کد خبر : ۴۶۹۸۱
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۵:۴۳

چگونگی مرگ از دیدگاه نهج البلاغه

محسن اسماعیلی در جلسه شرح نهج البلاغه گفت: حقیقت مرگ قابل دستیابی نیست. آن چیزی که مهم است و باید به یادش باشی، ماهیت مرگ نیست، خود «مرگ» است. یادمان باشد که حادثه ای قطعی است و اتفاق می افتد.
عقیق: دکتر محسن اسماعیلی، حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه سلسله جلسات شرح نهج البلاغه که در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی(سرچشمه) برگزار می شود، به نامه ۶۹ رسید.
 
گزارشی از سخنان این جلسه از نظر شما می گذرد.
 
بحث راجع به نامه ۶۹ نهج‌البلاغه بود. در ادامه می رسیم به: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ»
 
​​بعد از جملات قبلی که درباره ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی بود، حضرت توصیه ای راجع به مرگ و قیامت دارند. یعنی بعد از توصیه راجع به مبدا، درباره معاد توصیه می کنند و این خودش یکی از معارف الهیست کهانسان باید یاد مبدا و معاد را با هم در نظر داشته باشد. خداوند به بندگانی بشارت می دهد که به هر دو با هم اعتقاد داشته باشند: «انا لله و انا الیه راجعون»؛ «انا لله» به مبدا مربوط است و «انا الیه راجعون» به معاد. مبدا و معاد باید با هم در یاد ما باشند. در اینجا هم بعد از عظمت باری تعالی، درباره عظمت مرگ صحبت می کنند و توصیه ای دارند که اتفاقا برای تعلیم و تربیت امثال من لازم تر و مفید تر است. می فرمایند: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». زیاد به یاد مرگ و مراحل پس از مرگ باشد.
 
در این جمله شریف چند نکته ظریف هست:
 
مطلب اول اینکه ماهیت مرگ از اسرار الهی است. اینکه «مرگ چیست» و چه اتفاقی موقع زهوق روح (خارج شدن روح از بدن) رخ می دهد را نه ما و نه بزرگتر از ما نمی دانیم و این از علوم خاص الهی است که جر خود خداوند به آن آگاه نیستند.
 
به امثال ابوعلی سینا، فیلسوف و حکیم بزرگ جهان اسلام و دنیا، حق بدهید که بعد از آن همه تحقیق و پژوهش که هنوز هم در خیلی از جنبه ها سرآمد تحقیق و پژوهش در دنیاست؛ در آخر عمر بگوید که من راجع به هر چیزی به نتیجه رسیدم جز حقیقت مرگ:
 
از قعر گل سیاه تا اوج زحل
 
کردم همه مشکلات گیتی را حل
 
بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل
 
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
 
نتوانست معمای حقیقت مرگ را حل کند و حق با اوست. چرا؟ چون آن کسی که «باب علم نبی» بود و آن کسی که فقط او حق داشت به مردم اعلام کند که «ايُّهَا النَّاسُ سَلُونِي‌ قَبْلَ أن‌ تَفْقِدُونِي‌‌ لَأَنَا بِطُرُقِ اَلسَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ اَلْأَرْضِ» (هر چه می خواهید از من بپرسید که من به اسرار آسمانها آگاه ترم از آنچه در زمین می بینید و راهی نیست که برای من ناگشوده باقی مانده باشد) وقتی بر اثر ضربه ابن ملجم ملعون در بستر افتاده بود، فرمود من هم از فهمیدن حقیقت مرگ ناتوانم. وقتی علی(علیه السلام) چنین جمله ای بگوید، تکلیف ابو علی سینا دیگر روشن است.
 
حقیقت مرگ قابل دستیابی نیست. آن چیزی که مهم است و باید به یادش باشی، ماهیت مرگ نیست، خود «مرگ» است. یادمان باشد که حادثه ای قطعی است و اتفاق می افتد. توصیه حضرت به تفکر در کیفیت جدا شدن روح از بدن و رابطه روح و بدن بعد از مزگ نیست. اینها انسان ساز نیست. چیزی که انسان ساز است، تفکر در قطعی بودن مرگ است. وقتی حضرت در بستر شهادت بودند، وصیت بسیار خواندنیی دارند که در خطبه ۱۹۴ آمده است: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ کُلُّ اِمْرِئٍ لاَقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ» همه شما، بدون استثنا، در حالی که از مرگ فرار می کنید، با مرگ ملاقات می کنید. هرچه سریعتر می دوید، زودتر با آن روبرو می شوید؛ «اَلْأَجَلُ مَسَاقُ اَلنَّفْسِ» اجل و مرگ، مقصد حیات شماست، «وَ اَلْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ»؛ هراسیدن و فرار از مرگ همان و ملاقات کردن مرگ همان. بعد از ۱۹ ماه مبارک رمضان است که حضرت می فرمایند «کُلُّ اِمْرِئٍ لاَقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ»؛ مرگ قطعی است.
 
