۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۱ : ۱۱
علی اکبر لطیفیان:
دستان تو حالا شده بالاترین دست
جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست
خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست
ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست
آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند
تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست
یادِ تو و دست تو افتادم وقتی
در علقمه افتاد بر روی زمین دست
هر سه حکایات نگاهت را نوشتند
پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست
این دست ها که پیش روی ما باز است
از پشت ، بسته میشود روزی همین دست
پشت و پناه محکمی بودند این ها
زهرا توقع داشت در کوچه از این دست
دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد
افتاد دست بدترین ها بهترین دست
غلامرضا سازگار:
گوشهـا بـاز کـه امروز هزاران خبر است
خبری خوبتر از خوبتر از خوبتر است
صـف ببندیـد کـه هنگـام نماز روح است
در گشایید که جبریل امین پشت در است
همگـی عیـد بگیریـد کـه عید آمده است
ایـن همـان عیـد خدای احد دادگر است
سـورۀ مائده خوانیـد کـه صـد مائـده نور
از خـدا در دل هــر آیـۀ آن مستتر است
هـر طـرف مـینگرم قافلـه در قافلـه دل
هر دلی بالزنـان سوی علـی رهسپر است
این همان عید غدیر است که در خم غدیر
گوشهـا یکسـر بـر خطبـۀ پیغامبـر است
خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است
خطبهای که سندش مستند و معتبـر است
ایهـا النـاس هـر آنکـس کـه منـم مولایش
ایــن علـی او را تـا روز جــزا راهبــر است
این علی بعـد نبـی رهبر و مـولای شماست
این علی منجی یک خلق به موج خطر است
این علـی وجـه خـدا چشـم خدا گوش خدا
این علی دست خدا بازوی فتـح و ظفر است
من همـان شهــر علومــم همه باشید گواه
که علـی تـا ابدالدهـر بـر این شهر، در است
این امـام است امـام است امـام اسـت امـام
که امامت به وجودش همهجا مفتخر است
چشم، بینور علی تا صف محشر کـور است
دین بی مهر علی پیکر بیدست و سر است
شرر نار همان بغض علی بـغض علـی است
مهـر او پیشِ روی آتـش دوزخ سپـر است
بــه تمـام بشـر اعـلام کنــد ختـم رسل
که علــی بـن ابیطالـب خیــرالبشر است
خصـم او را پسـر مـادر خـود باید خواند
غیر از این چاره نداریم که او بیپدر است
بینمــازی اسـت اگـر بیعلی آرید نماز
این نمازی که اجرش همه نار سقر است
مهر پروندۀ اعمـال شما مهـر علـی است
بیعلی طاعت کونیـن زیان و ضرر است
گر دو صد کـوه طلا در ره معبـود دهید
بی تـولّای علـی جملـه هبا و هدر است
هر که شد خصم علی خصم نبی خصم خداست
در حقیقـت ز زنــازاده زنازادهتــر است
دشمن آل محمّـد چـو بــه محشـر آید
آتش خشم خدا از نفسش شعلهور است
به سر دوش رسول و به کف پای علی!
