شعری به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س)
به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت زهرای مرضیه(س) هیات رزمندگان اسلام اقدام به تولید شعر فاطمی کرده است. این اشعار توسط شاعر آیینی قاسم صرافان جمعآوری و تولید گردیده است که در ادامه میآید.
عقیق:
عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است
رونق عشق است در دستانش از بس ساده استنه فلک در گردش است از گردش دستاس اواینکه دستش بر سر دنیاست فوق العاده استبعد پیغمبر چه بیعت ها که نشکستند خلقنان به نرخ روز خوردن سفره اش آماده استدارد از پا در می آید بین سوز و تب ولیباز هم در عین بیماری سر سجاده استکار دل هر روز و شب اشک است در اندوه اوخوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده استبا غم و اندوه و تب هر روز خلوت می کندیک دل سیر اشک می ریزد، عبادت می کندخسته از زخم زبان ها، بیت الاحزان ساختهاز غمش هر روز با پیغمبر شکایت می کندتا مبادا خدشه ای بر دین حق وارد شودجان خود را هم شده، خرج ولایت می کندیادشان رفته است او دردانه پیغمبر است؟هر کسی از راه می آید جسارت می کندهرچه باران بر زمین می بارد از اندوه اوستمهر خود را با جهان با اشک قسمت می کندجان محض است او و حتی روح سربارش شدهلاجرم روح از تن او رفع زحمت می کندروضه اما می رسد با چشم های تر به دروای از آن وقتی که زهرا می رسد آخر به درطاقتش در پشت در هر بار کمتر می شودبا لگد هربار می کوبند محکم تر به دریاس تا پرپر شود آیا لگد کافی نبود؟کاش می کردند فکر شعله را از سر به دردر نمی خواهد بگردد سمت او بر پاشنهنیست امّیدی ولی با شعله آذر به درروضه بیش از این نمی گویم، ولی نجار شهرکاش می کوبید یک مسمار کوچک تر به دربر مداری گیج می گردد جهان تا روز حشردر هوای مدفن زهراست دنیا در به در شاعر: نوید اسماعیل زاده***** *****به اذن چشمهایت ابرها هر لحظه باران ترنگاهت می کند امواج دریا را خروشان ترشکوه صبح از نور تو تا شب وام میگیردتو هم خورشید هم ماهی نه.. از اینها درخشان تربه شوق دیدنت بانو، ملایک هم شتابانندو جبریل است سمت آستان تو شتابان تربهشت امت طاها، دلیل خلقت دنیاپیمبر هم نخواند از وحی چشمان تو قرآن ترعلی اول مسلمان است اگر در دین پیغمبربه آیین نگاه توست از اینهم مسلمان تر"علی حبه جنه ، قسیم النار و الجنه”وجود توست یا زهرا در این تقسیم فرقان ترغبار چادرت مهر ملایک، بوسه گاهی نابکه از مهر علی گردیده هر دم بوسه باران ترشرف شمس اعتبار از نامتان دارد، عقیق زردنگینی که سلیمان میشد از حرزش سلیمان ترشده آیینه بندان آسمان از آیه های نور"کمشکاه” است هر آیینه در وصف تو حیران تربه پایت مریم و هاجر ذبیح آورده اند اماکدامین عید خواهد بود از عید تو قربان تر؟پشیمان می شود هرکس که ذکر "یاعلی” کم گفتکسی که کم بگوید ذکر "یازهرا” پشیمان ترشاعر: وحیده گرجی***** *****به شب برآمد تا اینکه آفتاب کندقیام کرد، قیامی که انقلاب کندقیام کرد دلیرانه تا امامش رابرای اذن جهاد این چنین مجاب کندچنان به پشت در خانه رفت تا مولابه روی غیرت او بی گمان حساب کندز عمر اندک گل، مرگ باغبان حتمی ستگلی که خواست بر این رفتنش شتاب کندعلی که لکه خون روی خاک ها دیدهدگر به خون دو دیده فقط خضاب کندکمک کنید که بانو به خاک افتادهدر این مدینه کسی نیست تا ثواب کند؟!