بعد می فرمایند «کَمْ أَطْرَدْتُ اَلْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا اَلْأَمْر»؛ چدر روزهایی که من صرف کردم تا از مکنون و باطن و حقیقت مرگ آگاه شوم؛ «فَأَبَى اَللَّهُ إِلاَّ إِخْفَاءَهُ»؛ ولی خدا نخواست.» هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ »؛ این علم در خزانه علم الهی است. سراغش نروید. آن چیزی که قطعی است، خود مرگ است. به جای اینکه عمر کوتاهمان را صرف بحث های علمی درباره ماهیت مرگ بکنیم و وقتمان را صرف حدس و گمان های افراد درباره آن بکنیم، باید به فکر این باشیم که برای آن اتفاق حتمی چه باید بکنیم. پرداختن به علوم غیر ضروری، اگر موجب غفلت از علوم ضروری شود، کار آدم عاقل نیست، لذا حضرت توصیه می فرمایند که به یاد خود مرگ باشید که قطعی است و این جای تعجب است که انسان از یک امر قطعی غیر قایل تردید غفلت کند و وقتش را صرف چیزهایی کند که بداند یا نداند خیلی برایش اثرگذار نیست. در حکمت ۱۲۶ حضرت می فرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ اَلْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَى اَلْمَوْتَى» تعجب می کنم از کسی که از مرگ غافل است در حالی که مرده ها را می بیند. حواست کجاست؟ خودت را مشغول چه کرده ای؟ آن چیزی که یقینی است، یعنی مرگ، مبادا به دست شیطان مشکوک جلوه داده شود و آن چیزی که مشکوک است و علم مخزون است، وقت ما را بگیرد.
 
علی(علیه السلام) فرمود: «ما رَأيتُ إيمانا مَع يَقينٍ أشبَهَ مِنهُ بشَكٍّ على هذا الإنسانِ»؛ هیچ امر یقینی و قطعی و تردید ناپذیری را مانند مرگ در عمرم ندیدم که آدم به آن شک داشته باشد. با یقینی ترین مساله با شک مواجه می شود. انگار مرگ مال همسایه است. «إنّهُ كُلَّ يَومٍ يُوَدِّعُ إلَى القُبورِ و يُشَيِّعُ» هر روز با چشمان خودش تشییع جنازه ها را می بیند که می برند و دفن می کنند آدم ها را، «و إلى غُرورِ الدّنيا يَرجِعُ »؛ ولی باز هم فریب دنیا را می خورد؛ «عنِ الشَّهوَةِ و الذُّنوبِ لا يُقلِعُ» و از شهوت رانی دست بر نمی دارد. این هم از فریب های شیطان است تا ما از علوم نافع محروم شویم.
 
ابن ابی الحدید در جلد ۱۳ شرح نهج البلاغه وقتی به خطبه ۱۸۸ می رسد می گوید «نادر لا نظیر له»؛ این خطبه کمیاب است. بی نظیر است برای بیدار کردنم انسان. در این خطبه آمده است: «أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ اَلْغَفْلَةِ عَنْهُ» یاد خود مرگ باشید و غفلت خود را کم کنید؛ « وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ»؛ چرا از چیزی که از شما غافل نیست، غفلت می کنید؟ «طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ » چرا به کسی که به شما مهلت نمی دهد طمع می کنید؟ عزرائیل به انبیا و بزرگان مهلت نداد. به من و شما مهلت نمی دهد.
 
