۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۱۱
عقیق:- 21 دی ماه 1390- «مصطفی احمدی روشن» معاون بازرگانی سایت نطنز، ساعت
8:30 امروز با انفجار بمبی که به خودرو او چسبانده شد، به شهادت رسید.
- 22 دی ماه 1390- سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی: ما برای این قتل اشکی نمی ریزیم.
- 23 دی ماه 1390 به بعد.... رسانه ها: این ترور حاصل همکاری مستقیم
«موساد» و «منافقین» است... دبیر کل سازمان ملل متحد این ترور را محکوم
کرد...سایت فارسی وزارت خارجه اسراییل، نوشت: با ترور دانشمندان ایرانی
میتوان از تبدیل شدن ایران به یک قدرت منطقه ای جلوگیری کرد.
- 2 ماه بعد- یک مقام ارشد آمریکایی در گفت و گو با ان بی سی: ایالات متحده از ترور احمدی روشن مطلع بود، اما نقشی در آن نداشت!
اپیدمی علم، مبارزه و شهادت!
«...اگرچه توی درس خواندن و رشته کاری اش نخبه بود و نابغه، اما مثل خیلی
از جوانهای دیگر ساده و صمیمی بود، زندگی را دوست داشت. شوخ طبع و مهربان
بود، خوب میپوشید ،یعنی سخت کار میکرد و راحت پول خرج میکرد، چون
دلبستگی به آن نداشت ،نشانه اش اینکه بعد از شهادت متوجه شدیم به خیلی از
خانوادههای فقیر روستاهای اطراف نطنز و کاشان کمک میکرده است...»
اینها را میشود در مصاحبههای همسر و اعضای خانواده دانشمند شهید احمدی
روشن دید . نخبه جوانی که هشتاد و پنجمین شهید از دانش آموزان دبیرستان ابن
سینا در شهر همدان بود!
جایی در باره اش نوشته بودند: علم و دانش توی این خانواده اپیدمی است!
چون سه فرزند دیگر خانواده هم حداقل تا کارشناسی ارشد را در رشتههای مختلف
خوانده اند. خانواده مرد تقریباً فقیری که در رژیم سابق به یزد تبعید شد،
سالها در جبهههای جنگ جنگیدو برادرش در کردستان جاوید الاثر شد ...
درباره آنها باید گفت؛ «علم، تلاش، مبارزه و شهادت در این خانواده اپیدمی
است».
برخاسته از متن نهج البلاغه
روزهایی که دانش هستهای در ایران پرشتاب پیش میرفت، مصطفی احمدی روشن هم
زندگی پرمشغلهای داشت. سال 83 به بعد اگر موفق میشد، میتوانست هفتهای
یک بار به خانه سر بزند. سختکوشی هم یکی از خصوصیات اخلاقی دانشمندی بود که
با همه جوانی دنبال مقاله نویسی و ISI و دعوتنامه از دانشگاههای خارجی
نبود. هر جایی که کشور بیشتر نیاز داشت، همان جا کار میکرد. مثل«نطنز» که
شده بود زندگیاش. با این همه مصطفی هوای اخلاق و نفس را هم داشت. دانش
هستهای و نیازهای کشور او را از کلاسهای درس اخلاق «آیت الله خوشوقت» جدا
نکرده بود و از نهج البلاغه غافل نمی شد. همسرش میگوید: «بیشتر مواقع نهج
البلاغه میخواند...غرق در نهج البلاغه بود و هر وقت صحبتی میشد، برایمان
از نهج البلاغه مصداق میآورد ...»
میزش را گرفتند
یکی از همکارانش میگوید:روزی مصطفی پلههایی را نشانم داد و گفت: «در
دوران تعلیق بارها از این پلهها بالا و پایین رفتم، مدام کار میکردم و
امیدوار بودم، روزی تعلیقها پایان خواهد یافت...» البته در این فعالیتها
از سنگ اندازیها هم در امان نبود، حتی میز کارش را از او گرفتند و او
مجبور بود مدتی روی سیستم گرمایشی بنشیند و کار کند!
فراموش نکنیم اگر امروز در دانش هستهای در جایگاه مناسبی ایستادهایم، اگر
یافته و داشتههای هستهای، عصای دست دیپلماسی ما در مذاکرات شد، همه و
همه مرهون تلاش مردانی است که باور داشتند «ما میتوانیم» و پای
باورهایشان، جانشان را فدا کردند.
منبع:قدس