۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۰۳
در ادامه مشروح بیانات آیتالله جوادی آملی را به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) مرور میکنیم:
اینکه گاهی گفته میشود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، برای این است که در حجیّت، نبوت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجت خداست.
فاطمه(س) شاگرد مستقیم پرودگار
درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها از دو محور باید سخن گفت: یک محور مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقی ما هم هست. محور دوم آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، آن را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.
آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو است که این همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است. چیزی از ولی الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن.
سر اینکه این بانو سلام الله علیها حجت بر ائمه علیهم السلام است و اگر علی بن ابیطالب سلام الله علیه نبود، احدی همتای آن حضرت نبود، آدم و من دونه؛ این است که این مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت. قرآن از زمین برنخاست، از فکر کسی تدوین نشد. هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین نکرد و تنظیم نکرد. سوره اش، آیاتش، معارفش، مفاهیمش را بررسی نکرد و انشاء نکرد. مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طیّ 23 سال ماند و برای ابد جای خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنی از آسمان نازل شد، نزولش هم 23 طول کشید و ماند برای ابد.
وجود مبارک حضرت زهرا(س) همسفر قرآن کریم بود
انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وقتی هویتشان را ارزیابی میکنیم، میبینیم در همین مثلث خلاصه میشود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سورههایش نازل میشد، این هم روزانه متکامل میشد، ترقّی میکرد. و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بی بی هم به پایان رسید؛ ولی برای ابد ماند. وقتی وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذائی میل کردند. وقتی از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛ آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی.
ضلع دوّم این مثلث آن است که حالا چون 23 سال این قرآن به تدریج نازل شد، این پنج سال اوّل تقریباً مقدّمه بود. برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوه ای و چنین نطفه ای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم، این بانو ترقّی میکرد. اگر دو ساله بود درش عب أبی طالب با آن آیات و مشکلاتی که نازل میشد، ترقّی میکرد. و اگر چند سال در مکّه تشریف داشتند، با آیات مکّی مترقّی میشدند. و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنی مترقّی میشدند.
وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها از چندین راه با قرآن رابطه داشت. گاهی مستقیم، گاهی غیر مستقیم؛ مستقیمش هم دو نحو بود: یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (ص) آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را؛ این چهار کار را که وظیفهٔ رسمی پیغمبر بود، فرا میگرفت. یتلوا علیهم آیاته، یعلّمه الکتاب والحکمه و یزکّیهم. این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده میکرد. و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی میفرستاد؛ یعنی حسن و حسین سفیران فاطمه بودند.
اینکه در آن قصه است که وجود مبارک امام حسن گزارشی میداد، بعد عرض کرد: مادر! امروز گویا یک بزرگواری مرا میبیند، قلّ بیانی و کلّ لسانی، لعلّ سیّداً یرانی. این قضیّه فی واقعه نبود که یک روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش میداد. منتها آنروز وجود مبارک علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها حسنین را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر میفرستاد، بعد از آنها استنطاق میکرد که امروز چه آیه ای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد. این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها گزارش میدادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره میکرد.
سفیر سوّمی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها داشت، علی بن أبیطالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتّب گزارش میداد: امروز این آیه نازل شد، پیغمبر اینچنین معنا کرد، اینچنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم و دو تا غیر مستقیم، وجود مبارک بی بی سلام الله علیها داشت.
راه دیگری که غیر مستقیم است و هر کسی میتواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی میرسد به وسیله آن انسان کامل است که بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات أقدس له دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که اتّقوا الله و یعلّمکم الله. در سوره انفال بالاتر از این را وعده داد؛ ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. شما را به فرقان نائل میکند، متبرّک میکند که بالاتر از آن است. خوب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلّم شما میشود از سوی دیگر؛ اتّقوا الله و یعلّ مکم الله، این بی بی در اثر آن تقوای کامل، شاگرد مستقیم ذات أقدس له بود، معارفی را از آنجا فرا گرفت. و از اینکه در سوره انفال خدا وعده داد: ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً، این بی بی مثل اعلای تقوا بود.
ذات أقدس له فرقان بین حقّ و باطل را به او عطا کرده است. این مجموعه اینقدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (ص) قرآن به پایان رسید، دیگر آیه ای نازل نشد، طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر، هر دو رحلت کردند. بی بی سلام الله علیها بیش از 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامی نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بی بی هم تمام شد. او با قرآن نفس میکشید، با قرآن کامل میشد، با قرآن مترقّی بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد که بماند، این بی بی هم آمد که بماند. بدنش البتّه رحلت کرده است امّا جان او همچنان زنده است.
