کد خبر : ۵۶۶۹۶
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱
از برگزاری کلاس زبان انگلیسی تا دفاع از اسلام فقاهتی

خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از شهید بهشتی

سال ۴۰ و ۴۱ بود... ایشان یک کلاسی درست کرد در قم و از ۳۰ نفر دعوت کرد که یکی از آن ۳۰ نفر من بودم که ما برویم توی این کلاس و درس‌های جدید از جمله زبان و مقداری علوم فرابگیریم... من بودم، آقای هاشمی رفسنجانی بود، مرحوم آقای ربانی شیرازی بود، آقای مصباح یزدی.
عقیق:خاطرات افراد، یکی از راه‌های شناخت دیگران از جایگاه و نقش آنانا در حوادث مهم و تاثیرگذار و جریانات مختلف تاریخی است. آیت‌الله خامنه‌ای از سال‌های جوانی در اتفاقات و حوادث گوناگون انقلابی و مبارزاتی حضور داشته‌اند. بخشی از این تاریخ مبارزاتی، همراهی و ارتباط ایشان با شهید بهشتی در سال‌های قبل و بعد از انقلاب است. آنچه در زیر نقل می‌شود برگ‎‌هایی از کتاب «به آسمان نگاه کن» است که با مناسبت سالروز هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و جمعی از یارانش منتشر می‌شود. این کتاب شامل خاطرات رهبر انقلاب از شهدای انقلاب و دفاع مقدس است که همت هادی شیرازی نگارش یافته و توسط موسسه شهید احمد کاظمی و بنیاد فرهنگی شهید شیرازی به قیمت 32 هزار تومان راهی بازار نشر شده است:

الف. در سال 1340 و 41 بود... ایشان {مرحوم شهید بهشتی} یک کلاسی درست کرد در قم و از 30 نفر دعوت کرد که یکی از آن 30 نفر من بودم که ما برویم توی این کلاس و درس‌های جدید از جمله زبان و مقداری علوم فرا بگیریم... من بودم، آقای هاشمی رفسنجانی بود، آقای مرحوم ربانی شیرازی بود. آقای مصباح یزدی {بودند} که خیلی هم از آقای مصباح خوش‌شان می‌آمد. خودِ ایشان تصریح کردند و گفتند از این آقای مصباح و آدم‌های مثل مصباح خیلی خوشم می‌آید. از آدم‌های ملایم و آرام و تودار خیلی ایشان خوشش می‌آمد و ضمنا پرکار!

... ایشان این کلاس را درست کردند و از 30 نفر دعوت کرده بودند. ما رفتیم. ایشان در آن جلسۀ اول خودشان شرکت کردند و گفتند ما فکر می‌کردیم که آقایان احتیاج دارند به اینکه یک زبان بیگانه را حداقل بدانند و ما این را برای شما فراهم می‌کنیم. این زبان را شما باید بگیرید... البته من کم شرکت کردم. 8-7 جلسه‌ای رفتم اما بعضی برادرهای ما در همان جلسه‌ها انگلیسی یاد گرفتند. اصلا از داخل همان کلاس، انگلیسی‌دان شدند. من چون کارم زیاد بود و خیلی کلاس برایم جاذبه‌ای نداشت، یعنی آن مقدار زبانی که که آنجا آن روزها درس می‌دادند قبلا خوانده بودم و بلد بودم، هم آن کتاب‌هایی که می ‍‌دادند من غالبا دیده بودم، کلاس برایم جذابیتی نداشت.

بعضی رفقای ما آنقدر برایشان آن کتاب و جلسه جذاب و جالب بود که ادامه دادند و خیلی بیشتر از آنی که بنده آن روزها بلد بودم، اینها بعدا از کلاس یاد گرفتند. خود ایشان هم در اولین جلسه کلاس شرکت کرد و یک معلم انگلیسی برای ما معین کرد. اول قرار بود انگلیسی را خود ایشان درس بدهد بعد ایشان دیگر خودش نمی‌رسید، یک دبیر دیگر گذاشت آنجا و یک دبیر هم برای علوم... عده‌ای از فصلای معروف و بنام آنجا بودند و شرکت می‌کردند. به هر حال این یکی از آن کارهای آقای بهشتی بود. ببینید این کار هدفش چه می‌تواند باشد؟!

ب. سال‌های 54 که من از زندان آزاد شدم... تا از درِ زندان آمدم بیرون داخل خیابان، با تلفن اول با خانه آقای بهشتی تماس گرفتم. ایشان گفت تو کجایی؟ گفتم آزاد شدم! خیلی تعجب کرد چون هیچکس انتظار نداشت، خود من هم انتظار نداشتم آن وقت آزاد بشوم! فکر می‌کردم که سال‌ها در زندان خواهم ماند! ایشان گفت کی می‌آیی؟ گفتم الان جایی هم ندارم! لباس هم نداشتم!... اواخر تابستان بود و یک عبای زمستانی کلفت هم دوشم بود. رفتم منزل ایشان! خلاصه یادم هست آن شب با ریش کوتاه، ریش زدۀ کوتاه {به آنجا رفتم}.

ج. به نظر من اولین کسی که صریحا در مقابل تخطی از خط امام و خط اسلام واقعی و انحراف از اسلام فقاهت و تعبد، صریحا اظهار نظر کرد و ایستاد و به طور قاطع آن انحراف‎ها را رد کرد، شهید بهشتی بود. چند ماهی بیشتر از انقلاب نگذشته بود که یک شخصی در یک سخنرانی و گفتاری، اعلام کرد که اسلام نه مفید است، نه ممکن است و نه ضروری!... مرحوم شهید بهشتی در مقابل این حرف که خیلی هم شاید انعکاس نداشت، ایستاد! سخنرانی کرد. این را شکافت و ثابت کرد که نه خیر، ]اسلام[ هم مفید است و هم ضروری است و هم پیاده کردن آن ممکن است. از همان روزها بود که علیه مرحوم شهید بهشتی، غوغاها و سر و صداها و شایعه‌ها شروع شد.

د. در سال اول و دوم ورودم به قم بود که اطلاع پیدا کردم مرحوم علامه طباطبایی یک جلسه‌ای دارند شب‌های پنجشنبه و جمعه که عده‌ای از فضلا در آن جلسه شرکت می‌کنند و ایشان مباحث فلسفی را در آن جلسات مطرح می‌کنند، مباحث فلسفی سطح بالا را! این همان جلسه‌ای است که در اوایل به روش این اصول فلسفه منتهی شده، درسی است که از سال‌های 34 و 35 شروع شده بود. اینکه من می‌گویم مال 38 و 39 است... در آن سال‌ها من تصادفا با آن جلسه ارتباط پیدا کردم. در آن جلسه هم کسی که حرف می‌زد و با استاد بحث می‌کرد و اشکال می‌کرد، آقای بهشتی بود! در ان جلسه کسان زیادی از چهره‌های خوب و فاضل امروز که می‌شناسید و به فلسفه معروفند شرکت داشتند... آقای بهشتی بیشترین اشکال را می‌گرفت. بیشترین حرف را ایشان در جلسه می‌زد. با استاد بحث می‌کرد. استاد هم به ایشان کمال اهتمام و توجه را داشت.


منبع:فارس
211008

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین