کد خبر : ۶۳۳۲۹
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۹
سلسله خاطرات استاد قرائتی

این رشتۀ ورزشی، ریشۀ قرآنی و حدیثی دارد!

در سنين جوانى خدمت آخوند ملاعلى همدانى رسيدم و از وی سؤال كردم: اگر شما بدانيد دعاى مستجابى داريد چه چيز از خدا مى‏ خواهيد؟. فرمود: اين كه ...
عقیق:بخش دیگری از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر می کند.

این رشتۀ ورزشی، ریشۀ قرآنی و حدیثی دارد!
به مناسبتى در برنامه ورزشكاران باستانى شركت كردم. دقّت كردم ديدم تمام آداب آن ها ريشۀ قرآن و حديثى دارد. مثلاً با نام خدا وارد گود مى ‏شوند، در حال ورزش ذكر خدا و ائمه را بر لب دارند، براى بزرگترها حريم نگه مى ‏دارند، به سادات احترام مى‏ گذارند، مردانگى را اصل مى‏ دانند و ورزش را براى دستگيرى از مظلوم و كوبيدن ظالم مى ‏آموزند.

هیپی از نظر شرعی
جوانى به من گفت: آقا! مى ‏خواهم هيپى شوم، آيا حرام است؟. گفتم: نه، حلال است. گفت: خيلى متشكرم. وقتى خداحافظى كرد به او گفتم: امّا تقليد از غرب حرام است، اگر خودت تصميم بگيرى و زُلفت را هر طور دوست دارى اصلاح كنى، حلال است؛ امّا اگر نگاهت به كفّار و خارجى ‏هاست، اين خودباختگى، ذلّت و حرام است.

طواف براى بينندگانِ‏ درسهایی از قرآن
در حال طواف به يكى از وعّاظ يزد رسيدم. گفت: مى ‏دانى به قصد چه كسانى طواف مى ‏كنم؟؛ به قصد كسانى كه در طول تبليغم پاى روضه ‏هايم بوده ‏اند. من هم از وی آموختم و از آن به بعد براى كسانى كه پاى تلويزيون، برنامه «درسهايى از قرآن» را تماشا كرده ‏اند طواف كرده ‏ام.

چرا يك دل به خدا ندادى؟!
يكى از دوستان طلبه به من مى ‏گفت: آقاى قرائتى! من مثل يك لامپ هستم و تو مثل خورشيد!. گفتم: چطور؟. گفت: من در مسجد براى صد نفر صحبت مى‏ كنم و شما در تلويزيون براى چند ميليون. گفتم: اين از يك منظر، امّا منظر ديگر قيامت‏ است، اگر هر دو خراب كرده باشيم، شما به خاطر در اختيار داشتن صد دل مؤاخذه مى ‏شويد و از من به خاطر چند ميليون دل سؤال مى ‏شود که اين همه دل را خداوند به تو داد، چرا تو يك دل به خدا ندادى؟!.

شما را هم به خاطر خدا دوست دارم!
به حديثى خيلى شيرين و زيبا برخوردم؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از كوچه ‏اى عبور مى‏ كرد كه كودكى به حضرت سلام كرد. پيامبر (ص) پاسخ سلام او را داد و از او پرسيد: آيا مرا دوست دارى؟. كودك گفت: البتّه كه دوست دارم، شما رسول خدا هستى!. پيامبر (ص) فرمود: مرا بيشتر دوست دارى يا خدا را؟. كودك گفت: شما را هم به خاطر خدا دوست دارم.

وقفی که برای خدا نبود!
شخصى نزد من آمده بود تا همه اموالش را وقف كند. گفتم: انگيزه ‏ات چيست؟. گفت: اين همسر كذايى، اين بچه كذايى، اصلاً از زندگى سير شده ‏ام. من ديدم خيلى عصبانى است؛ گفتم: تو غيظ كردى و از بغض اين كه چيزى به خانواده ‏ات نرسد، مى‏ خواهى اموالت را وقف كنى. اين وقف قبول نيست برو كمى فكر كن.

مالک اشتر امام زمان باشیم
در حرم امام رضا عليه السلام بودم كه شخصى گفت: آقاى قرائتى! چند سال است طلبه هستى؟. گفتم: حدود بيست سال. قدرى به من نگاه كرد و گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام هر وقت مالك اشتر را مى ‏ديد، لذّت مى ‏برد، تو كه لباس سربازى امام زمان عليه السلام را پوشيده ‏اى، آيا وقتى امام به تو نگاه مى ‏كند، لذّت مى ‏برد؟. گفتم: معلوم نيست!. گفت: روى اين حرف فكر كن. بسيار دَمَق شدم.