بنویسیـد علـی بـت شکـن بیتبر است
بـیولایش نفسـی گـر بزنــد جبـراییل
کمتر از مرغ زمین خوردۀ بیبال و پر است
جنـت از مهـر محبّـان علـی شاخـۀ گـل
دوزخ از بغض غلامان علی یک شـرر است
بــی تولّای علــی نیـست رسـالت کامـل
ثمــر بــاغ نبــوّت همه از این شجر است
نخلهــا جملــه گواهـند خــدا مـیداند
که علی تشنه، ولی تشنۀ اشک سحر است
سجده بیمهر علی سجده به بت باشد و بس
روزه بـا بغـض علـی نیــز گنـاه دگر است
جنّت و کوی علی هست چو یک قطعه زمین
کوثـر و مهر علی قصـۀ شیـر و شکـر است
صورت حق و علی صورت غیب است و شهود
طلعت احمد و او سـورۀ شمس و قمـر است
"میثم”این فخر تو را بس که از این مزرع عمر
نخـل سرسبـز تـو را بـار ولایـت ثمر است
جواد پرچمی :
مینویسم غدیر از اول
از سراج المنیر از اول
تو همان مستجار هستی و من
من همان مستجیر از اول
دل به بیگانه ای نبستم من
بر تو بودم اسیر از اول
پدر خاک حضرت افلاک
همنشین فقیر از اول
سفره ی تو ندید عمری جز
نمک و نان و شیر از اول
از تو من را گناه دورم کرد
دست من را بگیر از اول
گرچه روز غدیر امضا شد
بودی آقا امیر از اول
با ولای توام تا آخر
همه پای توام تا آخر
می شود غرق آفتاب شدن
سر به یک ثانیه شراب شدن
صد و ده سال از شراب نجف
میشود خورد تا خراب شدن
بس که بخشیدی از کرم چه کنم ؟
ما به غیر از خجالت آب شدن
ما نداریم حاجتی غیر از
خاک نعلین بوتراب شدن
در دعاهای ما بحق علی است
شرط اصلی مستجاب شدن
چون غدیر است یا علی صد و ده
لعنت ما برای سیصد و ده
ای یدالله فوق ایدیهم
اسد الله فوق ایدیهم
در قنوت شبت خدا می گفت
دست دلخواه فوق ایدیهم
روی دست پیمبری یعنی
ولی الله فوق ایدیهم
چشم بد دور از تو می ماند
فاطمه وان یکاد می خواند
پَر مهیاست بام می خواهند
این خلایق امام می خواهند
روی بال پیمبر باران
دست ها التیام می خواهند
قرن ها ميشود تمام بشر
از ولایت پیام می خواهند
این جماعت کنار ایوانت
یک جواب سلام می خواهند
پس مزن گوشه ای مرا آقا
که سلاطین غلام می خواهند
بیت ها در غدیر بی تابند
همه ختم الکلام می خواهند
**
پای عشقت جگر تراشیدن
بعد از احرام سر تراشیدن
ما همه محرم توایم آقا
کعبه را با نظر تراشیدن
دل ما با ولا درست شده
دل نگو که گوهر تراشیدن
دو علی در میان صورت من
با تمام هنر تراشیدن
یک شبه جبرییل می سازد
دست تو وقت پر تراشیدن
خاک ما از نجف سرشته شده
نوکرت جان به کف سرشته شده
سجده ی بی شمار می کردی
تا سحر ذکر یار می کردی
تو امیر دو عالمی به تنت
جامه ی وصله دار می کردی
بانی سفره های افلاکی
نان جو اختیار می کردی
خانه ات ساده بود مثل خودت
از تجمل فرار می کردی
تا به زهرا سلام می دادی
دل او را بهار می کردی
او به تو افتخار می کرد و
تو به او افتخار می کردی
السلام ای امام آقا جان
یا ابانا سلام بابا جان
ما همه در حرم بزرگ شدیم
با ولا مرد و زن بزرگ شدیم
اگر امروز آبرو داریم
با علی داشتن بزرگ شدیم
وطن ما نجف بود اینجا
همه دور از وطن بزرگ شدیم
ذره اما به یمن نوکریت
بین هر انجمن بزرگ شدیم
ما قبیله قبیله نسل به نسل
بین سینه زدن بزرگ شدیم
با غلامی خانواده ی تو
با حسین و حسن بزرگ شدیم
لب گودال خم تو شاه هستی
یاد گودال قتلگاه هستی
کینه ها از غدیر افزون شد
از تب نیزه دشت هامون شد
با لب تشنه گفت یا علی مددی
دهنش ناگهان پر از خون شد
خواهرت را به قصد کشت زدند
تازیانه غلاف گلگون شد
خواهرش یک طرف خودش یک سو
شمر از قتلگاه بیرون شد
در دلم شور ماتمت آقا
بی قرار محرمت آقا
عباس احمدی :
سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته
ميسوزم از اين عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشك و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام اين جمله نوشته:
جز مهر علي در دل من خانه ندارد
"كس جاي در اين خانه ی ويرانه ندارد"
ما از مي مرد افكن اين ميكده مستيم
شاديم كه پيمانه و پيمان نشكستم
تا عشق علي هست در اين ميكده هستيم
پس خورده نگيريد كه ما باده پرستيم
هشدار كه نوشيدن اين باده مجاز است
"المنت لله که در میکده باز است"
فهميدم از اين راز كه در كعبه شكاف است
هرجا كه بود نام يدالله مطاف است
اين گفته نه بيهوده و اين دم نه گزاف است
در روز جزا شيعهات از نار معاف است
چون غير علي در دو جهان هيچ نديدند
"مردان خدا پرده ی پندار دريدند"
تا نام تو پيچيد در آن شبه جزيره
شد پاك از اين خاك گناهان كبيره
زد چنگ به دامان تو هر ايل و عشيره
شد ثابت و سيار در اوصاف تو خيره
جز ساقي كوثر ز كسي جام نگيريم
"ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم"
زان باده كه در روز غديريه به خم بود
پيداي تو شد هر كه در آن حادثه گم بود
فرياد ملائك بابي انت و ام بود
زان راز كه در آيه اكملت لكم بود
بيتي است امامت در اين خانه تويي تو
امروز امير در ميخانه تويي تو
آن بازوي خيبر شكنش رفت چو بالا
با دست شريف پدر ام ابيها
دادند دو دريا چو به هم دست تولا
شد ولوله و غلغله در عرش معلا
گفتند ملائك همگي عيد مبارك
اين عيد به هر پيرو توحيد مبارك
اي عقل در اوصاف تو حيران و مردد
وصف تو نگنجيده به هفتاد مجلد
عالم همه گم گشته آن موي مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود محمد
نامش همه جا هست بگوييد كجا نيست
"كس نيست كه آشفته آن زلف دوتا نيست"
هركس كه ز حب تو به لب ناد علي داشت
در جام دل خويش صفايي ازلي داشت
آسودگي از شرك خفي شرك جلي داشت
گمراه نگرديد هر آن كس كه ولي داشت
از نام علي كاخ ستم در خطر افتاد
"با آل علي هركه در افتاد ور افتاد"
تا صورت پيوند جهان بود علي بود
يعني هدف از عالم موجود علي بود
تسكين دل آدم و داود علي بود
از آيه انفاق چو مقصود علي بود
اي محو جمال تو صاحب خانه
"مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه"
اي كاش شود ميثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم
در هردوجهان ريزه خور خوان تو باشم
كافر شوم از خويش و مسلمان تو باشم
كرديم نثار قدم تو دل و دين را
"تقديم كرديم همان را و همين را"
افسوس كه با نام تو كردند خرافات
در دايره تنگ جنايات و مكافات
يك عده پي شطح و گروهي پي طامات
در كاخ نشستند به عنوان خرابات
ما با تو نشستيم و از اين قوم بريديم
"ما چون ز دري پاي كشيديم، كشيديم"
علی اکبر لطیفیان:
کار من نیست که بنشینم املات کنم
شأن تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم
سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم
سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم
همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم
پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توأیم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم
تو ای پیر طریقت که سر راه منی
آنقدر معجزه دیدم که مسیحات کنم
از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم
تو همانی که خدا گفت : تو رب الارضی
سجده بر اشهد ان لّایی الاّت کنم
مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد انّ علی ولی الله بگو
آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم
آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم
چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم
سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف
بيشتر از همه آماده ی مهمان شدنم
آنکه از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم
از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم
ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم
جان به هرحال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
شأن تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از اینجا رفتی
شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلاّ رفتی
انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
اوصیاء نیز نرفتند تو اما رفتی
به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی
باید این راه به دست دگری حفظ شود
علّت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی
تو ولي هستی و منجی ولایت زهراست
تو هدایت گری و نور هدایت زهراست
آی مردم بخدا نیست کسی بر تر از این
ازلی طینت اول تر و آخر تر از این
تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم
اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این
هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این
رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر
بخدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این
آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن
این پیمبر تر از آن، آن پیمبر تر از این
دست گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این بار نبوت همه در دست علی ست
ناشناس :
قطره ای بودم وچکیده شدم
سمت دریای تو کشیده شدم
بارهاست سنگ عاشقی خوردم
باز اطراف عشق دیده شدم
اشهدصبح وظهروشام توام
کز روی ماذنه شنیده شدم
تا که وحی ترا به شانه نهم
مثل جبیریل آفریده شدم
از درخت ولایت طوبی
مثل یک سیب سرخ چیده شدم
چارده قرن من نمک زادم
از اهالی حیدر آبادم
آب پیدا شده نگاه کنید
چشمه دریا شده نگاه کنید
وقت وقت نزول دادن من ...
