۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۲
مقدمه
عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمی کند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمی برد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان می دهد، یقین است و ظنی که مورد رضایت وهم و موضوع اختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست. با استفاده از همه این مطالب راز فرمایش حضرت رضا (علیه السلام) آشکار می گردد که به نقل از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «صدیق کل امرء عقله و عدوّه جهله»؛ دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل او. همچنین راز سخن حضرت رضا (علیهالسلام) درباره این فرموده خدای متعالی: (وَمَن کانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً) که فرمود: یعنی «أعمی عن الحقایق الموجودة»؛ مراد آن است که هر کس به حقایق این جهان نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا حاضر می شود.
نگاهی کوتاه به اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امامت حضرت
بحث در رابطه با شخصیت امام رضا علیه السلام و زمان آن حضرت بحث بسیار مفید و لازمی است که از جنبه های مختلف قابل بررسی است.
از جنبه های تاریخی در رابطه با زندگی امام علیه السلام کتاب های مفیدی نوشته شده است از جمله آن ها کتاب «تحلیلی از زندگی امام رضا علیه السلام» نوشته محمدجواد فضل الله است که مسائل تاریخی مربوط به عصر امام علیه السلام را مورد بررسی و تحلیل تاریخی قرار داده اند.
امام رضا علیه السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارشان زمینه بسیار خوبی برای نشر معارف پیدا کردند، پس از شهادت موسی بن جعفر علیه السلام که جنایات هارون آشکار شده بود و جامعه مسلمین دستخوش انحرافات فکری و فرهنگی از جمله شیوع مکاتب و نحله های مختلف اعتقادی از جمله فرقه واقفیه شده بود، حضرت برای تثبیت مقام امامتشان مطالب مختلفی فرموده اند و محور مباحثی که مطرح می کردند عمدتاً بر مسئله امامت و ولایت استوار بود؛ حتی برخی ها به عنوان دلسوزی حضرت را از ارائه این گونه مباحث منع می کردند و از خشم حاکمان جائر عباسی پرهیز می دادند و حضرت در پاسخ می فرمودند: اگر ابولهب توانست لطمه ای به پیامبر اکرم وارد کند هارون هم می تواند چنین اقدامی نماید.
اهتمام امام علیه السلام به نشر معارف عمیق توحیدی
قصد ما در این مقام تحلیل وقایع تاریخی نیست بلکه در این مقال فرصتی است تا به جایگاه حضرت در نشر معارف بپردازیم.
بعد از امام صادق علیه السلام معارف گسترده ای از حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام به دست ما رسیده است؛ اگرچه به گستردگی مطالب امام صادق علیه السلام نیست اما به هر حال نسبت به ائمه بعد و موسی بن جعفر علیه السلام این معارف گسترده تر است.
مرحوم شیخ صدوق کتاب شریف عیون اخبارالرضا را در همین زمینه تدوین کرده اند و در کتب دیگری از جمله توحید صدوق و علل الشرایع و... به مناسبت هایی بخشی از این مطلب بیان شده است.
محور بحث ما در این مجال موضوع عقلانیت در کلمات و سیره علمی امام علیه السلام است و بررسی میکنیم کلمات حضرت را در جهت اهمیت دادن به مسئله عقلانیت در معارف دین که تا با دیدگاه حضرت در رابطه عقلانیت در مسائل دینی آشنا شویم.
جایگاه عقل در شناخت اصلی ترین محور مسائل دینی و معرفتی
محور اصلی مسائل دینی مسئله توحید و معارف توحیدی است و برای درک معارف توحیدی در مرحله اول باید به جایگاه عقل و عقلانیت توجه کنیم.
با استقرایی در معارف دینی متوجه خواهیم شد که در کلمات معصومین عموماً و در حضرت رضا علیه السلام خصوصاً به جایگاه عقل اهتمام ویژه ای شده است و استدلال های محکم عقلی برای مسئله توحید و معرفی خدای متعال به وحدانیت شده است؛ از جمله آن ها روایت دوم کتاب توحید صدوق است که معارف این روایت شبهات زیادی با معارف مندرج در خطبه اول نهج البلاغه علوی است.
استدلال عقلی امام علیه السلام بر وحدانیت مطلقه حق متعال
پس از اینکه امام علیه السلام بالاجبار به مقام ولایت عهدی رسیدند و آن را پذیرفتند، عده ای از بنی هاشم به عنوان اینکه خود را نزد مأمون خوب جلوه دهند، گفتند: شما کسی را به عنوان ولی عهد خود قرار داده اید که جاهل است و تدبیر خلافت ندارد و شخصی را بفرست تا با امام مناظره کند و جهل او آشکار شود! و این دیدگاه ناشی از حسادت برخی از بنی هاشم به جایگاه علمی و معنوی امام بود و مأمون هم برای اینکه خود را بزرگ جلوه بدهد و بگوید ما چنین شخصیتی را به عنوان ولی عهد خود انتخاب کرده ایم این مناظره را ترتیب داد.
حضرت در این خطبه توحیدی معارف بسیار بلندی را بیان کردند و این خطبه با این فراز شروع میشود که: «أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِ اللَّهِ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوق» و حضرت در این کلمات در مقام اثبات وحدانیت مطلقه حق متعال است.
ما توحید را قبول داریم و برای توحید و اثبات آن استدلال های فراوانی شده است اما اینکه نحوه وحدانیت حق تعالی چگونه است و آیا این وحدانیت او مطلق است یا مقید؟ این معنا در کلمات حضرت به خوبی تبیین شده است و بحث بسیار عمیقی است؛ در مباحث عرفانی و معرفتی اولین مسئله عرفان نظری نیز بحث وحدت مطلقه حق متعال است و این مسئله در کلمات امام به گونه ای بیان شده است که در سایر فرمایشات سائر ائمه علیهم السلام چنین مطالبی را مشاهده نمی کنیم.
حضرت در این خطبه استدلال های مختلفی بر این معنا داشته و می فرمایند: «بِالْعُقُولِ یعْتَقَدُ مَعْرِفَتُه» به واسطه عقل ها خداوند متعال مورد شناخت و معرفت قرار می گیرد و در پایان همین خطبه باز می فرمایند: «وَ بِالْعُقُولِ یعْتَقَدُ التَّصْدِیقُ بِاللَّه» به واسطه عقول تصدیق به خدا مورد اعتقاد قرار می گیرد و در ادامه دوباره به صدر کلامشان بازگشت می کنند و می فرمایند: «وَ بِالْإِقْرَارِ یکمُلُ الْإِیمَانُ بِهِ وَ لَا دِیانَةَ إِلَّا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِالْإِخْلَاص» که اخلاص در توحید یعنی خداوند متعال را به وحدانیت مطلقه بشناسیم.
پس اولاً در معارف توحیدی به معرفت الهی، بالاترین اهمیت را می دهند و ثانیاً معرفت خدای متعال در مرحله ای به واسطه عقل است و حضرت استدلال های گوناگون و عمیق عقلانی در رسیدن به فهم وحدت مطلقه خدای متعال بیان میکنند؛ به عنوان نمونه چند روایت بیان می گردد.
روایت اول:
حضرت در روایت نهم باب التوحید و نفی التشبیه کتاب شریف توحید صدوق مسائل مهمی در این موضوع بیان می کنند و یکی از آن مسائل این مطلب است «الْخَلْقُ لِمَا عَلِمَ مِنْهُ مُنْقَادُونَ وَ عَلَی مَا سُطِرَ فِی الْمَکنُونِ مِنْ کتَابِهِ مَاضُونَ لَا یعْلَمُونَ بِخِلَافِ مَا عَلِمَ مِنْهُمْ وَ لَا غَیرَهُ یرِیدُون» موجودات غیر خدا را اراده نمی کنند و همه موجودات توجه به خدای متعال دارند و این بحث نیز از مسائل بسیار مهم توحیدی است.
روایت دوم:
حدیث چهاردهم از همین باب نیز به مطالب مهم توحیدی اشاره دارد که حضرت با استدلال های عقلی این مطالب بلند را بیان کرده و می فرمایند: «أَوَّلُ الدِّیانَةِ مَعْرِفَتُهُ وَ کمَالُ الْمَعْرِفَةِ تَوْحِیدُهُ وَ کمَالُ التَّوْحِیدِ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ».
در حدیث هجدهم و بیست و هشتم از همین باب در کتاب توحید صدوق نیز مباحث بسیار مهمی در مسائل توحیدی و رفع شبهات در رفع نسبت شرّ به خداوند متعال بیان نموده اند که هرکدام نیازمند بحث مستقل و گسترده ای است.
پرسش های معرفتی عمران صابی و پاسخ های عمیق امام علیه السلام
یکی از مجالس پرباری که حضرت در آن معارف عمیقی را بیان نموده اند مربوط به مجلسی است که مأمون تشکیل می دهد. وی قصد امتحان حضرت را داشت که به نوعی موجب رسوایی خود او می شود. در این مجلس رؤسای یهود و نصاری و ... حضور داشتند و حضرت با هر یک از اصحاب ادیان گذشته با کتاب خودشان محاجه می کردند و همه مجاب شده و کلام حضرت را تصدیق میکردند؛ در انتها نوبت به عمران صابی رسید که سؤالات بسیار عمیق توحیدی می کند و حضرت در سیر کلمات خود همواره به مسئله وحدانیت خداوند متعال تکیه می کنند و چنین سخنانی را در کلمات سایر ائمه علیهم السلام مشاهده نمی کنیم.
حضرت در معرفی حق متعال می فرماید: خداوند متعال حقیقت مطلقه ای است که هیچ دسترسی به شناخت کُنه او نداریم و تنها توجهی به او می کنیم و به نوعی او را اثبات می کنیم اما این که بتوانیم به صورت خاص و تفصیلی آن حقیقت را درک نماییم، ممکن نیست؛ این همان تعابیری است که اهل معرفت نیز از کلمات معصومین اتخاذ کرده اند و از این مقام معرفتی نسبت به حق متعال با عنوان هایی چون غیب الغیوب یا غیب مطلق و ...یاد می کنند.
در این بحث به برخی از معارفی که حضرت در پاسخ به عمران صابی و بیان معارف توحیدی داشته اند اشاره ای می کنم «أَمَّا الْوَاحِدُ فَلَمْ یزَلْ وَاحِداً کائِناً لَا شَیءَ مَعَهُ بِلَا حُدُودٍ وَ لَا أَعْرَاضٍ وَ لَا یزَالُ کذَلِک»؛(توحید للصدوق، ص: 430)
خدا همواره واحد هست و هیچ چیزی با او نیست و موجودات در رتبه او قرار ندارند و با ایجادش نسبت به کثرات این ایجاد او را از مرتبه وحدانیت خارج نکرده است.
نحوه صدور موجودات از حق متعال
در ادامه حضرت با تعابیر خاص خودشان به نحوه صدور موجودات از حق متعال می پردازند و این تعابیر حضرت در مباحث علمی با عناوین مختلفی یاد می شود به عنوان مثال در مباحث عرفانی این بحث با عنوان ظهور و در فلسفه با عنوان علیت و در کلام با عنوان خلق و امثال آن یاد می شود و فرمایشات حضرت همۀ این مطالب را شامل می شود.
حضرت در ادامه می فرمایند: «ثُمَّ خَلَقَ خَلْقاً مُبْتَدَعاً مُخْتَلِفاً بِأَعْرَاضٍ وَ حُدُودٍ مُخْتَلِفَةٍ لَا فِی شَیءٍ أَقَامَهُ وَ لَا فِی شَیءٍ حَدَّهُ وَ لَا عَلَی شَیءٍ حَذَاهُ وَ لَا مَثَّلَهُ لَه» حضرت مراتب خلقت را در این کلمات به نوعی بیان می فرمایند و در ادامه عمران صابی از علم حق به خودش سؤال می کند و این بحث در آیات و روایات بسیار کم مطرح شده و سؤالات سنگینی را در بردارد؛ حضرت در این خصوص به علم حضوری پاسخ می دهند که علم حق به خودش به نحوه علم حضوری است منتهی با تعابیر خاص روایی پاسخ می دهند.
اثبات علم حضوری حق تعالی به خودش
در ادامه عمران صابی از حضرت می پرسد: «یا سَیدِی هَلْ کانَ الْکائِنُ مَعْلُوماً فِی نَفْسِهِ عِنْدَ نَفْسِهِ» آیا حق متعال نزد خودش معلوم بوده است یعنی آیا به خودش علم داشته است و حضرت در پاسخ بهگونه ای مطلب را بیان می کنند که نفی علم حصولی و اثبات علم حضوری گردد و می فرمایند: «إِنَّمَا تَکونُ الْمَعْلَمَةُ بِالشَّیءِ لِنَفْی خِلَافِهِ وَ لِیکونَ الشَّیءُ نَفْسُهُ بِمَا نُفِی عَنْهُ مَوْجُوداً وَ لَمْ یکنْ هُنَاک شَیءٌ یخَالِفُهُ فَتَدْعُوهُ الْحَاجَةُ إِلَی نَفْی ذَلِک الشَّیءِ عَنْ نَفْسِهِ بِتَحْدِیدِ عِلْمٍ مِنْه»
در ادامه حضرت به بحث تعقل تکیه می کنند و اینکه خداوند متعال تنها یک فعل دارد و این بحث نیز از مباحث بسیار عمیقی است که از آن تعبیر به توحید فعلی می شود و حضرت می فرمایند: «أَ لَیسَ ینْبَغِی أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ الْوَاحِدَ لَیسَ یوصَفُ بِضَمِیرٍ وَ لَیسَ یقَالُ لَهُ أَکثَرُ مِنْ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ صُنْعٍ» که اشاره به توحید فعلی دارد «وَ لَیسَ یتَوَهَّمُ مِنْهُ مَذَاهِبُ وَ تَجْزِئَةٌ کمَذَاهِبِ الْمَخْلُوقِینَ وَ تَجْزِئَتِهِمْ فَاعْقِلْ ذَلِک وَ ابْنِ عَلَیهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا» حضرت می فرمایند: این مسائل زیر بنایی را تعقل کن و مسائل روبنایی را بر این مسائل مبتنی کن.
نحوه احاطه حق متعال نسبت به مخلوقات
عمران صابی در ادامه سؤال می کند: «أَ هُوَ فِی الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِیه» آیا خداوند در خلق است یا موجودات در او هستند؟؛ و این هم از مسائل بسیار سنگین توحیدی است و حضرت در مقام پاسخ مثال به آیینه می زند و می فرماید: آیا شما در آیینه هستی یا آیینه در شما؟؛ شما ارتباطی با آیینه داری، منتهی در آنجا بحث مکان نیست بلکه بحث احاطه است و برای احاطه حق تعالی به موجودات مسئله ظرف و مظروفی دیگر مطرح نمی گردد و مثال آیینه را می زنند و می فرمایند: در مسائل توحیدی ما ناچار به بیان مثال هستیم تا عقل از راه تمثیل به درک آن حقایق نائل گردد و بعد از ذکر آیینه حضرت می فرمایند: «وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ کثِیرَةٌ غَیرُ هَذَا لَا یجِدُ الْجَاهِلُ فیها مَقَالًا- وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی» ما چاره ای از مباحث مهم عقلی نداریم و برای روشن شدن آن به نوعی به مثال متمسّک می شویم و قرآن کریم هم به همین مطلب در آیه 35 سوره مبارکه نور اشاره دارد و می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ ...» که رابطه خداوند متعال با موجودات را این گونه و در قالب مثال حکایت می کند.
نحوه شناخت یگانگی حق متعال و رابطه کثرات با او
یکی از مسائل سنگین معرفتی مورد سؤال عمران صابی سؤال از نحوه شناخت یگانگی حق متعال است که می پرسد «أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یوَحَّدُ بِحَقِیقَةٍ أَوْ یوَحَّدُ بِوَصْفٍ» و حضرت در پاسخ بالاترین و عمیق ترین بیانات در این مقال را می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ الْمُبْدِئَ الْوَاحِدَ الْکائِنَ الْأَوَّلَ لَمْ یزَلْ وَاحِداً لَا شَیءَ مَعَهُ فَرْداً لَا ثَانِی مَعَهُ لَا مَعْلُوماً وَ لَا مَجْهُولًا...»
اصل بحث راجع این مطلب است که رابطه کثرات با حق متعال چگونه است و این مسئله از مسائل اختلافی است که در فلسفه و عرفان نیز مطرح است که آیا کثرات ظهور آن حقیقت هستند یا معلول آن حقیقت هستند و چیزی هستند که از او صادرشده اند و در تبیین عمیق و رقیق معرفتی از ضابطه کثرات با حق تعالی این است که بگوییم: کثرات ظهور حق اند که بدون او هیچ واقعیتی ندارند و در عرض او هیچ قرار نمی گیرند و اگر وجود کثرات را با حق تعالی به مثابه تشکیک بدانیم که کثرات مراتبی دارد و حق تعالی اعلی المراتب است باز به نوعی برای کثرات در برابر او شأنیتی قائل شده ایم و این که می فرماید: «لَا شَیءَ مَعَه» این کلام حضر همه انواع معیت ها و وجود خاص برای کثرات را از بین می برد که کثرات ظهور مطلق اند و ظهور بدون مظهر نمی تواند اصلاً وجود داشته باشد.
اینکه حضرت می فرمایند: «لَا ثَانِی مَعَهُ» یعنی هیچ ثانی ای با او نیست و کثرات در وجود، ثانی او واقع نمی شوند؛ موجودات همه ممکن مطلق اند و در وجود هم ثانی حق متعال قرار نمی گیرند و نمی توان گفت: حق متعال وجودی است و کثرات هم وجودی اند اگر این گونه بگوییم، کثرات ثانی حق متعال قرار می گیرند و اگر بخواهد ثانی حق متعال قرار نگیرند باید کثرات را ظهور او بدانیم و او حقیقت مطلقی است که هیچ محدودیتی ندارد و برای بیان عدم محدودیت حق متعال حضرت توضیح می دهند و می فرمایند:
«لَا مَعْلُوماً وَ لَا مَجْهُولًا وَ لَا مُحْکماً وَ لَا مُتَشَابِهاً وَ لَا مَذْکوراً وَ لَا مَنْسِیاً» یعنی باید به این مطلب برسیم که او حقیقت مطلقی است که هیچ درک دیگری از او به طور خاص نداریم و باز حضرت می فرماید: «وَ لَا شَیئاً یقَعُ عَلَیهِ اسْمُ شَیءٍ مِنَ الْأَشْیاءِ غَیرَهُ» یعنی او اوست و او حقیقت لا متیعن است «وَ لَا مِنْ وَقْتٍ کانَ وَ لَا إِلَی وَقْتٍ یکونُ وَ لَا بِشَیءٍ قَامَ وَ لَا إِلَی شَیءٍ یقُومُ وَ لَا إِلَی شَیءٍ اسْتَنَدَ وَ لَا فِی شَیءٍ اسْتَکنَّ وَ ذَلِک کلُّهُ قَبْلَ الْخَلْقِ إِذْ لَا شَیءَ غَیرُهُ وَ مَا أُوقِعَتْ عَلَیهِ مِنَ الْکلِّ فَهِی صِفَاتٌ مُحْدَثَةٌ وَ تَرْجَمَةٌ یفْهَمُ بِهَا مَنْ فَهِمَ» در ادامه حضرت مطالب بسیار سنگین معرفتی را بیان می کنند وباز در آخر به این مسئله تکیه کرده و می فرمایند: «وَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی فَرْدٌ وَاحِدٌ لَا ثَانِی مَعَهُ یقِیمُهُ وَ لَا یعْضُدُهُ وَ لَا یمْسِکهُ».
تعقل راه ورود به عالم غیب
با توجه به کلمات امام علیه السلام باید برای درک این مباحث به مسائل محکم عقلی تکیه کنیم و اگر بخواهیم راه به عالم غیب پیدا کنیم از اینجا باید راه پیدا کرد، به جز استدلال از عالم خلق به عالم حق راهی نداریم و می فرمایند: «إِیاک وَ قَوْلَ الْجُهَّالِ أَهْلِ الْعَمَی وَ الضَّلَالِ الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ مَوْجُودٌ فِی الْآخِرَةِ لِلْحِسَابِ وَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ لَیسَ بِمَوْجُودٍ فِی الدُّنْیا لِلطَّاعَةِ وَ الرَّجَاءِ» برخی گمان می کنند حق متعال در آخرت موجود است و در عالم دنیا نیست و بر این مطلب استدلال عقلی می کنند و می فرمایند: «وَ لَوْ کانَ فِی الْوُجُودِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَقْصٌ وَ اهْتِضَامٌ لَمْ یوجَدْ فِی الْآخِرَةِ أَبَداً وَ لَکنَّ الْقَوْمَ تَاهُوا وَ عَمُوا وَ صَمُّوا عَنِ الْحَقِّ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ وَ ذَلِک قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلا یعْنِی أَعْمَی عَنِ الْحَقَائِقِ الْمَوْجُودَةِ وَ قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ» که حضرت در این فراز «وَ قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ» باز دوباره بر مسئله تعقل تکیه می کنند و می فرمایند: صاحبان عقل می دانند «أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَی مَا هُنَاک لَا یکونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا» استدلال به عالم غیب جز به آنچه در اینجا هست، امکان ندارد «وَ مَنْ أَخَذَ عِلْمَ ذَلِک بِرَأْیهِ وَ طَلَبَ وُجُودَهُ وَ إِدْرَاکهُ عَنْ نَفْسِهِ دُونَ غَیرِهَا لَمْ یزْدَدْ مِنْ عِلْمِ ذَلِک إِلَّا بُعْداً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ عِلْمَ ذَلِک خَاصَّةً عِنْدَ قَوْمٍ یعْقِلُونَ وَ یعْلَمُونَ وَ یفْهَمُون»
لذا منطق امام رضا علیه السلام منطق عقلانی در بیان مسائل گوناگون توحیدی است و از شئون مسائل توحیدی، مسئله امامت است که در مسئله امامت هم حضرت چند بحث مفصل در بحث امامت و بیان ویژگی های امام دارند که در باب 19 و 20 عیون اخبارالرضا حضرت این مطالب را آورده اند و البته در اصول کافی هم آمده است که به نوعی این مباحث هم با استدلالات عقلی همراه بوده و امام علیه السلام در تبیین معارف به اصول اولیه عقلانی تکیه کرده اند و معارف گوناگون توحیدی و ولایی را مطرح کردند.
علت اهتمام شیعه به تعقل و عقلگرایی
آنچه در وجود ماست قوای گوناگون وهم و خیال و عقل است و هر یک از این قوا کاربرد خاصی دارد و برای رسیدن به جهان واقعیت و احکام جهان و هستی جز از راه استدلال عقلی نمی توان رسید و در جای خود اثبات شده است که قوای حسی تنها مفاهیم مجرّده و تصوّرات محضه را در اختیار ما قرار می دهند و تا زمانی که این تصورات به تصدیق و تصدیق به استدلال نینجامد به عالم غیب راهی نداریم؛ حتی اثبات جهان خارج از خود را با استدلال عقلی اثبات می کنیم؛ البته پذیرش جهان خارج وجدانی است اما در جهت اثبات آن از راه علّیت و استدلال بهره می گیریم که ما در بیرون از خود صوری داریم و منشأ آن صور خودمان نیستیم پس جهان خارج را از راه اصل بدیهی علّیت ثابت می کنیم.
بنابراین مسئله تعقل، اصل در معلومات ماست هم نسبت به جهان خارج و هم عالم غیب؛ لذا اساس ادیان آسمانی بر عقلانیت است خصوصاً اسلام که اکمل ادیان می باشد.
توجه به تعقل و نورانیت عقل در سیره علمی و عملی بزرگان امامیه
بزرگان ما تابع اهل بیت (ع) بودند و به مسئله تعقل و نورانیت عقل توجه داشتند و اگر انسان به مسئله تعقل وارد شد باید به حکم عقل نیز توجه داشت؛ یکی از مسائلی که عقل به ما امر می کند، خضوع در برابر حق است و این مطلب را تعقل اثبات می کند و اولیا الهی نیز اهل تعقل و خضوع بودند؛ و با این خضوع عقلانی به مافوق عقل و درک های بالاتری رسیده اند. آیت الله العظمی بهجت و علامه طباطبایی (ره) خصوصاً اساس روش ایشان بر تعقل بود و خضوع للحق هم داشتند و این بزرگواران علاوه بر خضوع در برابر حق متعال در برابر اولیا الهی نیز خضوع داشتند.
وقتی علامه به مشهد مشرف می شدند با آن مرحله بالای عقلانیتی که داشتند خضوع خاصی در برابر امام علیه السلام داشت و از دم کفش کن شروع به بوسیدن درب و دیوار بارگاه رضوی می کردند تا زمانی که در زیر قبّه حرم حضرت قرار می گرفتند و برای خود هیچ شأنیت قائل نبوده و مانند سایر مردم میدانستند؛ در شلوغ ترین ساعات حرم یعنی بعد از نماز مغرب و عشاء به زیارت مشرف می شدند و شخصی در حرم قصد بوسیدن دست ایشان را داشت که ایشان گفتند: کف حیاط آستان مقدس رضوی را بوسه بزن که از سر من با ارزشتر است.
گفتگو: حمید کرمی
منبع:حوزه