درس اخلاق و شأن مسئولین!
از طرف یکی از نهادها مرا براى درس اخلاق دعوت كردند؛ پس از عبور از چند اتاق وارد سالنى شديم، درها را بستند و گفتند: اينها مسئولين اداره هستند. گفتم: مگر ما مى‏ خواهيم هروئين تقسيم كنيم؛ ما كه حرف محرمانه ‏اى نداريم، مى ‏خواهيم قرآن و حديث بگوئيم، بگذاريد همه بيايند و در جلسه شركت كنند. گفتند: آخر آن ها در شأن اين جمع نيستند. گفتم: مرحوم علامه طباطبائى مى ‏فرمود: درس اخلاق گفتنى نيست، عملى است و همين كار شما ضّد اخلاق است.

دو همسایه ای که تنبیه می شوند!
در كنگره جهانى حضرت امام رضا عليه السلام يكى از مدرّسين حوزه علميه قم گفت: آقاى قرائتى! ضمن مطالعه به حديثى برخورد كردم و چندبار تلفن زدم شما نبوديد؛ حديث اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همسايه ‏اى كه سواد دارد بايد معلّم شود و همسايه ‏اى كه سواد ندارد، شاگرد. و گرنه هر دو را تنبيه مى‏ كنم. «والّا عاقَبتُهما»
آرى، نشر دانش و سوادآموزى خانه به خانه از ابتكارات رسول ‏اللّه (ص) است.

کج فهمی، نتیجۀ ندانستن زبان قوم
من بارها گفته ‏ام كه مبلّغ بايد به لسان قوم و زبان مردم سخن بگويد. شهيد مطهرى مى‏ گفتند: يك خارجى به ایران آمده بود؛ در بازگشت از او پرسيدند: در ايران چه خبر؟. گفته بود: مردم ايران وقتى به هم مى ‏رسند، مى‏ گويند: آيا بينى شما كلفت است؟. اين خارجى چون لسان قوم را نمى ‏داند، دماغ شما چاق است را بينى شما كلفت است، معنا مى ‏كند؛ غافل از آن كه نه دماغ به معناى بينى؛ و نه چاقى به معناى كلفتى است. دماغ به معناى مغز و چاق به معناى آمادگى و سلامت است. مثلاً قليان را چاق‏ كن يا فلانى كارچاق‏كن است، يعنى آنها را آماده مى‏ كند.

موضوع صحبت؛ از یاد رفتن بحث!
دوستى مى‏ گفت: براى سخنرانى عازم شهرى بودم و بحثى را آماده كرده بودم؛ همين كه سخنرانى را شروع كردم، بحث يادم رفت و هركارى كردم يادم نيامد. همين نكته را موضوع بحث خود قرار دادم كه اگر لطف خدا نباشد، ما هيچ هستيم.

حُرّ دير آمد، قبرش دورتر است‏
روزهاى پايان حكومت طاغوت و ايام پيروزى انقلاب بود كه عدّه ‏اى وابسته به تشكيلات خاصّى نزد من آمدند و گفتند: آقاى قرائتى! انقلابى ‏ها ما را مى ‏كوبند در حالى كه ما اعلام همبستگى كرده ‏ايم. به آن ها گفتم: شما دير آمديد، حتّى بعد از اقليّت ‏ها اعلام همبستگى كرديد؛ حُر بايد صبح زود مى ‏آمد دو ساعت دير آمد، قبرش دو فرسخ از بقيه شهيدان دورتر است.

اگر نجات مى‏ دهى برو و اگر غرق مى ‏شوى نرو!
شخصى مى‏ گفت: برادرى دارم كه نماز نمى ‏خواند، خواهر زنى دارم كه تارك ‏الصلوة است، آيا با آنان رفت و آمد داشته باشم؟؛ رابطه فاميلى را چه كنم؟. گفتم: اين مربوط به اثر است، گاهى ممكن است با رفت و آمد و محبّت، انسانى را عوض كرد و گاهى بر عكس. اگر نجات مى‏ دهى برو و اگر غرق مى ‏شوى نرو.

بزرگ ترین دعای آخوند ملاعلى همدانى چه بود؟
در سنين جوانى خدمت آخوند ملاعلى همدانى رسيدم و از وی سؤال كردم: اگر شما بدانيد دعاى مستجابى داريد چه چيز از خدا مى‏ خواهيد؟. فرمود: اين كه خداوند مرا بيامرزد. خيلى تعجّب نموده و تصور كردم كه اين عارف و عالم بزرگ چه خواهش و دعاى ساده ‏اى دارد و حال آن كه در ذهن خودم دعاهاى بزرگى مى ‏پروراندم، ولى الآن كه بيش از 50 سال سن دارم با آن همه مسئوليت و مطالعه و كتاب و راديو و تلويزيون و ... به اين نتيجه رسيده ‏ام كه خواسته آن بزرگوار، يعنى عاقبت به خيرى، بزرگ ‏ترين خواسته من نيز می باشد.    


منبع:حوزه
211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین