهر 60 متر فاصله داشت. بعد از این‌که کسبه‌ی بازار زنجیر به بازار رضا رفتند، پدرم در بازار رضا مغازه‌ای گرفت و از آن سال تاكنون چراغ مغازه‌اش در بازار رضا‌ روشن است. او با انتخاب این شغل برای پدرش باقیات‌الصالحات خرید. چون مشتریانش دائم به او می‌گفتند خدا پدرتان را بیامرزد. پدرم با زائرين خیلی دوست بود و مشتریان پروپاقرصی داشت. قدیمی‌های بازار جویای احوال او بودند. زمانی که در خانه بستری شد تماس می‌گرفتند و جویای حالش می‌شدند. حتی دقایق طولانی با پدرم تلفنی حرف می‌زدند. پدرم سه سال پیش به خاطر بیماری خانه‌نشین شد. اگرچه به مغازه می‌آمد اما توان کار کردن نداشت. آن‌جا می‌نشست و با کسبه‌‌ خوش و بش می‌کرد. گاهی هم با زائرين حرف می‌زد و براي آن‌ها از برکات زیارت امام هشتم می‌گفت».

‌وصیت سید‌جواد

سید‌جواد وصیت کرده بود در بهشت رضا(ع) نزدیک آرامگاه میرزا جواد آقاتهرانی از علمای مشهد دفن شود. پسرها به وصیت پدر عمل ‌کردند. سیدحسین می‌گوید: «قدیم‌ها وقتی یکی از کسبه‌ي بازار فوت می‌کرد روی دست بازاری‌ها تشییع می‌شد. چون در روایات آمده که حضور در مراسم تشییع باعث آمرزش گناهان می‌شود. درواقع تشییع جنازه از مستحبات است. پدرم از قدیمی‌های بازار رضا بود و روی دست کسبه‌ي بازار و زائرين تشییع شد. قبل از تشییع پدرم آخرین نفری که در بازار رضا تشییع شد برادرم بود که 16 سال پیش فوت کرد».

سید‌نوید مقدم حسینی نوه‌ي دختری مرحوم سید عطری می‌گوید: «مهم‌ترین خصلت اخلاقی آقاجان این بود که ارتباط عمیق و نزدیکی با امام هشتم داشت و چون کسب و کارش در بازار رضا بود با زائرين ارتباط مستقیم داشت. این ارتباط در سراسر زندگی‌اش وجود داشت. پدربزرگم آداب همسایگی امام رضا را به خوبی بجا می‌آورد. در‌واقع هویت خودش را در سایه‌ي هویت همسایگی آن حضرت پیدا می‌کرد که این خصلت برای من که نوه‌اش بودم الگو بود. با این‌که سن پدربزرگم زياد بود اما ارتباط بسیار خوبی با جوان‌ها داشت و همیشه چهره‌اش بشاش و سرزنده بود. آقاجان با جوان‌ها ارتباط کلامی خوبی می‌گرفت. کلامش آن‌قدر شیرین بود که با چند کلمه جوان‌ها جذبش می‌شدند. آن‌ها را با زبانی نرم امر به معروف می‌کرد. گاهی می‌شد که جواني به خاطر ظاهر نامناسب یا رفتارش از پدربزرگم عذرخواهی می‌کرد. همیشه اولین توصیه‌ي آقاجان این بود که باخدا باشید. نه تنها در گرفتاری‌ها که در همه حال ارتباطمان را با امام رضا(ع) قطع نکنیم. گاهی برخی از زائرينی که مشتری آقاجان بودند به او زنگ می‌زدند و راهنمایی می‌خواستند یا التماس دعا داشتند که نايب‌الزیاره‌شان باشد».

برای رفع گرفتاری سوره‌ي «یس» می‌خواند

سیدنوید مقدم حسینی که این روزها حسابی دلتنگ پدربزرگش است، می‌گوید: «آقاجان اعتقاد داشت برای رفع گرفتاری‌ها 40 بار سوره‌ي «یس» بخوانید. علاوه بر این توصیه می‌کرد اگر توان مالی دارید گوسفندی به نیت سلامتی امام زمان‌(عج) نذر کنید و گوشت آن را میان فقرا تقسیم کنید. تا زمانی که سرحال بود به بازار می‌رفت و ارتباط چهره به چهره با زائرين می‌گرفت، با آن‌ها حرف می‌زد و درددل‌هایشان را می‌شنید. وقتی هم که بیمار شد ارتباطش تلفنی شد. حتی کسانی که از مشتریان قدیمی او بودند از خارج کشور تماس می‌گرفتند و التماس دعا داشتند. همه جذب اخلاقش شده بودند. آقاجان مشتریان قدیمی چندین و چند ساله داشت. باور داشت هر آنچه دارد از دعای خیر پدر و مادرش است. می‌گفت به پدر و مادرتان احترام بگذارید. با این‌که مادرش را در کودکی از دست داده بود اما باور داشت هر توفیقی در زندگی داشته از دعای خیر او بوده».

او خاطره‌ای خواندنی از پدربزرگش دارد با اين مضمون: «آقاجان مي‌گفت یک‌بار هم به مهمانسرای حضرت نرفته. می‌گفت سر سفره‌ي حضرت نشسته‌ام و روزی‌اي‌ من از لطف ثامن‌الحجج(ع) است. چندین بار هم که کارت مهمانسرا گرفت آن‌ها را به زائرين داد».

مرضیه زینلی موسوی دختر سید‌جواد هم تعریف می‌کند: «پدرم احترام ویژه‌ای برای زائرين امام هشتم قائل بود و خیلی برایشان وقت می‌گذاشت. می‌گفت ما همسایه‌ي امام رضا هستیم و وظیفه‌ي ماست که زائرين را تکریم کنیم. برای همین معمولا کمترین و منصفانه‌ترین قیمت را برای فروش عطرهایش داشت. زبان بسیار شیرینی داشت و همیشه با احترام با خانواده صحبت می‌کرد. راضی به رضای خدا بود و با این‌که در سال‌های اخیر در بستر بیماری بود اما هیچ‌وقت گلایه نکرد. مهربانی پدرم به خاطر ایمان قوی و محکم او بود. مردمدار بود. ‌ما را نصیحت می‌کرد که ارتباط خودتان را با خدا قطع نکنید. دائم‌الذکر بود. وقتی دور هم بودیم، کم حرف می‌زد. وقتي می‌گفتيم آقاجان چرا کم حرف می‌زنی، می‌گفت وقتی می‌توانم ذکر بگویم چرا از زبانم برای یاد خدا استفاده نکنم».

عطر حرم نداریم

سیدجواد پنج پسر دارد که همه در عطرفروشی پدرشان کار می‌کنند. پسر‌ سوم خانواده‌ي موسوی که سال‌ها شاگردی پدر را کرده، می‌گوید: «عطر حرمی وجود ندارد. در‌واقع باوری در بین مردم هست که می‌گویند عطر حرم اما عطر خاصی به این اسم وجود ندارد. بنابراین منظور از عطر حرم عطری است که در فضای حرم وجود دارد. يعني همان بوی عود و عنبر. در‌واقع این بوی معنویت است که در فضاهای مذهبی وجود دارد». به گفته‌ي او قدیم‌ها تنوع عطر کم بود و شاید یک عطر خاص به عنوان عطر حرم شناخته می‌شد.


منبع: همشهری آیه


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین