۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۶ : ۲۰
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآن:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ. وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَ حَرَامِکَ، وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ وَ کِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفْصِیلًا، وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَنْزِیلًا».
گزارش و نه شرح
موضوع سخن گزارش مضامین عالی چهل و دومین دعای صحیفه مبارکه سجادیه است. این جلسه دربارهی فرازی که خوانده شد، صحبت میکنیم و با استفاده از واژههایی که امام (علیه السلام) به کار گرفته، نکتههایی را بیان میکنیم. البته به دنبال تفسیر و تشریح موسع نیستیم؛ بلکه مراجعه، برداشت و یادآوری است. درحقیقت گزارشی است از مضامین این دعای نورانی. این را عرض میکنم تا دوستان بدانند اگر قرار باشد زیباییهای صحیفه مبارکه تشریح شود، باید برای هر خطی چند جلسه مطالبی را عرض کنیم. با این حال حق مطلب ادا نمیشود. این کار ماها نیست. اما حالا به اذن الله در حد ترجمه و گزارش و یادآوری، این جرئت را به خودم میدهم که وارد این میدان شوم.
کتابی برای ترسیم راه
در جلسات قبل معلوم شد ختم قرآن کریم موضوعیت دارد. سرّش مشاهدهی جمال قرآن کریم، بهصورت کامل است که جمال الله تبارک و تعالی است. منتها این، کمک حق تعالی را میطلبد؛ لذا میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ» خدایا! به ما کمک کن، دست ما را هم بگیر و سهم ما را از قرائت و تلاوت شبانهروزی قرآن، زیاد قرار ده.
اما کلمات و واژههایی که به تأملات بیشتر نیاز دارد. یکی واژهی «کتاب» است. کتاب اینجا به معنای مکتوب است؛ یعنی از باب مبالغه هم هست. مثل اینکه میگوییم خلق، اما منظورمان مخلوق است یا لباس که منظرمان ملبوس است.
این واژه راجعبه قرآن معمولاً با ترکیبهای خیلی جالبی آمده؛ مثل «کتاب الله» که با این تفخیم به ذات مقدس پروردگار متعال نسبت داده میشود. یا همین تعبیری که امام در مقام دعا استفاده کردهاند: «کتابک». گاهی هم با الف و لام میآید که هم کل را شامل میشود و هم تعظیم است؛ مثل: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ؛[۱] این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است». گاهی هم توصیف شده؛ مثل: «کتاب مبین» یا «حکیم».
اما کتاب اینجا برای ما چند پیام دارد. البته واژهی کتاب مشترک است بین قرآن کریم و هر سند رسمی دیگری که بر پیامبران پیشین نازل شده است. تفاوت قرآن با سایر کتابهای قبلی نیز نکتهای است که قبلاً عرض کردهایم و بر آن تأکید خواهیم کرد.
اما کتاب حکایت از دستور است؛ دستور روشن و نقشهی راه. از آن استحکام، قاطعیت، آشکار بودن، احترام و صمیمیت فهمیده میشود. در نسبتهایی که گفتیم، مثل «کتاب الله»، مسئلهی شکوه و عظمت در کنار هم فهمیده میشود. من در مقام صمیمیت، کلمهی نامه را خیلی میپسندم؛ نامهی دوست. چه از آن منظر که حاوی یک مجموعهی گسترده، باعظمت، محکم و باشکوه از معارف و دانشهای مورد نیاز و آگاهیهای متقن و محکم است که در دسترس ما قرار گرفته؛ چه از آن جهت که حاوی فرمانها، دستورالعملها و اوامر و نواهی است که از سوی خالق و پروردگار ما به سو ما صادر شده؛ چه از این جهت که حاوی ابراز محبتها و تکریم و احترامی است که از سوی حضرت حق شده؛ میتوان تعبیر نامه را به کار برد.
نتایج مواجههی خردمندانه با قرآن
۱. شکلگیری احساس شخصیت
انسان وقتی از منظر کتاب با قرآن کریم روبهرو میشود، در او احساس شخصیت شکل میگیرد. با تشریفات و ویژگیهای خاصی برای هدایت متقین فرستاده شده و در دسترس آنها قرار گرفته است. اگر این را بفهمیم، ممکن است جان دهیم و قالب تهی کنیم! اینکه «بین دفتین»، بین دو جلد، یکجا به صورت نوشته شده و کنار هم چیده شده با این ترتیب از سوی خدای متعال به سوی ما فرستاده شده، چنانچه با آن شکوه و عظمتش بر ما طلوع کند، اگر کسی جان داد، ملامتی ندارد.
«ذَلِکَ» نشان میدهد که قرآن خیلی رفیعالشأن است. «لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ»؛ برای هدایت و رساندن شما به مقام شامخ تقوا آمده است. با توجه به این مطالب، وقتی این قرآن و این کتاب را در دست میگیرید، چه حسی پیدا میکنید؟ انسان چقدر بزرگ میشود و چه احساس شخصیتی میکند! احساس بسیار عجیبی است. اگر در ما این احساس شکوه شکل نمیگیرد، خودمان را درست کنیم. ما قرآن را میبوسیم و تلاوت هم میکنیم، اما هیچ احساسی در ما شکل نمیگیرد.
یک لحظه فکر کنید که این کتاب برقی است از آن علم الهی، با این ویژگیها: استحکام، گستردگی، تفصیل مبین، شامل اوامر و نواهی و معارف محکم.
پیامبر اعظم (ص) جملهی تکاندهندهای در مورد قرآن دارند: «فَضْلُ الْقُرآنِ عَلی سائِر الکَلام کَفَضْل اللهِ عَلی خَلْقِهِ؛[۲] برتری قرآن بر دیگر سخنان، همچون برتری خدا بر خلق خود است».
با این حال درک ما از قرآن کریم و سایر کتابها در چه حد هست؟ چقدر تفاوتش را احساس میکنیم؟
۲. کسب آمادگی جهت دریافت معرفت و فرمانهای الهی
دومین احساس انسان هنگام مواجهه با قرآن، آمادگی برای دریافت معرفت و فرمانهای الهی است. این جمله را از سخن خدای متعال خطاب به جناب یحیی برداشت کردم؛ آنجا که در قرآن کریم فرمود: «یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ؛[۳] ای یحیی کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر». آماده باش، تمام قوایت را بسیج کن و همهی توان جسمی، جوارحی، جوانحی، قلبی، روانی، روحانی و عقلانی خود را به کار گیر تا کتاب خدا را دریافت کنی. آیا تاکنون اینگونه به محضر قرآن رفتهایم؟
«خُذ»؛ یعنی با قوّت بگیر، سرسری و عادی نگیر؛ چراکه این، کتاب و فرمان خدا است.
۳. ایجاد حالت شکر
حالت سپاس و شکر نیز در مواجهه با قرآن در ما شکل میگیرد. علت اینکه به حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) سیدالساجدین میگفتند، این بود که هر وقت یاد نعمتی میافتادند، به سجده میافتادند؛ که اوج کرنش و خضوع و خشوع از سویی، و حالت شکر و سپاس از سوی دیگر، و عجز از شکر، از سوی سوم، همه با هم در سجده جمع میشود.
در قرآن کریم آیات سجده داریم که برخی واجب و بعضی مستحب است. اما نزد اهل معرفت، هر آیه از قرآن کریم یک سجده دارد. چنانچه عظمت، شکوه، جلوه و تجلی قرآن را دریافت کنی، حاصلش حالت سجده است که اگر امکانش باشد، به سجده میافتی و اگر امکانش نباشد، حالت سجده در انسان شکل میگیرد. توجه به این نعمت، یعنی بدانی کتابی که در دست تو است و در حضورش هستی، حاوی اسما الله تبارک و تعالی و همهی اسرار آفرینش است.
بنابراین باید فراوان به خاطر قرآن کریم سجدهی شکر داشته باشیم. منتظر نشویم به سجدهی واجب یا مستحبی برسیم، هر وقت در خلوتتان حتی به یاد قرآن افتادید، و البته زمینهاش فراهم بود، به سجده بروید. اگر به سجده هم نرفتید، حالت شکر و سجده در شما شکل بگیرد.
در چند جملهی بعد به آداب مواجه با قرآن کریم میرسیم. آنجا خواهید دید چقدر در برابر این کتاب آسمانی بیادب هستیم. بخش عمدهای از عدم راهیابی به مفاهیم و معارف قرآن کریم، به خاطر این است که آدابش را رعایت نمیکنیم. چرا مؤدب نیستیم؟ چون شناخت نداریم. برای رسیدن به آن ادب، مبادی شناختی تو در این بحثها یک مقدار تقویت میشود.
۴. شکلگیری معاشقه و صمیمیت با خداوند
از صدر تا ذیل و از آغاز تا انجام این کتاب، با وجود استحکام و شکوهش، در اوج صمیمیت، ملاطفت و نرمی از مقام رحمانیت و رحیمیت مطلق صادر شده است. خود او فرمود: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛[۴] [خدای] رحمان، قرآن را یاد داد». خدا در قرآن به تو میگوید: «دوست دارم». از اول تا آخر این کتاب، حامل پیام دوستی است. لذا بعضی از اولیای الهی، از جمله حضرت امام به این کلمه علاقهمند هستند: «نامهی دوست».
«بسم الله الرحمن الرحیم» ابراز محبت خداوند و دعوت به مهر و گشایش باب دوستی است. قرآن یک رفیق، جلیس، انیس و دوست همیشگی به ما معرفی میکند که خداوند تبارک و تعالی است. خدا حاجآقا حقشناس را رحمت کند؛ در لابلای سخنانش میگفت: «داداش جون». همین عبارت بس است برای اعلام دوستی. خداوند نیز با «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای سورههای قرآن، به همهی ما اعلام دوستی کرده است.
قرآن نور است
«الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً» کلمهی دومی که اینجا دربارهی قرآن آمده، واژهی «نور» است که خیلی جذاب است. اوج جذابیتش به خاطر این است که از اسما الله تبارک و تعالی است. خدای متعال وقتی میخواست خود را در این پهنهی آفاق و هستی نشان دهد، از این واژه استفاده کرد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛[۵] خدا نور آسمانها و زمین است». واژهی فوقالعاده جذاب، دوستداشتنی، الهامبخش، انرژیبخش، گرمابخش و پیشبرندهای است.
در ادبیات قرآن کریم درست در نقطه مقابلش، کلمهی «ظلمات» قرار دارد. ما برداشت حسی از نور داریم که برای فهمیدن معنای آن خیلی کمککننده است. خورشید منبع اصلی نور برای ما است و در روز، حس خیلی خوبی داریم. ضمن اینکه نورهای مصنوعی دستساز بشر، از قدیمیاش تا مدرنش، حس خیلی خوبی به انسان میدهد.
وقتی میگوییم نور، گشایش، انبساط، فراخی، وسعت، آرامش و اطمینان به ذهن ما متبادر میشود. کلمهی دیگری نیز به ذهن ما خطور میکند که خیلی جالب است: «زیبایی». نور اصلاً با جمال همراه است.
جالب است که از این واژه در اسما الله تبارک و تعالی استفاده شده و خدا متعال، این اسمش را وصف کتابش قرار داده است. نقطهی مقابلش، ظلمت نیست؛ ظلمات است.
خدای متعال توفیق داد در عهد شباب کار مفصلی دربارهی واژهی «نور» و «ظلمات» در قرآن کریم انجام دادم. خیلی شوقانگیز، حیرتانگیز و درعینحال ترسناک بود. احساس متضادی به انسان دست میداد.
