۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۱ : ۰۹
حجت الاسلام والمسلمین علی نریمانی در کارنامه علمی خود کتابهایی چون ترجمه و تلخیص تفسیر المیزان، شرح فصوص الحکم فارابی؛ شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی، مراحل سیر عرفانی، راز دلنواز شرحی بر گلشن راز، تحقیق و تعلیق بر مثنوی معنوی، عشق از دیدگاه ملاصدرا، شیخ بهایی و فیض کاشانی، ظهور الحقایق، و...دهها اثر مختلف دیگر را به ثبت رساندهاند.
*با سلام و تشکر از جنابعالی بفرمایید چگونه به تفسیر المیزان توجه کردید و چرا تمایل به تلخیص آن پیدا کردید؟
ضمن عرض سلام و تشکر متقابل از خبرگزاری حوزه؛ بنده با مراجعه متعدد به تفاسیر متوجه شدم که تفسیر المیزان علامه طباطبایی جامعتر از تمامی تفاسیری است که تاکنون به نگارش درآمده، بنابراین تصمیم گرفتم خلاصهای از آن را تهیه کنم تا نسل جوان از این اثر بیبدیل بیشتر بهرهمند شوند و این خلاصه به زبان فارسی در یک مجلد 1250 صفحهای و در طبع دیگری در دو مجلد منتشرشده است.
*نحوه آشنائیتان با مرحوم علامه طباطبایی چگونه بود آیا حوزههای علمیه در عصر حیات علامه طباطبایی آنگونه که باید به تفسیر قرآن نگاه جدی داشت ؟
بنده در سال 1349 وارد قم شدم تنها کرسی تفسیری که در حوزه علمیه قم برپا بود تفسیر علامه طباطبایی بود، طولی نکشید آیتالله مشکینی نیز در مسجد امام تفسیر سوره آلعمران را شروع کردند و بعدها افراد دیگری نیز آمدند ولی قبل از انقلاب تنها تفسیری که مشهور بود و شاگردان زیادی داشت تفسیر آیتالله مشکینی رحمهالله علیه بود.
*تفاوت تفسیر المیزان با سایر تفاسیر را مرهون چه اموری میدانید؟
تفاسیر زیادی است که قابلیت خلاصه گیری دارند، مانند تفسیر مجمعالبیان، ولی تفسیر المیزان به اعتقاد بنده بهتر بود، چراکه تفاوتهایی بین تفاسیر هست. هر مفسری بنا به ذوق و گرایش علمی خود دست به قلم می شود، مثلا چنانچه فیلسوف باشد، جنبه فلسفی را در تفسیر به کار میگیرد؛ اخباری باشد جنبه روایی را مطرح میکند و اگر اسلوبهای فکری دیگری داشته باشد بر اساس همان اسلوب کار میکند؛ مانند تفسیر میبدی که میخواهد تمام آیات قرآن را بر اساس ذوق عرفانی خود تفسیر کند.
هرچند علامه بحثهای فلسفی را مطرح میکند، ولی توجه ایشان به قرآن توجه فلسفی نبوده و قصد نداشته فیلسوف مآبانه با قرآن برخورد کند. خصلتها و ویژگیهای خاصی در تفسیر المیزان وجود دارد که جا داشت در خلاصه آن به جامعه عرضه شود.
*از ترجمههای فارسی المیزان کدام یک را دقیقتر میدانید؟
تفسیر المیزان چند ترجمه دارد، ترجمه مرحوم آیتالله موسوی همدانی و آیت الله گرامی، که هر کدام توانمندی ها و نوآوری های خاص خود را دارند.
* برخی از ویژگیهای تفسیر المیزان را بیان کنید؟
الف- توجه ویژه به لغات و ریشهیابی کلمات
علامه در تفسیر آیات برخورد عمیقی با لغات دارد و لغتی که در آیه وجود دارد را بهخوبی حلاجی میکند تا معنای آیه برای خواننده مشخص شود و حرکت ایشان در این جهت است که با ترجمه دقیق لغات، فهم قرآن را برای همگان آسان کند، اینیکی از ویژگیهای مهم تفسیر المیزان است.
