کد خبر : ۴۹۴۲۱
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۹

حکایتی آموزنده ازگلستان؛مناجات پارسایی آگاه

عابدان پاداش اطاعت خود را مى خواهند و بازرگانان بهاى كالاى خود را مى طلبند. من بنده اميد آورده ام نه اطاعت و به گدايى با دست تهى آمده ام نه با كالا و تجارت.
عقیق:در کتاب "حکایت‌های گلستان سعدی به قلم روان" چنین آمده است:
پارسايى را ديدم كه سر درگاه خدا (كعبه) مى ماليد و چنين مناجات مى كرد: يا غفور و يا رحيم - تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟
(يعنى اى بخشنده مهربان ! تو آگاهى از آن كس كه بسيار ستمكار و نادان است چه كارى ساخته است ؟ )(1)
عذر قصير خدمت آوردم
كه ندارم به طاعت استظهار (2)
عاصيان از گناه توبه كنند
عرفان از عبادت استغفار
عابدان پاداش اطاعت خود را مى خواهند و بازرگانان بهاى كالاى خود را مى طلبند. من بنده اميد آورده ام نه اطاعت و به گدايى با دست تهى آمده ام نه با كالا و تجارت.
اصنع بى ما انت اهله؛ با من همان گونه كه تو شايسته آن هستى رفتار كن.
بر در كعبه سائلى ديدم
كه همى گفت و مى گرستى خوش
من نگويم كه طاعتم بپذير
قلم عفو بر گناهم كش

 
پی نوشت‌ها:
1)اشاره به جمله آخر آيه 73 سوره احزاب كه مى فرمايد: «... انه كان ظلوما جهولا؛  انسان، بسيار ظالم و جاهل بود.»
2) استظهار: قوى پشت شدن.
منبع:جام
211008

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین