عقیق: متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام خسرو پناه در مورد چیستی گوهر دین است که در جلد سوم کتاب کلام نوین اسلامی منتشر شده است.
چیستی گوهر دین
«گوهر دین سه معنا دارد:
۱- اول، گاهی گوهر دین، جنبه گلوبال در مقابل صدف دین استکه به معنی لوکال است.
۲-
دوم، گاهی گوهر دین به معنای چیزی مشترک بین همه ادیان جهان است؛
عناصریکه بین همه مظاهر به رغم اختلافات آنها، مشترک است. وقتی این
مؤلفهها گوهر دین باشند، آن مظاهر که با هم اختلاف دارند، صدف دین هستند.
۳-
سوم، هرگاه شخصی در میان احکام و تعالیم دین، نظام مخروطی یا هرمی تأسیس
کند، چیزی که در رأس هرم قرار میگیرد، گوهر است و بقیه هرم تا به قاعده،
صدف. چیزهایی که در قاعده قرار دارند، وسیلهای هستند برای اینکه ما را به
چیز دیگری برسانند. اما آن چیزی که در رأس قرار دارد، هدف است. گوهر دین،
هدف است و صدفها که وسیلههایی در مراتب مختلف برای رسیدن به هدف هستند،
احکام همارز و یکسان نیستند.
در
این سه معنا، معنای اول مراد و منظور من است. معنای دوم به شرطی مراد من
است که بتوان اثبات کرد چیزی که در همه ادیان مشترک است، همان چیزی است که
جنبه یونیورسال یا گلوبال دارد. آن وقت این دو معنا با هم انطباق مییابند و
مراد، قسم دوم هم خواهد بود. اما قسم سوم، اصلا مرادم نبود.»
«وقتی
این تفکیک را بپذیریم، تمام هم و غم رویکرد تجددگرایانه به دین در هر عصر،
این خواهد بود که با کندوکاو، جنبههای لوکال دین را کشف کند و کنار
بگذارد و به جنبههای یونیورسال و گلوبال دین بپردازد. از این جنبه، تجدد
در دین معنادار است. در واقع، جا پیدا میکند که دایما بگوید این متن و حکم
تعلیمی که در فلان دین وجود داشته است،؛ به جهت همان وضع زمان و مکان خاص
بوده است ... رویکرد تجددگرا میخواهد دایما جنبههای لوکال دین را حذف کند
و از ورای این جنبه، جنبه گلوبال دین را کشف کند.»
ارزیابی دیدگاه گوهر و صدف دین
دیدگاه
گوهر و صدف یا ذاتی و عرضی دین، یکی از مسایل کلام جدید است که تازه رونقی
یافته و هنوز مسیر آغازینش را میگذراند. برای ارزیابی و بررسی این
دیدگاه، چند ملاحظه ذیل بیان میگردد:
۱- ملاحظه روش شناختی
این
دیدگاه با روششناسی درون و برون دینی، ارزیابی میگردد. اما روش درون
دینی، زیرا بحث گوهر و صدف دین، مربوط به ماهیت دین است؛ پس ماهیت و حقیقت
دین بایستی بتواند درباره احکامی که دیگران درباره او بیان میکنند؛ داوری
کند. اما به کارگیری روش برون دینی در بحث گوهر و صدف دین، بدین جهت
استکه با عقل استدلالگر میتوان به حقانیت دیدگاههای مختلف گوهر و صدف
دین پرداخت. پس نباید بحث گوهر و صدف دین را تنها برون دینی دانست و بدون
توجه به آموزههای درون دینی، داوری درباره گوهر و صدف دین را پذیرفت.
۲- ملاحظه خاستگاه شناختی
بحث
گوهر و صدف در غرب مسیحی با وضعیت تاریخی و آبشخور خاصی پدید آمده است و
ربطی به اسلام ندارد. یکی از خاستگاههای بحث ذاتی و عرضی در مسیحیت، فقدان
استناد کتاب مقدس مسیحیت به عیسی مسیح(ع) و بشری دانستن کتاب مقدس است.
جان بیناس در این باب چنین مینگارد: «انجیل مرقس، قدیمترین و
کوتاهترین انجیلهاست و به احتمال قوی در شهر انطاکیه در حدود سالهای
۶۵-۷۰ میلادی به رشته تحریر درآمده است و بنابرآنچه یکی از نویسندگان مسیحی
موسوم به پاپیاس در اوایل قرن دوم نگاشته است، این انجیل عبارت از خاطرات
قدیس پطرس حواری است که مرقس حواری در وقتی که هنوز در اورشلیم میزیسته،
قبل از آنکه به انطاکیه بیاید، آنها را تحریر و تدوین کرده است. این انجیل
صورت خاصی در وقایع تولد و حوادث دوره شباب عیسی ذکر میکند و از هنگام
تعمید او شروع به سخن کرده و شرحی روشن از بعثت و رسالت او بیان نموده است و
در عین حال اشارات و بیانات زیاد از احساسات بشری عیسی را متضمن است.»
یکی
دیگر از زمینههای پیدایش بحث گوهر و صدف دین، تعارض علم مدرن با دین
مسیحیت بوده است. این مسأله، به عنوان راه حلی برای تعارض گزارههای علمی،
مانند: نظریه زمین گردشی و خورشید مرکزی، تبدل انواع، با باورهای دینی در
مسیحیت، مانند: زمین مرکزی و خورشیدگردشی، ثبات خلقت انسان مطرح گردید.
زمینه
دیگر مطرح کردن مسأله گوهر و صدف دین، عملکرد غیر اخلاقی کشیشان مسیحی
بوده است. «ویل دورانت»، این واقعه را چنین توصیف میکند: «گیژونو، مشاور
پاپ که برای اصلاح صومعههای بندیکتیان به فرانسه رفته بود، با گزارش
تأسفباری بازگشت (۱۵۰۳): بسیاری از راهبان قمار میبازند، لب به لعن و
نفرین میآلایند، در قهوهخانهها میلولند، قداره میبندند، مال
میاندوزند، زنا میکنند، «چون بادهخواران عیاش زندگی میگذارند»، و «آن
قدر در فکر دنیا فرو رفتهاند که کلمه «دنیاپرست» دنیادوستی¬شان را
نمیرساند.
اینگونه
زمینهها در تاریخ مسیحیت، به هیچ وجه در اسلام نبوده است و نباید بدون
توجه به زمینههای مسیحیِ پیدایش بحث گوهر و صدف دین، آموزههای اسلام را
با مسیحیت مقایسه کرده و آنها را به گوهر و صدف یا ذاتی و عرضی تقسیم کرد.
۳- ملاحظه اول معناشناختی:
عرفان
اسلامی و آموزههای آن نمیتواند دستاویزی برای اثبات مسأله گوهر و صدف
دین تلقی شود و مباحثی، مانند شریعت و طریقت و حقیقت یا قشر و مغز یا ظاهر و
باطن در عرفان اسلامی و علوم قرآنی، به معنای منازل و مراحل سلوک الی
الله، جهت رسیدن به قرب الهی یا به معنای ساحتهای گوناگون معرفت دینی
است. همه این منازل عملی و ساحتهای معرفتی نیز از اسلام مستفاد است.
بنابراین، دین اسلام بر شریعت (دستورالعملهای دین = احکام و اخلاق)، طریقت
(دستورهایی که انسان را به حق واصل میگرداند) و حقیقت (حقایقی که از راه
شهود و کشف نصیب عارف میشود) مشتمل است؛ چنان که بین این سه مرتبه، ارتباط
محکمی وجود دارد. بدین لحاظ، بدون رعایت موازین شرعی، پیمودن درست طریقت و
کشف حقایق به دست نمیآید. پس ۱. تفکیک اخلاق، فقه و عقاید از عرفان، درست
نیست؛ ۲. عقاید، فقه و اخلاق، یعنی شریعت، مقدّمه طریقت و حقیقتند؛ ۳.
مقدّمیّت شریعت برای طریقت و حقیقت، هم در حدوث و هم در بقا و استمرار است و
مانند مقدّمه داشتن مطالب علمی سطوح پایینتر برای گذراندن سطوح بالاتر
است؛ بنابراین، از نظر عارفان، شریعت، صدف دین نیست؛ بلکه مقدّمه طریقت و
حقیقت است؛ ۴. دین اسلام، هم میزان برای طریقت(عرفان عملی) و هم میزان برای
حقیقت(عرفان نظری) است.
۴- ملاحظه دوم معناشناختی:
گوهر
و صدف دین به معنای اصول و فروع دین یا امور ثابت و متغیر دین، نیز به¬کار
رفته و به نظر نگارنده منطقی و پذیرفتنی است و اشکالی بر آن وارد نیست.
۵- ملاحظه سوم معناشناختی:
گاهی
گوهر و صدف به معنای مقصود بالذات و مقصود بالعرض یا جانشینپذیری و
غیرجانشین پذیری یا زمان و مکانمند و غیر زمان و مکانمند یا جهانی و
منطقهای گرفته شده است. این معنای از گوهر و صدف دین، اسلام را به
آموزههایی دایمی و موقت تقسیم میکند؛ بدین معنا، که برخی از آموزههای
اسلام، تاریخمند و در بستر تاریخی خاصی، دینی هستند و در بستر تاریخی دیگر،
تغییر مییابند و جانشینپذیرند؛ چون مقصود بالعرض و منطقهای هستند و
دسته دیگری از آموزههای اسلام که به لحاظ کمیت و تعداد، بسیار اندکند؛
مقصود بالذات و جهانی و جانشین ناپذیرند. بر این اساس، همه پرسشها،
داستانها، رخدادها و حوادث تاریخی، کوتاهی و بلندی عمر پیامبر و تجربهها و
عکسالعملهای وی، احکام فقهی در قرآن و سنت پیامبر و پیشوایان اسلام،
همگی عرضیاند و تنها آموزههای عقلی و بدیهی، مانند: وجود خدا و نیکو بودن
عدالت و ضرورت زیست اخلاقی و رعایت مقاصد عقلایی، ذاتی دین به شمار
میآید. لازمه دیدگاه گوهر و صدف بدین معنا، این است که بسیاری از آموزه
های اعتقادی و اخلاقی و فقهی، از قلمرو ذاتی دین خارج بوده و بشر با عقل
خود باید به تشریع جدید و تبیین اعتقادی جدید بپردازد.
این
تفسیر از ذاتی و عرضی یا گوهر و صدف دین با نصوص دینی اسلام و دلایل عقلی و
استدلالی، تعارض اساسی دارد و با روش برون و درون دینی، مردود میگردد.
همچنین این تفسیر از گوهر و صدف دین، مبتنی بر مبانی معرفتشناختی و
انسانشناختی و دینشناختی خاصی استکه در جای خودش مخدوش گردیده و بنای
نظریه را ویران ساخته است.
اشکلاتی که نسبت به نوع تفسیر از گوهر دین وجود دارد در فایل ادامه آمده است.
منبع:مهر