ب- توجه ویژه به روایات مربوط و حل تعارض بین روایات متعارض
نکته دوم، وقتی به تفاسیر مراجعه میکنیم، برخی از آنها توجهی به روایات ندارند و برخی دیگر بیشازحد روایات را مطرح میکنند این امر کار را مشکل می کند. اما علامه زمانی که دو روایت قدری با یکدیگر مخالفت داشته و مصداقی از یک مفهوم کلی دارند، روایات را آورده ولی بین آنها جمع کرده است. البته جمع بین روایات سخت است چرا که هرکدام از ائمه(ع) نکته خاصی را با توجه به مخاطبان مختلف مطرح میکردند و پاسخ امام بهمقتضای حال سائل و جلسه بوده است و یا اینکه از باب مثال امام صادق (ع) در یک موضوع برای دو فرد مختلف در دو جلسه دو گونه پاسخی دادهاند و بهاندازه فهم طرف مقابل سخنی فرمودهاند و این مسئله جمع بین روایات را مشکل می کند ولی مرحوم علامه در هر قسمت روایات را مطرح میکند و بسیار دقیق بین انها جمع می نماید.
*لطفاً نمونهای از جمع بین روایات در کلمات مرحوم علامه اشارهای داشته باشید؟
بهعنوان نمونه در سوره نساء آیه 174 «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً» معمول مفسرین «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً» را ولایت امیرالمؤمنین(ع) ذکر میکنند اما ایشان در ابتدا میفرمایند: در اینجا مراد از نور، قرآن کریم است و البته حضرت علی(ع) نیز هدایتگر هستند و همین کار را انجام میدهند ولی درعینحال محکم میگویند مراد از نور در این آیه قرآن است گر چه میتواند مصداق این نور، علی بن ابیطالب(ع) نیز باشد ولی اینجا مراد قرآن است؛ البته اگر مفسر آزادی در رأی و اندیشه نداشته باشد و آنچه را که به ذهنش میرسد را نگوید در حق قرآن خیانت کرده است ولی در این حال ایشان به زیبایی عنوان میکند که اینجا مراد قرآن است با این حال روایت را به این شکل توجیه میکنند که خداوند، قرآن را برای هدایت بشر نازل کردهاند و حضرت علی بن ابیطالب(ع) هم همین کار را میکند ولیکن امام علی(ع) مصداقی از این آیه است.
یا در سوره اعراف آیه 44 «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمين» اکثر مفسرین و روایاتی که در این زمینه بوده گفتهاند، اینکه میفرماید: لعنت خدا بر ستمگران؛ مراد کسانی هستند که ولایت علی بن ابیطالب(ع) را تکذیب کردهاند و اکثر مفسران چنین نظری داشتهاند که بر اساس روایات، لعنت در این آیه برای مکذبین ولایت علی بن ابیطالب(ع) است ولی علامه میفرمایند: «الظالمین» معنای کلی میدهد و در هر زمینهای هر ستمگری بر هرکسی ستم کرده باشد این آیه شامل حال او میشود و فقط شامل تکذیب کنندگان ولایت علی بن ابیطالب(ع) نمیشود. گفتن این مطلب در زمان ما شاید آسان باشد ولی در زمان علامه ارائه این بحث بسیار سخت بوده است.
ج- ایجاد ارتباط بین آیات
از دیگر خصایص و مزایای تفسیر المیزان این است که بین آیات ارتباط ایجاد میکند. گاهی هم به بنبست میرسد و اشاره میکند ولی بهطورمعمول کار تفسیری المیزان برقراری ارتباط بین یک آیه با آیه دیگر یا آیات دیگر است و یکی از مشخصههای تفسیر ایشان این مطلب است چراکه همه مفسرین به این طریق جلو نرفتهاند ولی علامه با این روش کار بسیار بزرگی انجام دادهاند.
د- آزاداندیشی علامه
خصلت بسیار بزرگی که علامه طباطبایی در تفسیر داشتهاند این بود که دیدگاه دیگران را بهطور کامل بیان نموده و زمانی که مخالفت دارند با آزاداندیشی نظر خود را بیان میکنند ایشان همانطور که برای نظر دیگران ارزش قائل هستند و عنوان میکنند و خوب هم عنوان میکنند، شاید وقتی انسان این نظرات را میخواند آنها را میپذیرد ولی هنگامیکه علامه مطلب را نقد میکنند و ازنظر عقلی آن نظریه را رد میکنند انسان متوجه میشود آن نظریه قابلقبول نیست؛ نمونهای از این آزاداندیشی در سوره اعراف آیه 150 «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين» قابل مشاهده هست.
وقتی حضرت موسی(ع) چهل روز در کوه طور بودند و برگشتند درحالیکه جانشین خود را حضرت هارون قرار داده بودند، در بازگشت میبیند؛ قومش گوساله پرست شدهاند، ناراحت میشوند «وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ» دیگران میگویند الواح از دست موسی افتاد و میخواهند قرآن را توجیه کنند که کار زیبایی نیست؛ آیه صراحت دارد حضرت موسی علیهالسلام الواح را به روی زمین انداخت و این دیگر توجیه کردن ندارد.
حالا به دلیل عصبانیت بود یا هر دلیلی دیگر حضرت موسی (ع) الواح را انداختند برخی روایات میگویند: الواح هفت قسمت شد و شش قسمت آن به آسمان رفت و یک قسمت آنها در اختیارشان باقی ماند و برخی تقسیمبندی سهگانهای میکنند ولی اینکه روایات درست است یا خیر بحث دیگری است در ادامه آیه آمده «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ» جناب موسی (ع) موی برادرش را در حضور کافران گرفت و بهطرف خودش کشید که این چهکاری بود تو کردی؟ هارون در پاسخ به برادرش میفرماید: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ» پسر مادرم اين گروه زبونم داشتند و نزديك بود مرا بكشند شادمانى دشمنان بر من نپسند و مرا با گروه ستمکاران همسنگ مگير.
اینجا چند سؤال مطرح میشود مگر حضرت موسی معصوم نیست؟ ایذاء مؤمن حرام است، هارون مرتبه بالایی داشته و بنا بر روایاتی پیامبر بوده آیا یک پیامبر حق دارد آبروی پیامبر دیگری را ببرد؟ آنهم روبروی مردم، اگر معصوم است پس خطا و گناه چیست؟ اگر عصمت معنای دیگری دارد که بحث دیگری مطرح میشود، ولی علامه محکم میگوید: «ادله عصمت انبياء اين سنخ اشتباهات را كه در حقيقت اختلاف در سليقه و مشى است، نفى نمىكند، تنها امورى را نفى مىكند كه مربوط بهحکم خداى سبحان باشد، نه چيزهايى كه مربوط به زندگى و مشى در زندگى است؛ ترجمه تفسير الميزان نشر دفتر انتشارات اسلامي، ج8، ص: 323»
عصمت فقط شامل حال امور خدایی و اوامر مولوی خداست، امور شخصی عصمت نمیخواهد ارتباط با آن چیزی است که با قرآن یا وحی تورات ندارد این حرف بزرگی است البته بنده در تفسیری که مشغول نوشتن هستم بر این اشکال پاسخ دیگری دادهام اما سخن من این است کم هستند افرادی که اینگونه آزاداندیش باشند، نکتهای را گر چه دیگران به آن ایراد داشته باشند، بهطور منطقی اثبات یا رد کند، وقتی ایشان عصمت در امر مولوی و ارشادی را میپذیرد در قضیه حضرت آدم هم راهگشاست و خیلی مسائل دیگر که در قرآن وجود دارد که عصمت را باید طوری معنا کرد تا پاسخگو باشد.
*آیا علامه طباطبایی در شرح و تفسیر آیات از عرفان مصطلح کنونی نیز بهره بردهاند؟
ابتدا باید توجه داشته باشیم مرحوم علامه طباطبایی(ره) یک عارف تمامعیار است اما وقتی به تفسیر المیزان مراجعه میکنیم میبینیم ایشان عرفان تفننی را قبول ندارد.
تمام عرفا از شیخ العرفا محیالدین عربی تا بقیه، از آیات قرآن برای بیان نظریه عرفانی خودشان استفاده کردند، ولی ایشان مخالف است و صریح میگوید لذا درعینحالی که ایشان عارف است و عرفان در کتابهایشان موج میزند اما عرفان تفننی که بخواهد نظریات خودش را با استفاده از قرآن یا اهلبیت(ع) به اثبات برسانند را رد میکنند.
*آیا مبانی تفسیری علامه طباطبایی (ره) پس از ایشان توسط شاگردان مرحوم علامه دنبال شد؟
به نظرم مبانی متفاوت است، چراکه مبانی تفسیری شاگردان بزرگ ایشان مبنای محیالدینی و یا مبنای مرحوم شبستری است. اما مبنای علامه طباطبایی بههیچوجه با مبانی آنها منطبق نمیشود، مبانی ایشان اول عقلی بود و سپس سعی داشت بین روایات جمع کند.