حرف امیرالمومنین این است: گرگ اجل یکایک از این گله می برد/ این گله را ببین که چه آسوده می چرد
 
بعضی حرف هایی می زنند که درست نیست. می گویند یاد مرگ باعث از بین رفتن نشاط روحی و تلخکامی می شود و امید به زندگی را از بین می برد. این حرف ها ضد دین است. یاد مرگ شیرین کننده زندگی است. به عمر انسان ارزش و اعتبار می دهد. امیرالمومنین نمی خواهد زندگی را به کام ما تلخ کند. اتفاقا هر چه انسان بیشتر به یاد مرگ باشد؛ از ثانیه هایش بیشتر لذت می برد. من و شما از عمرمان بیشتر لذت می بریم یا امیرالمومنین سلام الله علیه که می گفت: « والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه»؛ قسم خورد که من با مرگ بیشتر انس دارم تا طفل با پستان مادرش. او از عمرش بیشتر استفاده کرد یا ما؟ یاد مرگ پژمرده می کند؟ نشاط اجتماعی آن موقع حاصل می شود که انسان بداند این مهلتی که دارد نامحدود نیست و باید از آن استفاده کند. آن موقع است که دنیا تجارت خانه آخرت می شود. آدم یاد مرگ نباشد، تنبل می شود.
 
اینهایی که می گویم همه از روایات است:
 
یاد مرگ رضایت از زندگی را بیشتر می کند.
 
یاد مرگ باعث رضایت به آنچه خدا داده می شود. حرص نمی زند.
 
یاد مرگ تحمل مصائب را آسان می کند. جزع و فزع نمی کند.
 
یاد مرگ شعله های سرکش شهوت را خاموش می کند.
 
یاد مرگ از قساوت قلب جلوگیری می کند.
 
یاد مرگ انسان را مهربان می کند.
 
اینها زندگی را تلخ می کند؟ این که به ما گفته اند به زیارت اهل قبور بروید برای این است که نشاط پیدا کنیم تا از عمرمان بهره ببریم؛ نه اینکه زندگی را بر ما تلخ کنند. از اینها مهمتر این که یاد مرگ «هادم اللذات» است و جلوی دلبستگی به دنیا را می گیرد. حب به دنیا که «راس همه خطایا» است را از دل انسان بیرون می کند. انسان به آن طرف علاقمند می شود. خودش را برای قیامت آماده می کند.
 
امیرالمومنین در نامه ۳۱ به امام حسن مجتبی نوشتند: «يَا بُنَيَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ» تا می توانی به یاد مرگ باش؛ « وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ » تا می توانی به یاد آن مراحلی باش که باید از آنها عبور کنی و بعد از مرگ با آنها مواجه خواهی شد. چرا؟ تا نتوانی زندگی کنی؟ نه؛ تا زود خودت را جمع و جور کنی و آماده شوی، «حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ »؛ هر چه بیشتر یاد مرگ باشی، بیشتر آماده می شود تا جایی که هر موقع مرگ بیاید تو بارت را بسته ای و افسوس نمی خوری و کمرت را محکم بسته ای؛ « وَ لاَ يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ » اما اگر یاد مرگ نباشی، هر موقع که بیاید، امروز یا صد سال دیگر، مبهوت می شوی. بیچاره می شوی.
 
مطلب دوم که در این جمله هست و کمتر به آن توجه شده است، این است که ما کمتر می شنویم کسی بگوید: به یاد بعد از مرگ باش. حضرت می فرمایند: «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». به یاد پس از مرگ هم باش. پس از مرگ هم مهم است. مرگ با همه ی سختی و دشواری، اگر آخر قصه زندگی بود، یک جوری تحمل می کردیم؛ منتها مرگ پایان زندگی نیست. شروع داستان بی انتهای غیر قابل تصور است. خیلی فراز و نشیب بعد از مرگ هست. جان کندن خیلی سخت است؛ اما مگر وارد شدن در قبر و جواب دادن به نکیر و منکر و فشار قبر و ماندن در آن گودال تا وقتی خدا ما را خارج کند آسان است؟
 
مگر ما می فهمیم دوباره از قبر خارج شدن و در صحرای محشر چه هول و دشواریی دارد؟ مگر می فهمیم که میزان و حساب چقدر سخت است؟ هیچ حساب کرده ایم از پل صراط گذشتن چطور است؟ مرگ با همه سختی هایش نسبت به آنچه بعد از مرگ اتفاق می افتد چیزی نیست. پیامبر فرمود مرگ با همه سختی هایش مثل شاخ زدن یک بز است. سخت و دردناک است ولی به همین اندازه. بعد از مرگ سخت است. در روایتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لم يلق ابن آدم شيئا قطّ منذ خلقه اللَّه أشدّ عليه من الموت ثمّ إنّ الموت لأهون مما بعده»؛آدمیزاد از ابتدای خلقت، هیچ چیز سخت تر از مرگ ندیده و نخواهد دید ولی مرگ نسبت به بعد از مرگ خیلی آسان تر است.
 
