۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۰۱
تفسیر کید و مکاید شیطان
اینجا
یک صحبتی است که فرمودند: «وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ». سیّد میفرماید: «وَ المَکَائِد جَمعِ
مَکیدَه وَ هِیَ إِسمٌ مِن کَادِهِ یَکیدُه». به معنای کید است. پس چرا ایشان اوّل
کید فرمودهاند بعد «مَکَایِدِهِ»
فرمودهاند؟
میفرماید: «وَ عَطفُهُ عَلى کَیدِهِ لِلتَّنصیصِ عَلى أَنواعِهِ المُختَلِفَه»،
چقدر زیبا گفته است، اوّل به ذهنها آورده که شیطان اهل کید است، وقتی این را در
ذهن ما کاشت، بعد میگوید «وَ مَکَایِدِهِ». اشاره میکند به اینکه کید شیطان یکی
دو مورد نیست، کیدها دارد.
نمونهای
از القائات شیطانی
شیطان
مناسب هر کس مکری و کیدی دارد، یکنواخت نیست. برای کسی که دین او ضعیف است،
اعتقادات او سست است، برای او یک چیزهایی میگوید. سیّد اینجا فرموده: مثلاً
ایمان او ضعیف است، خیلی دین و ایمان ندارد. ظاهراً مسلمان است، ولی به او میگویند
از آن طرف که خبری نیامده، چرا اینقدر محرومیّت میکشی؟ کسی که مرده خبری از او
نیامده که ببینیم چه شده است. این از کیدهای شیطان است.
اینجا
ایشان داستانی نقل میکند که برای شما میگویم. سیّد علی خان این را دیده است. ما
مسلمان شناسنامهای میگوییم، او هم همین را میگوید، میفرماید: «وَ لَقَد سَمِعتُ».
داستان است. «وَ لَقَد سَمِعتُ بَعضَ مَن کَانَ عَلَى ظَاهِرِ الإِسلام». اینطور
است که شخص مسلمان بوده، در ظاهرِ او اسلام بوده، اسم او هم از اسامی مسلمانان
بوده است. امّا چه میگفت: «یَقول»، سیّد میگوید دیدم که او میگوید:
«إِنَّهُ لَم یَأتِنَا مِمَّن مَاتَ خَبَرٌ نَتَحَقَّقُ مَعَهُ أَمرَ الحِسَاب وَ
العِقَاب»، کسی از مردهها نیامده که به ما بگوید متحقّق شویم، یقین پیدا کنیم که
امر حساب و کتاب چیست. «وَ إِنَّمَا هُوَ شَیءٌ یُقَال»، چیزی است که گفته میشود.
میگوید آن شخص گفته: «فَلَا یَنبَغِی لِلعَاقِل أََن یَترُکَ لِذَّاتِهِ الدُنیَوِیَّه
خَوفاً مِن أَمرٍ غَیرِ مُتِحَقِّق». القای شیطان است، میگوید: برای عاقل سزاوار
نیست که لذّتهای دنیا را ترک کند برای ترس از امری که اصلاً تحقّق نیافته است، من
اصلاً نمیدانم آنجا با انسان چه میکنند. میفرماید: «فَنَهَیتُهُ عَن مِثلَ
هَذَا الکَلَام»، سیّد میگوید او را نهی کردم، گفتم این حرفها را نزن.
«فَأَعرَضَ عَنِّی»، از من رویگردان شد، بدش آمد، رفت.
تناسب
فریب شیطان با شرایط هر شخص
مکاید
شیطان یک بحث است که مناسب هر کس اقدام میکند. پدر من روی مباحث اخلاقی خیلی
تخصّص داشت، مفاد کلام او این بود که میگفت: شیطان همه جا سرمایهگذاری نمیکند،
میداند کجا سرمایهگذاری کند، همه جا وقت صرف نمیکند. الآن بنده، شما، این خانمها،
این دخترها، رفتهایم چیزی بخریم، مثلاً میگوییم آقا یک بسته چای بده، بقّال روی
خود را به آن طرف میکند چای بدهد ما یک شکلات بدزدیم، هرگز نه من انجام میدهم نه
شما. چرا نمیکنیم؟ شیطان اینجا سرمایهگذاری نمیکند، میداند یک شکلات از من و شما
دلبری نمیکند. امّا یک جا میخواهید کار خیری انجام دهید، کاری میکند ریا میکنید،
شکلات که چیزی نیست، احسنت و آفرین خیلی شیرینتر از شکلات است. انسان میزی داشته
باشد دو سه عدد زنگ روی آن باشد، اگر زنگ قرمز را بزنی چای میآورند، اگر سفید را
بزنی فالوده میآورند، کرم را بزنید بیسکویت میآورند، حاج آقا امری هست؟ جایی
تشریف میبرید؟ BMW را بیاورم؟! این برای اهل دنیا خیلی لذیذ است، گاهی
وقتها به خاطر این دین خود را از دست میدهند.
به
آن مردی که در تاریخ توبه کرده بود گفتند: چطور شد توبه کردی؟ خیلی انسان فاسقی
بود. گفت: نشستم با خود خلوت کردم دیدم من موجود خطرناکی هستم، من که روی ترازو
بروم 60 کیلو، 70 کیلو باشم، یک وقت بخواهم روی زمین بنشینم کمی جا میگیرم، امّا
مثل کره زمین کوه آتشفشان دارم. گفت: دیدم کوه آتشفشان به نام حبّ ریاست دارم،
بخواهد آتشفشانی کند دنیا را میسوزاند، آتشفشان دارم، دریای آتش دارم. «وَ
عَطفِهِ عَلَى کَیدِهِ لِلتَّنصیصِ عَلَى أَنوَاعِهِ المُختَلِفَه»، شیطان اوّل
کید را در ذهن ما میکارد. «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَعَاتِ الشَّیْطَانِ
الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَایِدِهِ».
شخصیّت
میر حامد حسین
در
گذشته قضیّهای برای شما گفتهام، عیبی ندارد بگویم چون ظریف است. روزی باید به
دست انسان برسد، روزی همیشه خوردن نیست. روزی معنوی، کتاب، لباس، تمام اینها روزی
است. من به شما عرض کردم چون اشتغال من به کتاب شناسی است گاهی وقتها از بحث خارج
میشوم آنها را میگویم. این داستان را عنایت بفرمایید جالب است، هم برای شما
شوق ایجاد میکند هم مطلب شیطان را میخواهم بگویم. مرحوم میر حامد حسین صاحب
عبقات (ره) کتابخانهای داشته، میگویند به بزرگی صحن بزرگ حضرت معصومه (س) بود.
بیتردید به شما بگویم بینظیر بوده، کتابخانهی صاحب عبقات در دنیا نظیر نداشته
است، از نظر کیفیّت، کمّیت مهم نیست. بیایید فردا با هم به خیابان ناصر خسرو و
جمهوری برویم، چهار پنج کامیون کتاب بیاوریم، کاری ندارد، تعداد که چیزی نیست، کمّیت
مهم نیست، کیفیّت مهم است.
نقل
یک خاطره
من
دیدم که ایشان میفرماید حافظ مِقریزی در مُقَفّی میگوید. چرا این داستان را میخواهم
بگویم؟ چون چیزی راجع به شیطان از این مسیر به دست آوردم. از اینجا تا لبنان
رفتم، چرا؟ مگر شیطان اینقدر مهم است؟ شیطان مهم نیست، خود ما مهم هستیم. اگر ما
کشف کنیم فلان دوا، فلان غذا، فلان گیاه برای بشر هلاک کننده است، دو سال هم وقت
صرف کنیم میارزد. در اخبار میبینید که کشف کردند فلان دوا خوب است، فلان گیاه
خوب است. حافظ مقریزی در مقفّی میگوید. مقفّی چیست؟ کتابخانهی صاحب عبقات
اعجوبه بوده، هنوز کتابشناسان بعضی از کتابهای او را نه دیدهاند و نه شنیدهاند،
اعجوبه بود.
من
به لبنان رفتم، کلّ قضایا تکویناً بر این قضیّه شد، و الّا من به این قصد نرفته
بودم نیّت دیگری داشتم. دیدیم که یک نمایشگاه کتاب است، با دوستان خود به آنجا
رفتیم. یک خانم محترمی، 40 ساله، 50 ساله بود، محترم، سنگین، فروشندهی آنجا بود.