چراغ هر شب افلاک روی خاک افتادو خاک غم به سر خویش بوتراب کندهلال قامت بشکسته اش اگر کج بودهنوز ماه رخش صورتی مفرج بودبه دست اگرچه علی وار ذوالفقار نداشتشکوه حیدری اش فوق اوس و خزرج بودطواف کرد همه عمر را به گرد علینظاره بر رخ مولا برای او حج بودبهانه بود در و کوچه بنی هاشممدینه با گل بی خار مرتضی لج بوددگر گذشته از این حرف ها ولی ای کاشکه نوک میخ در خانه اش کمی کج بودنیامده ست بماند، شهیده خواهد رفتکبوتر از دل لانه پریده، خواهد رفتبه عزم رخنه به شب بود اگر کفن پوشیدسپید آمد و وقت سپیده خواهد رفتزنی که دین خدا استوار شد با اودریغ و درد که اکنون خمیده خواهد رفتزنی که دستش با تازیانه شد کوتاهکنون که دست ز دنیا کشیده خواهد رفتدر آن زمان که مدینه به خواب غفلت خویشمیان بستر جهل آرمیده، خواهد رفت□و خواهد آمد روزی که راس دشمن اوبه دست تیغ کج آب دیده خواهد رفتشاعر: پیمان طالبی***** *****عالم اسیر جزر و مد بی قراری اتطوفان چه کرده با دل دریا کناری اترخ در محاق برده ای ای ماه نیمه جاننیلی شده ست روی تو از زخم کاری اتدریای صبر…کوه نجابت…شکوه عشقحیرت زده ست عاشقی از بردباری اتدر راه عشق صرف نظر کردی از وجودجان جهان فدای ولایتمداری اتتشبیه تو به هرچه به جزتو قشنگ نیستپیش رخ تو نیلی دریا که رنگ نیستدرخانه سادگی و صفا موج می زنددر هر طرف حضور خدا موج می زندلب بسته ایم و ناله ی دلهایمان بلنددر این سکوت محض، صدا موج می زندمادر کنار پنجره پهلو گرفته استبابا میان اشک و دعا موج می زندسجاده ات دریچه ی بازی ست رو به عرشدرآن عبادت دوسرا موج می زندگرچه دلش از آنهمه غم در تلاطم استبا این وجود وقت دعا فکر مردم استکوه از غم تو دست به پهلو گرفته استبا ناله ات زمین و زمان خو گرفته استاز بازوی شکسته نگفتی که نشکندکرار از تو قوت بازو گرفته استای چادر تو اوج حجاب و عفاف زناز کور، مثل تو چه کسی رو گرفته است?در پرده های عصمتی و خانه ی تو نورامروز شمع عمر تو سوسو گرفته استاز خانه ی تو نور به افلاک می رودجان ابوتراب سوی خاک می رودسرمایه ی سلاله ی نور و امامتیامّید نا امیدی روز قیامتیمدیون بخشش تو مدینه… نه…عالم استآغاز بخششی و تمام کرامتیآتش کجا و دیده ی گریان ماتمتلبخند سربلندی روز ندامتیبا پهلوی شکسته به دنبال مرتضیچشم جهان ندیده چنین استقامتیباید در عاشقی به شما اقتدا کنیمرخصت گرفته ایم که مادر صداکنیمشاعر: محمد جواد الهی پور***** *****از غمت بسیار و کم گفتیم از بیداریتکوثری؛ اما نمیبینیم، جز بیماریتاشک باریدیم اما چشم ما در پرده مانددور ماندیم از دلِ از حبّ دنیا عاریتماه بانویی! که حُسنت در حیا پیچیده استهمسری! که عاشقی تابیده از دینداریت،چادرت خاکی شد اما سربلندی، فاطمه!بر زمین خوردی، ولی چشمی ندیده خواریتدر سپاه غربت مولا، رجز خوان تاختیجای سیلی، مُهر تایید است بر سرداریتمهر تاییدی که حتی شوهرت آن را ندیدراز را گفتی فقط، با آینه دیواریتتیرِ اشکت هم گرفته، لات و عزا را هدفتیغِ بیزاری است از تزویر، حتی زاریتبیوفاییهای مردم، بیصفاییهای شهرکم نکرده ذرهای، از شوقِ مردم داریتروزها، سیل است سوی ظلم، رویِ خطبهاتنیمهشب در حق همسایهست، اشک جاریتلقمه میگیرد برای زینب، این شبها، حسن«هل اتی» جای تو میخواند، حسینِ قاریتیاعلی وقت زمین خوردن نمیگویی چرا؟جای یار آمد، چرا فضه برای یاریت؟آه از دیوار و در، فریاد از آتش، ولیدرد تنهاییِ حیدر بود، زخم کاریتتا نگردد بیش از این، تنها علی، تنها نروبیشتر آید به کار، این روزها دلداریتشاعر: قاسم صرافان***** *****علی دیده است در زهرا غروب آفتابش راو زهرا در علی دیده است هرم التهابش راشهید اول حفظ ولایت ، می شود اماکسی هرگز نخواهد دید حتی اضطرابش راکرم ، مبهوت و سرگردان که زهرا چیست؟زهرا کیست؟مگر از راز گردنبند بردارد جوابش راچه بینا و چه نابینا به نامحرم بگو برگردکه گل بر خارها هرگز نمی بخشد گلابش راغمی سنگین تر از داغ جدایی از علی داردکه از تابوت ، می خواهد نگه دارد حجابش رافقط محض دل حیدر… وگرنه ضربه سنگین بوداگر از چهره بر می داشت گاهی هم نقابش رااگرچه زخم بر بازو… برای شادی همسرخودش در خانه می چزخاند سنگ آسیابش رااجابت را علی در لحظه ی عجل وفاتی دیدچه غمگین می کند راهی شهید انقلابش راشاعر: محسن ناصحی***** *****درسایه ی طوبی اگر عرش، ایستاده ستیاس و بِه و سیب بهشتی، بار داده ستبا سجده ی زهرا عبادت،جان گرفتهحق، با بتول از انبیا پیمان گرفتهبا «هَل اَتی» درهای «بارِ عام» باز استزهرا که باشد سفره ی ایتام باز استاز نسلِ سلمانیم و یاد اهل بیتیمما هم غلامِ خانه زاد اهل بیتیمهم سایه توحید بود و روح عصمتهم کارِ خانه با کنیزش قسمتاز عهده ی مدحش دلِ ما بر نیامد!«زهرا شدن» از غیرِ زهرا بر نیامد…گرچه ز کارِ خانه، دستش پینه دارداو مادری بر یازده آئینه داردبا خون نموده نخلِ دین را آبیاریاو مادرِ نسلِ شهیدان است… آری!نجمِ شفاعت بود عرشِ مهر و مَه راپس دومین رکنِ ولایت بود «زهرا»هفتاد و دو آئینه در دستان زهراستآری… شهادت، سفره ی احسانِ زهراستبدمستی آئینه ها، خوشنامی ماستیک جلوه اش «بیداریِ اسلامی» ماستبر غیرِ زهرا از ازل گفتیم تا «نه»ترس از «خدا» داریم و ترس از «کدخدا» ، نه!در ظلمتی که بارِ اهلِ مکّه، کج بودمنصوره ای آمد که حجّت بر حُجَج بودبطنِ تکاثر، گور دخترهاست انگارحق، در ظهورش کوثری می خواست انگار!محتاج، از انفاق او با تاج می رفتاز دامنِ زن، مرد تا معراج می رفتگرچه فلَک، در محضر او قدِّ خَم داشت«حوریه» ، پایش از عبادت ها ورم داشتآنسان که حیدر در کفَش تیغِ دو دَم داشت،زهرا هم از «عفّت» ، سلاحی محترم داشت«چشم خدا» بی فاطمه، آئینه، کم داشتبا این همه… ای کاش زهرا هم «حرم» داشت…ما لال بودیم… او تبِ فریادمان دادرسم حمایت از ولی را یادمان دادحالا که صدها سال زان دوران، گذشته ستعطر خدا در عصرِ ما آکنده گشته استاین سرزمین، آوازه از «روح خدا» یافتایران به هر شهری هزاران کربلا یافتبر سفره ی حُسن تو مهمانیم، مادر!سرزنده مانند شهیدانیم، مادر!با پینه های دست، یار اهل بیتیمما کارگرهای دیار اهل بیتیمآهی که داریم از غمِ قتلش، حماسی ستزیرا سپاهِ اشکِ زهرا هم سیاسی ستفرزند زهرا گفت: در صدر است ایران!«شِعب ابی طالب»…نه! در بدر است ایران!وقتی پسندیدیم راه کربلا رااز جنگ و از تحریم باکی نیست ما راحیدر، اگر یکّه سوارِ یکّه تاز استزهرا که باشد، از سِپر هم بی نیاز است!بغضِ گلو بر چادرِ زهرا، گِره شدزهرا به خاک افتاد و حیدر، بی زِره شداندوه حیدر تا قیامت رفتنی نیست«گفتن ندارد!» داغ زهرا گفتنی نیستشاعر: احمد بابایی
منبع:فارس