۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۱۱
ملاّ محمّد كاظم خراساني كه از اكابر علماي اماميّه و جامع علوم عقليّه و نقليّه است در سال 1255 قمري در طوس متولّد و در بيست و دو سالگي به تهران رفته و علوم عقليه را از اكابر فن فراگرفت؛ بعد از آن به قصد تحصيل در نجف اشرف به عراق عزيمت كرد و اواخر عمر شيخ اعظم انصاري را درك كرد. وی در درس فقه و اصول شیخ شركت کرد و بعد از وفات او در سال 1281 در درس ميرزاي بزرگ شيرازي مدّتي حضور يافت.
آخوند خراسانی پس از مهاجرت ميرزا به سامرّاء در نجف به تدريس پرداخت و تدريس او به جهت شايستگي و تبرّز او رونق و شكوه يافت به طوري كه متجاوز از هزار نفر از فحول علما و محقّقين در درس او شركت ميكردند كه يكصد و بيست نفر از آنها مجتهد مسلّم بودند و بعد از درگذشت ميرزاي بزرگ حاج ميرزا حسن شيرازي (ره) بساط مرجعيّت شيعه به وجود او مزيّن گرديد.
وی كتاب هاي متعدّدي به رشته تحرير در آورده است ولي مهم تر از همۀ آنها كتاب «كفاية الاصول» او است كه در علم اصول زمينه تحقيق و تدقيق را فراهم نموده و سال ها است كه در حوزه هاي علميّه مورد استفاده ميباشد و عظمت اين كتاب به حدّي است كه گفته اند:
ثَلاثَةٌ لَيْسَ لَهَا النِّهَايَةُ رَسَائِلُ، مَكَاسِبُ، كِفايةٌ
يعني سه كتاب كه رسائل، مكاسب و كفايۀ مي باشند، زمينه تحقيق در آنها به اندازه اي وسيع است كه پايان ندارد.
آخوند خراسانی در روز سه شنبه بيستم ذيحجّه 1329 قمري وفات يافت.
زهد و ساده زيستي آخوند خراساني رهبر انقلاب مشروطه
در تابستان لباسش كرباس و در زمستان بَرَك (نوعی پارچه بافته شده از پشم شتر یا کرک بز) بود و با يك جامۀ بَرَك، سه چهار سال به سر مي برد؛ اگر زائد بر قدر كفاف برای او هدیه مي آوردند به دیگری مي داد و چون در غايت نظافت ميزيست خيال ميشد كه لباس های فاخر پوشيده و اگر گوشت طبخ ميشد آبش را زياد مي نمودند كه زائد بر بيست نفر از آن آبگوشت مي خوردند.
غذاهای لذيذ را خوش نداشت؛ ميلِ زیادی به دوغ داشت، با مقام رياستی که داشت اما گذران زندگی خود را از وضع طلبگي تغيير نداده بود بلكه قانعتر از طلبه هاي اين زمان بود.
خودشان مي گفتند: در سابق من با عيال و اولاد، دوازده ماه را با دوازده تومان به سر بردم.
به هیچ وجه از دخانيات استفاده نميكرد و بیش از یک استکان چاي كمرنگ نميخورد؛ لذا دندان هايش تا سن 74 سالگی ابداً عيب نكرده بود و مثل دُرّ تلالؤ داشت؛ بسيار كم غذا ميخورد و با کم ترین فردِ طلبه هم كاسه مي شد؛ امتیازی براي خود قرار نمي داد؛ در روزگاري كه او سه فرزند و سه عروسش در خانه اي بسيار كوچك و هر كدام در يك اطاق زندگي ميكردند، روزی فرزند بزرگش مهدي نزد پدر آمد و از تنگي جا شكايت كرد و آخوند به سخنانش گوش فرا داده و سپس گفتند: پسرم! اگر قرار باشد منزل هاي اين شهر را ميان مستحقّانش قسمت كنند به ما بيش از اين نمي رسد!.
شنيدم كه صاحبدلي نيك مرد يكي خانه بر قامت خويش كرد
كسي گفت ميدانمت دسترس كزين خانه بهتر كني، گفت، بس
چه ميخواهم از طارم افراشتن همينم بس از بهر بگذاشتن
مكن خانه از بهر سيل اي غلام كه كس را نگشت اين عمارت تمام
پی نوشت:
اسلام مجسم، آیت الله العظمی نوری همدانی
منبع:حوزه