دیدم در قفسه کتابی به نام «المقفّی الکبیر» گذاشته است. این همان است که میر حامد
حسین گفته است، تازه نسخهی آن به دست آمده و چاپ شده است. من مشتاق شدم. به محلّ
اقامت رفتم، یک مرتبه موقع نهار دیدم من نمیتوانم نهار بخورم، خدایا چه کنم؟ به
صاحب خانه گفتم: به نمایشگاه برویم. گفت: میرویم، چرا ناراحت هستی؟ گفتم: من قرار
ندارم، بلند شو برویم، بعداً میخوریم. گفت: خیلی خوب. شخص مهربانی بود.
سوار
شدیم و رفتیم، دیدیم همان خانم آنجا است، چون نمایشگاه دائمی بود، صبح تا شب بود.
گفتم: المقفّی، گفت: فقط یک دوره باقی مانده است. برای همین بود که من بیقرار
بودم، گفت: فقط یک دوره باقی مانده است. من آن یک دوره را گرفتم، برای اوّلین
مرتبه با خود به ایران آوردم. الآن دیگر نعمت زیاد شده، همه جا ماشاءالله کتاب
هست. قسمت بود، من این را آوردم، هشت جلد بود، فهرست را نگاه کردم، این طرف و آن
طرف کردم، به شیطان رسیدم.
نمیدانم
برنامهی رادیویی داشتیم یا برنامهی سیما بود، بعضی علمای ربّانیّین تکان خورده
بودند، پیغام داده بودند که این حرف کجا است؟ به راستی تکان خورده بودند. جمعبندی
این شد که بنده چند هزار کیلومتر راه رفتم و این درد بیدرمان را کشف کردم، به لطف
خدا، کار خدا بود.
فریبهای
شیطان برای افراد مختلف
این
برای ما مقدّسها است، گفتم برای هر کس مناسب خود او سرمایهگذاری میکند. به کاسب میگوید – نه خدای ناکرده همه
کاسبها، کاسبهای منحرف را میگویم، کاسبهای ما خوب هستند- یک چیزی بگذار که این
سنگین شود. مثلاً میخواهند گوسفند را بفروشند، من شنیدم، چون من اهل این حرفها
نیستم، ولی میگویند کمی نمک به گوسفند میدهند میلیسد تشنه شود، کمی آب بخورد دو
کیلو بیشتر نشان دهد! پول دو کیلو چقدر است که انسان به خاطر آن به جهنّم برود؟ یا
مثلاً چیزهای دیگر، شنیدهام روی آن آب میریزند سنگینتر نشان بدهد! برای چیزهای
مختصر به جهنّم میروند. امّا مقدّس نه اهل دزدی است، نه اهل کم فروشی است، او چه
میکند؟ این مطالب را برای این گفتم، شاید جمله نظیر این باشد، میگوید: «کَفَالِ
الشِّیطانِ نَصیباً فِیک». عجب جملهای است، نصیب شیطان فقط این نیست که خدای
ناکرده تو بروی شراب بخوری، به مجلس رقص بروی. تو مؤمن هستی، مقدّس هستی، تو حاج
آقا هستی، حاج خانم هستی، ولی مناسب تو چیزی دارد.
چه
میکند؟ «أَن یَنقُلَکَ مِن طَاعَهٍ إِلی طَاعَه». تو را به مجلس رقص نمیبرد، تو
را از طاعتی به طاعتی انتقال میدهد. نشستهام دعای کمیل میخوانم، میگویند عمّه
تو مریض است، حال او هم بد است، میگویم میروم، فعلاً کمیل را جلو میگذارد که
عمّه را نبیند، او هم میمیرد. یا مثلاً میخواهی کمیل بخوانی، میگویند برو عمّهی
خود را ببین که کمیل را از چنگ تو دربیاورد. «أَن یَنقُلَکَ مِن طَاعَهٍ إِلی طَاعَه».
علی کلّ حال اینجا یک وسوسهای تولید میشود. ممکن است کسی بگوید من الآن کمیل میخوانم،
فلان دعا را میخوانم، نکند نقل شیطان است؟ نه، نقل شیطان نیست.
فرق
گذاشتن بین حقّ و باطل
از
کجا بدانم نقل شیطان است که شیطان من را از اینجا به آنجا نقل کرده است؟ دوا این
است که خدای متعال در قرآن وعدههایی داده است، این وعدهها همه کاملاً درست است.
خدا به متّقیان که اهل پرهیز هستند، پایبند هستند عبادت کنند، به آنها نیروی
فرقان میدهد، یعنی بین حقّ و باطل فرق میگذارند، میفهمند و تشخیص میدهند که
اینها شیطان است. البتّه این تقوای خیلی بالایی میخواهد که خدا نصیب همهی ما
بگرداند.