منظور آنکه امام(علیه السلام)، هنرمندانه و عارفانه از واژههایی بهره برده که خداوند متعال در قرآن کریم برای معرفی خود قرآن کریم استفاده کرده است. در قرآن کریم نیز واژهی نور در چند مورد استفاده شده است. برای مثال: «فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[۶] پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریاش کردند و نوری را که با او نازل شده است، پیروی کردند، آنان همان رستگارانند». چقدر این آیه قشنگ و عاشقانه است؟! اینها هستند که تمام ظرفیتها و استعدادهایشان به فعلیت میرسد و شکوفا میشود.
در مباحث مربوط به انسانشناسی قرآنی، کلمهی «مفلحون» کلمهی عجیبی است.
آیهی دیگری که در آن کلمهی نور آمده، این است: «یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً؛[۷] ای مردم! درحقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فروفرستادهایم». این آیه پیام جالبی دارد و آن رسالت جهانی و همیشگی قرآن کریم برای همهی مردم است. اینجا نیز لطایفی دارد که بماند؛ فقط این را بگویم که «أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ»، یعنی جنابعالی حواست هست که برایت کتابی فرستاده شده است؟ جالب است که نور، خودش آشکار و واضح است. خدا علامه طباطبایی(اعلی الله مقام الشریف) را رحمت کند. در بدایه میگوید: «ظاهرا به ذاته مظهره به غیره». یعنی اصلاً آشکار بودن، وضوح و روشنایی، در ذات آن است. ولی در این آیه برای نور، صفت مبین آمده که تأکید را نشان میدهد. قرآن به نور، آنهم نور مبین توصیف شد؛ پس کسی که آن را نمیبیند و از وضوح و آشکاری این نور سهمی نگرفته است، باید خیلی کور باشد.
خداوند متعال در سورهی مبارکهی تغابن، میفرماید: «فَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا؛[۸] پس به خدا و پیامبر او و آن نوری که ما فرو فرستادیم، ایمان آورید». اینجا دو لطیفهی بسیار بهجتافزا و شوقانگیز عرض میکنم. اول نسبت قرآن کریم در جلوهی نور با پیغمبر اکرم(ص) است که از اتفاق، از اوصاف وجود نازنین او هم نور است. حال به این نسبت دقت کنید: «وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذی أُنزِلَ مَعَهُ؛[۹] و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند». نوری که با پیامبر اکرم(ص) فرستادیم، «نورٌ عَلی نورٍ، و نورٌ مِن النور» است. جمال و جلال قرآن در تجلی تام و نهایی، میشود جلال و جمال محمد مصطفی(صلوات الله علیه و آله). تجلیاش در سیمای فاطمی، اعلا و ابها است که «وَلها جَمالٌ لَیس فَوق جماله الّْا جَمال الله وَلَها جَلالٌ لَیسَ فَوقَ جلاله الّا جلال الله؛ برای آن جمالی است که برتر از آن جمالی نیست، جز جمال خداوند؛ و برای آن جلالی است که برتر از آن جلالی نیست، جز جلال خداوند».
رابطهی حضرت زهرا(س) و نور
من از این زاویه میخواهم روضه بخوانم. دو جا روضهی حضرت زهرا(س) برای من حالت کُشنده پیدا میکند؛ یکی همینجا است. میگویند که حضرت، از امیر المؤمنین(علیه السلام) رو میگرفت. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَتی قامَتْ فِی مِحرابِها بَیْنَ یَدَیْ رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِکَةِ السَّماءِ کَما یَزهَرُ نُورُ الْکَواکِبِ ِلاَهلِ الاَرضِ؛ وقتی [فاطمه] در محراب عبادتش در پیشگاه الهی به عبادت میایستد، نورش برای فرشتگان آسمان میدرخشد؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد». وقتی حضرت در محراب میایستاد، در عالم غوغا میشد. خداوند متعال همه را خبر میکرد و فراخوان میداد که: «یا مَلائِکَتِی أُنظُرُوا إلی اَمَتی فاطِمَةَ سَیِّدَةُ إمائی قَائِمَةٌ بَیْنَ یَدَیَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقبَلَتْ بِقَلبِها عَلی عِبادَتی؛[۱۰] ای فرشتگان من، نگاه کنید به کنیز و بندهی من، فاطمه، که سَرور کنیزان و بندههای من است. ببینید چگونه در پیشگاه من به عبادت ایستاده و در محراب عبادت، تمام ارکان وجودش از خوف من میلرزد و با همهی قلبش به عبادت من روی آورده است».
صفدرصف فرشتهها ایستادهاند تا از جمال و نور او بهره ببرند؛ اما «وَخَسَفَ الْقَمَرُ؛[۱۱] و ماه بینور گردد». من در عالم خیال خودم میگویم: آن شب وقتی این ماه در افق آسمانها و ملکوت عالم طلوع کرد، به فرشتهها چه گذشت؟ چه به روز امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد؟ حضرت در خطبهی شقشقیه جملهای دارند که اگر بفهمیم، دیوانه میشویم؛ منتها خوشبختانه آن را نمیفهمیم. حضرت فرمود: «طَفِقتُ أرتَئی بَینَ أن أصولَ بِیدٍ جَذّاءَ، أو أصبِرَ عَلی طَخیةٍ عَمیاءَ؛ با خود می اندیشم که آیا با دستی تهی یورش بَرَم یا بر ظلمت کوری مردم صبر کنم؟». علی، غیرت الله تبارک و تعالی، زنده باشد و چنین اتفاقی گزارش شود؟ میشود باور کرد؟ حضرت فرمود: چه کنم دستم بریده بود.
اما سمت دوم این روضه؛ نگاه زینب(س) که به چهرهی امام حسین(علیه السلام) افتاد، سرود: «یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا؛ غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا؛[۱۲] ای ماه شب اول، اکنون که به سر حد کمال رسید، خسوف او را بناگهانی ربود و غروب او را ظاهر نمود».
نسبت عجیبی بین نور و حضرت زهرا (س) برقرار است. زهرا مساوی است با نور؛ مساوی است با قرآن؛ مساوی است با پیامبر و... خانهی فاطمه، تجلیگاه نور عظمت حق است[۱۳]: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَالْأَصَالِ؛[۱۴] [نور الهی] در خانههایی است که خداوند اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها ذکر شود. در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبیح گویند». اینجا جلوه زهرایی و فاطمی آشکار شد.
نورانی کردن خود در پرتو انوار قرآن کریم
وقتی به محضر قرآن کریم با وصف نور میروید، باید توجه شما به ظلمات وجودی خودتان باشد. این ظلمات تودرتو و حجابهای متراکم، در منطقهی فکر، عقل، قلب، نیات، عزائم، اخلاق و اعمال ما است. بر طرف کردن این ظلمات، راهی جز این نداریم که خود را برسانیم به محضر نور مطلق که قرآن کریم است. استضائه، استناره و تمنا کنیم تا انشاءالله عقل ما روشن شود و از حجاب و تاریکی خارج شود.
اگر معرفت نفس برایت اتفاق بیفتد، میبینی چقدر گرفتار حجابهای تودرتو بودی که همانند حبسهای انفرادی است. در ایام مبارکهی دههی فجر، همراه آقای نوری به موزهی عبرت رفتیم. برخی، ازجمله مقام معظّم رهبری، چند ماه در این سلولها بودند.
چنانچه آن تاریکی را تجربه کنید، التماس میکنی یک رشعهی نور به داخل سلول بتابد. اگر خدای متعال، معرفت نفس را به تو روزی کند، میفهمی که در سلولی. آن وقت تمنای نور داری و احساس عطش و طلب نور در وجودت شکل میگیرد. ما دنبال آن نیستیم، چون گرفتار جهل مرکّب هستیم. انسانِ در تاریکی نمیداند در تاریکی است.
حال اگر به این معرفت برسیم، رفتن ما به محضر قرآن، شکل دیگری پیدا میکند. قرآن نور است؛ برای عقل شما نور است، برای قلب شما نور است، برای جوارح شما نور است، برای جوانح شما نور است.
«وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ»، یعنی آن نور از قلب حضرت خاتم و انسان کامل، جداییناپذیر است. وقتی پیغمبر اکرم(ص) خواستند این را برای ما آشکار سازند، فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیَ».[۱۵] ثقل اصغر و ثقل اکبرِ حدیث ثقلین، اصلاً انفکاکناپذیر هستند.
هنر قرآن کریم
ما غیر از مواردی که گفتم، گرفتار ظلمات طبیعت هم هستیم. دنیا با همهی روشناییهایش نسبت به آخرت، ظلمت است. اینجا «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» است که «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا؛[۱۶] هرگاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را میبیند». مسئلهی دنیا و آخرت، حکایت عالم ماقبل دنیا و دنیا است. قرآن برای توصیف دوران جنینی، میگوید: «ظلمات ثلاث».[۱۷] بعد فرمودند شما در رحم دنیا، مثل جنین در رحم مادر هستید و نسبت دنیا با آخرت از نظر تنگنا و تاریکی، مثل نسبت رحم مادر است با دنیا.
حالا اگر تو در آن عالم متولد شوی، چه میشود؟! هنر قرآن کریم این است که دست تو را میگیرد و از این شکم نهنگ دنیا خارج میسازد. خدا رحمت کند آقای حقشناس را که فرمود: «لولاأَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛[۱۸] اگر او از زمرهی تسبیح کنندگان نبود، قطعاً تا روزی که برانگیخته میشوند، در شکم آن [ماهی] میماند». اگر حضرت یونس تسیبح نکرده بود، تا قیامت در شکم ماهی حبس میشد. آیتالله حقشناس فرمودند: داداش تو شکم نهنگ اسیری ـ البته حبس اجتماعی غافلت کرده ـ اگر به مقام تسیبح و تحلیل نرسی و یونسوار نگویی: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛[۱۹] معبودی جز تو نیست. منزهی تو. راستی که من از ستمکاران بودم» همینجا کال میمانی.
امشب جلسه ما خیلی تحت اشراق روح مطهر این عالم ربانی عظیمالشأن قرارگرفت. بسیار شیرین و باحلاوت بود. ناشناخته هم رفت. یک روز که تب سنگینی کرده بود، بچهها رفته بودند عیادتش، گفت: داداش جون، این طلبهها قدر درس را نمیدانند. به تب گفتم بیا که یک روز فراقی پیدا شود، شاید قدر بدانند! میسوخت تا طلبهها قدر درس را بدانند.
قرآن کریم این هنر و معجزه را دارد که تمام این پردهها را از جلوی وجود تو بردارد.
امیدواریم خداوند تبارک و تعالی به حق سید الساجدین (علیه السلام)، همهی آنچه در دعای چهل دوم حضرت درخواست کردهاند، نصیب جمع ما و همهی دوستان امیر المؤمنین و حضرت صدیقهی طاهره(علیهما السلام) بفرماید.
پی نوشت:
[۱]. بقره: ۲.
[۲]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۲، ص۱۹.
[۳]. مریم: ۱۲.
[۴]. رحمن: ۱ـ۲.
[۵]. نور: ۳۵.
[۶]. اعراف: ۱۵۷.
[۷]. نساء: ۱۷۴.
[۸]. تغابن: ۸.
[۹]. اعراف: ۱۵۷.
[۱۰]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۲.
[۱۱]. قیامت: ۸.
[۱۲]. همان، ج۴۵، ص۱۱۴.
[۱۳]. ر.ک: سید مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة، ج۲، ص۱۳۰.
[۱۴]. نور: ۳۶.
[۱۵]. حاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴.
[۱۶]. نور: ۴۰.
[۱۷]. زمر: ۶.
[۱۸]. صافات: ۱۴۳ ـ ۱۴۴.
[۱۹]. انبیاء: ۸۷.
منبع:مهر