...کنت مولاه شده نگاه کنید
تا دوباره همه طواف کنند
کعبه ای پا شده نگاه کنید
پسر حضرت ابی طالب
شاه دنیا شده نگاه کنید
کوری چشم های آن سه نفر
علی آقا شده نگاه کنید
یاعلی یاابالحسن ای شاه
اشهدانک ولی الله
به نگاهت کمی نقاب بده
فرصتی هم به آفتاب بده
تا رطب های من شود باده
نخل جان مرا شراب بده
کمی از زیر پای سجاده ات
تا شود تربتم تراب بده
از خودت از بیان شرح خودت
دست پیغمبران کتاب بده
تا که امشب جهان فدات شود
به جهان حق انتخاب بده
ای بزرگ شگفت ناپیدا
ای امیر شریف بی همتا
آفتاب عشیره ی مجنون
قبله گاه قبیله ی لیلا
پادشاه حجاز و نان بر دوش
زخمی بار کیسه ای خرما
ما کجا و زیارتت خورشید
تو کجا و کوچه های این دنیا
تندتر میزند به نام شما
تبش قلب حضرت زهرا
نام تو فتح باب پیغمبر
در حوالی لیله الاسرا
نام تو نیل می شکافد باز
نام تو زهره میدرد هرجا
نام تو میشود رجز وقتی
تیغ عباس میکند غوغا
مادرم گفت جای لالائی
تا که خیزم به نام تو برپا
ذکری از والی الولی گفتم
راه افتادم وعلی گفتم
خواست حق آنچه میدمد گردد
چهره ات جلوه ی احد گردد
خواست حق تا که در احد آئی
که شرف با تو مستند گردد
خواست حق تا که طاق ابرویت
قبله ی جان الی الابد گردد
یاد تو ذکر موج دریاهاست
لحظه هائی که جزر ومد گردد
رد پای تو را نمی یابم
عرش حتی اگر رصد گردد
مرتضی مرتضی ست در همه حال
گرجهان جمله عبدود گردد
نفسی ده سینجلی گوییم
صدو ده بار یا علی گوییم
گردوخاکی میان میدان است
رزم گاهی دوباره حیران است
ابروانی کمی گره خورده
لحظه ها لحظه های طوفان است
ماندن اینجاچقدر ناممکن
مردن اینجا چقدر آسان است
لشگری را به خویش پیچانده
ذوالفقاری که گرم جولان است
حول روز قیامت آمده است
یا نه شیرخدا رجز خوان است
دستمال نبرد خود را بست
یعنی این کوه گرم طغیان است
هیبتش کوه را زمین زده ست
هر سپاهی از آن پریشان است
پهلوان پروری که می بینی
از نژاد امین رضوان است
این که پیچیده لافتی باشد
بانک تکبیر از خدا باشد
حب حیدر بود اساس نماز
عجلوا بالصلوه قبل الفوت
مهر او مایه ی حیات همه
عجلوا بالحیوه قبل الموت
بس بود واژه های تکراری
مدح خوانم ز بهر نوکر تو
مرده راجان تازه می بخشد
خاک پای غلام و قنبر تو
منبع : حسینیه ، امام هشت ، شعر شاعر، وبلاگ شاعران