۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۲
*جنابعالی سالیان طولانی در دانشگاه امام صادق(ع)تحصیل کردهاید و پس از فارغ التحصیل شدن نیز،همچنان با آن مرتبط بوده اید.دراین مدت ویژگی های شخصیتی مرحوم آیت الله مهدوی کنی را چگونه دیدید؟
وقتی ما ویژگیهای آقای مهدوی را بازنگری میکنیم، میبینیم که خیلی ممتاز و متمایز بودند. اولاً به عنوان یک معلم اخلاق این ویژگی را داشتند که همانطور که درس میدادند؛ عمل میکردند. ما به عنوان دانشجویانی که پای درس ایشان مینشستیم، میدیدیم که وقتی میگفتند ادب داشتهباشید، خودشان عمل میکردند. وقتی میگفتند سعهصدر داشتهباشید، خودشان مراعات میکردند. وقتی میگویند مراقبه داشتهباشید، ما کموبیش در رفتار ایشان، این را میدیدیم. مثلاً ماه رمضانها ایشان وقتی سحر تشریف میآوردند و شبهای قدر ما میدیدیم که بخشی از نوافلشان را در مسجد ادا میکردند. پیشسلام بودن را ادا میکردند و ما اگر غافل بودیم حتماً ایشان اول سلام میکرد. همچنین مراقبت از جسم و بدنشان را به واقع رعایت میکردند مخصوصاً در این سنوسال و از زمانی که لازم بود برای قلبشان پیادهروی میکردند، شنا میکردند و استخر میرفتند.
نکته دیگر در مورد حریت ایشان است. ایشان به ما حقمداری را میآموخت و سخت تاکید داشت که حق را بشناسید و مرید فرد و شخص نباشید. همیشه ببینید حق کجاست و به دنبال آن باشید و خودشان هم همینگونه رفتار میکردند. ایشان با وجود اینکه صاحبنظر و رای بودند و برای خودشان رای مستقل داشتند، با اینحال در میان اساتید و طیفهای مختلف گروههای فکری حتی متباین، سعهصدر داشتند. من زمانی مسئولیت بخش ماهواره دانشگاه را بر عهده داشتم. آقای مهدوی کنی وقتی ما را به اینجا دعوت کرد دو مطلب را بیان کردند؛ یکی اینکه اصول اسلام را زیر سوال نبرید و دیگری اینکه اصول انقلاب را تخطئه نکنید. همین! این نشاندهنده این است که این مومن چه زمین بازی بزرگی را تعبیه کردهبود که کمتر اوقاتی توپ به اوت میرفت.
*اخلاق سیاسی آیت الله مهدوی،از سرفصل های شناخت منش وشخصیت ایشان است.از دیدگاه شما،ویژگی های سیاست ورزیِ این شخصیت اخلاقی چه بود؟
من چیزی که از کنشها و واکنشهای ایشان در مقاطع مختلف حاد سیاسی یادم هست، آخرش به اخلاق و اخلاقورزی برمیگردد. مثلاً میگفتند بله برادرمان آقای هاشمی اینگونه گفتند و ما با ایشان دوست هستیم ولی من نظر ایشان را نمیپسندم. آخرین تعبیر سیاسی که از ایشان شنیدم اظهاراتشان در هفته دفاع مقدس دو سال پیش است که ایشان آمدند از دفاع مقدس و جنگ صحبت کردند و در آخر به اینجا رسیدند که نظام و انقلاب و جنگ را باید محترم دانست و اینها را میگویم که نگویند مهدوی کنی از انقلاب دور شدهاست، نخیر مهدویکنی همان مهدویکنی است و همان انقلابیای است که بوده ولی برخی از دوستان ما تعریفشان از انقلابیبودن این است که فقط تفنگ به دست بگیری و دستت هم بر روی ماشه باشد. این تعبیر ایشان بود که برای من خیلی جالب بود و جسارتی که ایشان در تعاریفی اینچنینی داشت برای من خیلی آموزنده بود.
*طبعا خاطراتی که از آیت الله مهدوی درذهن دارید،مربوط به وجهه استادی ایشان است.ایشان در مقام یک آموزگار،با سوالات وحتی عتابات دانشجویان،چگونه مواجه می شدند؟
من در دوره دانشجویی، خیلی تندروتر از الان بودم و گاهی در کلاس اخلاق سوالهایی مینوشتم و ایشان در آخر کلاس میخواند. سوالات تندی مینوشتم و اگر در کلاس فرصت نمیشد شفاهی خدمت ایشان میرسیدم و باز با تندی برخی نکات را به ایشان میگفتم. یک دورهای هم برای هزینههایی که برای ساخت مسجد دانشگاه میشد، اعتراض کرده بودم و نامهای نوشتم که ایشان مرا خواستند و گفتند: که چه نوشتهای؟ ایشان توضیح دادند و گفتند: هنوز جوانی و ذهنت پر آتش است. من کاری نمیکنم و اگر بخواهم کاری کنم خوب انجام میدهم. من میخواهم مسجدی بسازم که 50 سال یا بیشتر بماند و این کشور هم یک کشور اسلامی است و ما در بزرگراه چمران واقع شدیم و بزرگراه چمران محل رفتوآمد است و همه گروهها و مهمانهای خارجی عالیمقامی که میآیند و میروند، یک نماد عالی از کشور اسلامی دیده نمیشود. من این را ساختهام که از کجا و کجا دیده میشود و در ثانی این از بودجه دانشگاه نبوده و بانی داشته که این مسجد ساخته شود. اگر در جزئباتش بحث داری خب من چهکار کنم؟ من نظرم را میگویم و خیلی از نزدیکان هستند که حرف مرا گوش نمیکنند.
اینکه میگویم ایشان به دانشجو گوش میکردند و برمیتافتند، برای این بود که ایشان میفهمیدند که جوان تند است، خونشان جوشان است و ماهیت وجودش جوشش است و این فهم خیلی محترم بود و این فهم بود که در وجود دانشجو آرامش ایجاد میکرد و باعث میشد که واکنش درست و بالنده به دانشجو بدهند.
*به عنوان یکی از شاگردان ایشان و به شهادت رفتارهایی که از استاد مشاهده کرده اید،نگاه ایشان به جایگاه و ظرفیتهای طیف دانشجو چگونه بود؟ از سوی دیگر دانشجویان چگونه به مجموعه رفتارها و افکار این استاد مینگریستند؟
من حداقل درباره خودم باید بگویم که این مرد، از شانسهای بزرگ زندگی من بودند و با افتخار میگویم که حدود 30 سال با ایشان مانوس بودم و حدود 20 سال از طلاییترین دوران زندگیام را از 65 تا 85 در محضر ایشان بودم؛ بخشی به عنوان دانشجوی کوچک و بخشی بهعنوان کارمند کوچک دانشگاه و اینها را میدیدم و میآموختم.
ایشان در یکی از دیدارهایی که اتفاق افتاد و عدهای دانشجو حدود 40-50 نفر به خدمت ایشان رفتند، بعضی از بچهها احساسی شدند، شعر گفتند، بعضی از بچهها مدح ادبی کردند، و ایشان هم اینگونه شروع کردند که: «خب بله، بسیار خب، شما لطف دارید! من چه بگویم؟ بعد گفتند: که ولی شما قدر خودتان را بدانید، برای شما خرج شده که این شدهاید، شما سرمایه اجتماعی دارید، قدر این را بدانید. من هم از شما، پدر و مادرتان، مردم و حتی رهبری هم چیزی نمیخواهم و واقعی هم نمیخواهم و تعارف هم ندارم. امام صادقیبودنتان را حفظ کنید. در خط امام صادق(ع) باشید. حال اگر کاسبی میکنید، معلمی میکنید این خط تربیتی خودتان را حفظ کنید».
یادم هست زمانی که کنکور را خود دانشگاه برگزار میکرد و در دورهای ما دستاندرکار بودیم، ایشان آمدند حوزه و میچرخیدند. من هم همپایی میکردم با ایشان و رفتیم در دفتر حوزه نشستیم. من 4-5 نفر از بچهها را که آنجا بودند معرفی کردم و گفتم که چه مسئولیتی دارند و چند وقت است که نخوابیدهاند. حاج آقا گفتند: من نهایت میتوانم تشکر کنم! چهکار میتوانم بکنم؟ خوب بود که ایشان هیچوقت ژست نمیگرفتند.
ولی بعد هم این را به نقل از بزرگی گفتند که: فقط این را بدانید هرکس برای غیر خدا کار کند خل است. چون اگر برای من کار کنید نهایت این است که تشکر میکنم و حقوقتان را هم که میگیرید، اگر برای خدا کار کنید میماند. اینها به ما بصیرت و دید میداد در زندگی.
منبع:فارس