انا اعطیناک الکوثر یعنی چه؟
اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است، آن است که این بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند. سرّ اینکه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند، نه آمد که برود، همین است. اگر امیر المؤمنین سلام الله علیه درباره عالمان دین فرمود: العلماء الباقون ما بقی الدّهر! مصداق کامل و بالذّات این علماء، خود معصومیناند و چون فرمود: نحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس همج (1). و اگر علماء شامل غیر معصوم بشوند، بالعرض و بالتّبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل بیت کامل است، آن میماند. آن عالمی که بهره ولاییاش کم است، کم میماند. آن که بی درایت است ذلک میّت الأحیاء، مانند دیگران از بین میرود و از یاد میرود.
در جریان سورهٔ کوثر مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنی گفتند که: عده ای از سنادید قریش، مشرکان، بدخواهان، معاندان، روی همان سنتهای باطلی جاهلیّت گفتند: پیغمبر بعد از مردن، نام و مکتب و یادش از بین میرود. برای اینکه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان این بود که بنونا بنوا ابناءنا و بناتنا لو هنّ اتباع ر جال ابائه. این شعر، شعار رسمی جاهلیت بود. میگفتند: پسران ما و نوههای پسری ما، فرزندان ما هستند. اما نوههای دختری ما فرزند ما نیستند. اینها فرزند مردان دیگرند! و بناتنا و لو هنّ أتباع ر جال ابائه. اینها برای زن حرمتی قائل نبودند. برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند. میگفتند: به ما مربوط نیست! و میگفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مرد و اکنون پسری ندارد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مردن او، مکتب و نام و دین او سپری میشود و از بین میرود.
ذات أقدس اله فرمود به اینکه: تو برای همیشه میمانی! برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمیتواند او را از بین ببرد! و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم قرآن است. و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مبیّن قرآن، معلّم قرآن، مجری احکام و حقوق قرآن است، فرزندان همین دخترند. فرمود: انّا أعطیناک الکوثر. این کوثر مصادیق فراوانی دارد؛ دین هست، قرآن هست و ولایت هست. انّا أعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک والنحر. انّ شانئک هو الأبتر. یعنی آنها که تو را شماتت میکردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند نه تو!
اینکه گاهی گفته میشود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، برای این است که در حجیّت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیّت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، ما یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجّت خداست. این که در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه سلام عرض میکنیم، به تک تک حالات او سلام عرض میکنیم، برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است. والسّلام علیک حین تقوم و تقعد، حین تقرء و تبیّن، حین ترکع و تسجد.
این که در نهج البلاغه، گاهی علی بن ابیطالب سلام الله علیه به سخنان بی بی استشهاد میکند که فاطمه چنین گفته، این استدلال به قول حجّت الله است. امّا سرّ این که او حجّت بر معصومین هم هست، این است که ائمه علیهم السّلام عالم به غیباند، به ما کان، به ما یکون، به ما هو کائن لی یوم القیامه. امّا منابع علمی اینها؛ گاهی از رسول اکرم شنیدند، گاهی از فاتح قرآن کمک میگیرند، و گاهی از مصحف فاطمه (س). وقتی امام معصوم دارد خبر غیب میدهد، از او سئوال میکنند که این خبر غیب را از کجا گفتی؟ میگوید: در مصحف مادرمان بود. خوب این مصحف فاطمه (س) چیست؟ همان است که جبرئیل سلام الله علیه نازل میشد، و این معارف را میفرمود و وجود مبارک فاطمه (س) تلقّی میکرد، بعد به امیرالمؤمنین میفرمود، امیر المؤمنین آ ملای او را مینوشت و کتابت میکرد، کاتب این بخش از وحی هم بود، آن شده مصحف فاطمه (س).
حالا این بانو که برای همهٔ ما اسوه است و ما در این بخش موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم؛ منتها او در حدّ آفتاب، و ما در حدّ شمع؛ او فضای کلّ جهان را روشن میکند، ما در زندگی خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهیم به فضا و زندگی خود را روشن کنیم. این است که فرمود: من أصعد لی الله خالص عمله اهبط الله الیه أفضل مصلحته. فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند، و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس له ببرد، ذات أقدس اله بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا میکند و نازل میکند. این مثل یک باغبانی است که یک نهالی را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است روی دیم، کسی دیمی کار کند، گاهی محصول میگیرد، گاهی نمیگیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانی که در کنار منزلش یک نهالی غرس کرده، مثل فرزند از او نگه داری کنیم، دائماً به سراغ او باشیم، حدوثاً و بقائاً؛ پس یک وقت یک کسی کار خیر انجام میدهد، به این فکر نیست که او را حفظ بکند! گاهی او را میگوید، گاهی او را با منّت ذکر میکند، گاهی مثلاً خوشش میآید که دیگران بازگو کنند، یا ازش بهره برداری کنند، بهره برداری تبلیغی و سیاسی؛ این شخص کار خوب کرده است، و امّا کار او زمینی است، همین جا ماند!
وجود مبارک بی بی سلام الله علیها نفرمود اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او میدهد! فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمیتواند هدیه ای را به پیشگاه ذات أقدس له عطا بکند. کار خیر را ملائکه میبرند، گزارش میدهند، بالأخره جواب را هم آنها میآورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهرهاش هم کم است. ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس له تقدیم بکند. خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضلترین مصلحت او را ذات أقدس له نازل میکند؛ خود خدا، نه بوسیله فرشتهها! اهبط الله علیه أفضل مصلحه. خوب این دستوری است که وجود مبارکی به ما داده است. فرمود: این کار شدنی است، این کار را انجام بدهید و مانند آن.
همتای علی (ع)
اما بحث دیگر… یک وقتی امام رضوان الله علیه میفرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری که نازل نمیشد! برای انبیای خاص نازل میشد. اینی که مرحوم کلینی (رض) در کتاب شریف اصول کافی نقل میکند: جبرئیل بر وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها نازل میشد، این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیاء بزرگتر و برجستهتر است. این نه برای آن است که زنهای بزرگ در عالم کماند. زنهای بزرگ هم در عالم بسیارند، امّا فاطمه (س) خیلی بزرگ است.
همین ابن أبی الحدید معتزلی که به حسب ظاهر سنّی است در شرح نهج البلاغه میگوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمیتوانیم دربارهٔ قبل از طوفان سخن بگوئیم. ولی از طوفان به بعد تاریخش مدوّن است. تاریخ کافران، تاریخ مسیحیها، تاریخ زرتشتیان، تاریخ یهودیان، تاریخ مسلمانها. تاریخ مردان با دین، تاریخ مردان بی دین، همه مشخص است. نه در بین بی دینها مردی به بزرگی علی آمد، نه در بین یهودیها، نه در بین مسیحیها، نه در بین زرتشتیها مردی به بزرگی علی آمد! بعد هم میگوید: ما علی را از منظر جهانی میبینیم، از نظر انسانی میبینیم؛ کاری کرد که نه مسلمان کرد، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بی دین کرد، نه با دین. علی، علی است. و این علی هم سنگ و هم طراز فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چه قدر مقام دارد، باید بگوید: همتای علی است.
جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمیشود. و این بی بی وقتی مقام علمی او روشن میشود که این دو تا خطبه ای که یکی در مسجد، یکی در منزل ایراد کردهاند، آن خطبهها را ببینند، بعضی خطبههای نهج البلاغه را هم ببینند؛ خطبههای نهج البلاغه هم یکسان نیستند. بعضیها عرشیاند. آن خطبههای عرشی نهج البلاغه را هم ببینید، عمیقترین جملههای خطبههای عرشی نهج البلاغه را ببینند، آنگاه میفهمد آن بخشهای عرشی خطبههای عمیق نهج البلاغه قبل از اینکه علیّ بن أبیطالب سلام الله علیه آن خطبهها را بگوید و بفرماید، لااقل 25 سال قبلش همین بانو فرمود.
یک اشکال معروفی است، آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده، و آن اشکال را در شروع خطبههای نهج البلاغه حلّ شده و 25 سال قبل از علیّ بن أبیطالب همین بی بی سلام الله علیها حلّ کرده. عصارهٔ آن اشکال این است که ملح دان، متفکّران مادّی آنها که به ازلیّت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است از چی خلق کرده؟ اگر خداوند جهان را از یک ذرّاتی خلق کرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند، خدا اینها را خلقش کرد. اگر خداوند عالم را م ن ش یء خلق کرد، خوب پس آن شیء بود، آن موّاد اوّلیه بود، خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آنها نیازی به خدا ندارند. اگر من لا شیء خلق کرد، لا شیء که معدوم است، معدوم که نمیتواند موّاد خام باشد! از عدم که نمیشود چیز آفرید که! و شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست. من شیء باشد، اشکال دارد. من لا شیء باشد، اشکال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست.