دعای
امام سجّاد (ع) در پناه بردن به خدا
«وَ
أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلَالِنَا عَنْ طَاعَتِکَ»، خدایا پناه میبریم
شیطان نفس خود را وادار کند که در گمراهی ما طمع کند. یعنی طمع گمراه کردن ما از
طاعت تو را داشته باشد، ما از طاعت تو گمراه شویم، شیطان چنین طمعی داشته باشد، به
تو پناه میبریم. «وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ»، امتهان یعنی چه؟ امتحان
معلوم است، امّا امتهان به معنای استخدام است. «وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ»،
خدایا پناه میبریم به تو از اینکه شیطان ما را به معصیت تو استخدام کند، به خدمت
بگیرد ما گناه کنیم و خوشحال شود. «أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ
لَنَا»، این جمله با جان من بازی میکند. خدایا پناه میبریم از اینکه شیطان چیزی
را که برای ما زیبا قرار داده واقعاً در نزد ما زیبا شود. یعنی کاری کرده که من
این کار زشت را زیبا میدانم. «أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا»، نزد ما زیبا باشد، آن
چیز چیست؟ «مَا حَسَّنَ لَنَا»، آن چیزی که او زیبا کرده است. «أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا»، یک
چیزی را که بر ما مکروه کرده، دوست نداشته، بر ما سنگینی کند. عبادتی، طاعتی است،
کاری انجام داده که برای ما ثقیل آمده، بنابراین چون ثقیل آمده آن را دوست نداریم،
نمیخواهیم دنبال آن برویم.
«أَوْ
أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا»، بر ما سنگینی کند، چه چیزی سنگینی کند؟ «مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا»،
چیزی که بر ما مکروه کرده است. این عمل سنگین است، او مکروه کرده است. البتّه
استثناء دارد، یک وقت هم کار شیطان نیست. اینها تخصّصی است، یک وقت ادبار نفس
است. اینها را بعداً إنشاءالله اگر صلاح بود برای شما میگویم. یک وقت ادبار
نفس است، یک وقت… اینها کاملاً تخصّصی است. برای همین میگویم که کارهای اخلاقی خیلی تخصّصی است. من امروز
حوصلهی کاری را ندارم، شیطان برای من سنگین کرده یا ادبار قلب است؟ تشخیص آن با استاد
است.
ادعای
استاد اخلاق بودن
امروز
خیلی افراد داعیه اخلاق و استاد اخلاق و عرفان دارند که بعضی از آنها… من میخواهم
جوانان را هدایت کنم، من غرضی ندارم، ضمیر من به جای مخصوص برنمیگردد، ولی خدا شاهد
است بعضی از آنها هیچ نمیدانند. فقط یک احساسی در مجلس به وجود میآید، احساس
است بیرون میروند تمام میشود، چرا؟ چون مبنا ندارد. کجا بودید؟ جای شما خالی
بود، حالی پیدا کردیم! چه حالی؟! این حال باید مبنا داشته باشد. دنبال حال نرویم،
دنبال حال هم میرویم حال با مبنا. بارها گفتهام، حال بیعلم هیچ ارزشی ندارد،
علم بیحال هم هیچ ارزشی ندارد، هر دو باید باشد.
معنای
ادبار قلب
یک
وقت ادبار قلب است، شخص فکر میکند شیطان او را سنگین کرده، تشخیص این با استاد
است. ادبار هم میآید، یک وقت دست تو نیست. «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً».
طبیب نفوس عالمیان، امیر المؤمنین (ع) میفرماید: قلب یک وقت پشت میکند و یک وقت
رو میکند. میفرماید: وقتی که اقبال کرد از او کار بکش، کمیل بخوان، نماز شب
بخوان. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ»، امّا ادبار کرده، میگوید حال ندارم، میفرمایند به
واجبات قناعت کن، به واجبات قناعت کن و بخواب، إنشاءالله که شیطان نیست. اگر کار
شیطان باشد تشخیص آن با شما نیست، با من نیست.
«أَوْ
أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا»، خدایا، پناه میبریم از اینکه او
چیزی را برای ما زیبا کند، قلمداد کند، در حالی که زیبا نیست. یا چیزی را برای ما
مکروه و ثقیل قلمداد کند، در حالی که نه ثقیل است و نه مکروه است. اینها شیطان
است.