این شبهه از دیر زمان بود. مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل میکند، بعد میگوید: این شبهه با خطبههای اهل بیت حلّ میشود و آن نکته این است که: نقیض من شیء، من لا شیء نیست. نقیض من شیء، لا من شیء است، نه من لا شیء! و خیلیها این را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارد که عالم را لا من شیء خلق کرد (3). یعنی صادر ازل وجود ندارد، نشاء منشئات است، چیزی نبود و با ارادهٔ الهی یافت شد. این هیچ دلیلی هم در بطلان و استحالهٔ او اقامه نشده و ممکن هم هست. ولی این بزرگواران عنایت نکردند قبل از آنکه علیّ بن أبیطالب این را در نهج البلاغه چون خطبههای امیرالمؤمنین بعد از اینکه به خلافت رسیدهاند ایراد شد این خطبهها را بخوانند، همین بانو در مقدمه خطبه مسجد کوفه ایراد کرده که فرمود: عالم را خدا لا من شیء خلق کرد، نه من شیء و نه من لا شیء (4) نقیض من شیء لا من شیء است، نه من لا شیء. هم نقیض را فهماند، هم ثابت کرد که یک طرف نقیض باطل است، یک طرف دیگر حق.
نسل سوم انقلاب
آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، این بود که جامعه به آن گرفتاری ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطری که علی بن أبیطالب را تهدید میکرد، انقلاب ما را تهدید میکند…
مشکل علی بن أبیطالب با همین نسل سوم است. وجود مبارک علی بن أبیطالب سنش از شصت گذشته بود. باید به جوانهای 20 ساله، 25 ساله که وقتی به دنیا آمدند، علی بن ابیطالب خانه نشین بود. نه سوابق قبل از بعثت علی را میدانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مکه دیدند. نه صحنه احد را دیدند، نه در غدیر حضور داشتند که ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر علی بن أبیطالب را بلند کرد، فرمود: این علی جانشین من است. اینها را که ندیدند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: فقط من مشکل ام با شماست. من چی بگویم؟ سوابقم را بگویم که نبودید. لواحقم را بگویم که نبودید؛ شما وقتی ما را دیدید که من خانه نشین بودم. الآن هم در برابر من میایستید. پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند که قبل از انقلاب چی بود، حین انقلاب چی شد، بعد از انقلاب چی شد، جنگ چی شد، کی فاتح خیبر بود، کی فاتح احد بود، کی فاتح خندق بود، کی فاتح بدر بود، کی فاتح حنین بود، کی حدیث طیر دربارهٔ او آمد، کی حدیث غدیر درباره او آمد. الآن خدای ناکرده اگر این نسل جوان را ما به سمتی سوق بدهیم که خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، همین ممکن است اتفاق بیافتد…
صلّ الله علیک یا بنت رسول الله… وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا (س) اشک ریخت. گفتند: چرا میگریی؟ فرمود: من محرمترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم ورم کرده است! یا بازویم ورم کرده است! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش میدادم، دستم به آن برآمدگی رسید! در هنگام دفن آنطوری که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر سلام الله علیهما؛ گفت: یا رسول الله! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم. قلّ عن صف یّت ک صبری. ستنبّ ئک آ بنتک الناز له ب ک السّر یعه اللحائ ق. یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما میرساندکه من هیچ کوتاهی نکردم. هرچه دستور دادی عمل کردم. فاحفها السؤال واستخبره الحال. شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سؤال بکنید.
انسان که دردمند است، دردش را میگوید یک مقداری سبک میشود. بعد عرض کرد: یا رسول الله! برای کوبیدن فاطمه سلام الله علیها تنها هیئت حاکم قیام نکرد. اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما میرساند این است که: لتضافر الامّه علی هضمها. تنها از دولت بر نمیآمد که زهرا را منزوی کند. تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند. این دولت با آن ملّت، این ملّت با آن دولت دست نشانده، اینها اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند. میبینید سخن از فدک نیست! شخصیّت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمیشدند نمیتوانستند او را منزوی بکنند. گرچه نتوانستند، ولی بالأخره برای انزوای او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور. یکی گفت: آتش بزن. یکی گفت: غلاف شمشیر بیاور. یکی گفت غلاف شمشیر بزن. یکی گفت فدک را بگیر. یکی گفت… السّلام علیکم یا اهل بیت النبوّه و یا معدن الرّساله و یا مهبط الوحی و رحمه الله و برکاته.
منبع:تسنیم