فکر بعد از مرگ باید بود. آنقدر پس از مرگ سخت است که علی علیه السلام اسم آنرا «قبة کئـودا» گذاشته است. «گردنه ای صعب العبور» است. در نامه ۳۱ آمده است: «أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، الُمخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالاً مِنَ الْمُثْقِلِ وَالْمُبْطِي‏ءُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَ مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّى‏ءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ، وَ لاَ إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ»؛ بدان كه پيشاپيش تو گردنه اى دشوار است، سبک‌بار در بر شدن بدان آسوده تر از سنگين بار است، و کند رونده در پيمودن آن زشت حال تر از شتابنده، و فرود آمدن تو در آن مسير بر بهشت يا دوزخ بود ناگزير. پس پيش از فرود آمدنت براى خويش پيشروى روانه ساز و پيش از رسيدنت خانه را بپرداز. كه پس از مرگ جاى عذر خواستن نيست، و نه راه به دنيا بازگشتن. «عَقَبَةً كَؤُوداً» می دانی یعنی چه؟ یعنی بعد از آن یا برای همیشه در جهنم هستی یا در بهشت! پس قبل از آن خودت را آماده کن. بمیری دیگر جای توبه نیست.
 
خطبه ۲۰۴ از خطبه هایی است که سید رضی در اولش نوشته: « و من كلام له ع كانَ كَثِيرا ما يُنادِي بِهِ اءَصْحابَهُ»؛ این جمله ها را علی خیلی برای یارانش تکرار می کرد و خیلی به یاد مرگ بود. می فرماید: « فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لاَ بُدَّ مِنَ اَلْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ اَلْوُقُوفِ عِنْدَهَا»؛ بدانید! بعد از مرگ گردنه های صعب العبور در پیش است و منازل ترسناک و تکان دهنده ای که هیچ کس نمی تواند در آنها نماند. پیامبر فرمود که مرگ سخت ترین چیزی است که بشر از اول خلقت با آن مواجه می شود ولی بعد از مرگ از آن هم سخت تر است.
 
مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است که یک روز جبرائیل با حالتی به هم ریخته خدمت پیامبر رسید. پیامبر علت را جویا شد. عرض کرد یا رسول الله چرا حال من اینطور نباشد در حالی که امروز جهنم را دیدم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. پیامبر فرمود مگر چه اتفاقی قرار است بیفتد. جبرائیل جواب داد: « و الذي بعثك بالحق نبيا لو أن مثل خرق إبرة خرج منها على أهل الارض لا حترقوا ّ عن آخرهم ، و لو أن رجلا دخل جهنم ثم أخرج منها لهلك أهل الارض جميعا حين ينظرون إليه ، لما يرون به ، و لو أن ذراعا من السلسلة التي ذكره الله تعالى في كتابه ّ وضع على جميع جبال الدنيا لذابت عن آخرها ، و لو أن بعض خزان جهنم التسعة»؛ قسم به خدایی که تو را به حق به رسالت مبعوث کرد، اگر به اندازه سوراخ سوزن در این دنیا به جهنم باز شود، همه انسان ها خواهند سوخت و اگر کسی وارد جهنم شود و فرض کنیم که نجات پیدا کند، تمام مردم روی زمین با دیدن این فرد، همگی از ترس جان می دهند و اگر از آن زنجیر آتش جهنم که خدا وصف کرده، یک حلقه را روی کوه ها بگذارند، تمام کوهستان ها آب می شود و اگر یکی از نگهبان های نوزده گانه جهنم به دنیا بیاید، همه مردم از ترس جان خواهند داد و اگر یک لباس از لباس های اهل جهنم را به این دنیا بیاورند، از بوی گند آن همه خفه خواهند شد. این اوضاع بعد از مرگ است.
 
در یک روایت دارد که وقتی حرف های جبرائیل به اینجا رسید، پیامبر به خاک افتاد و گریه کرد و جبرائیل هم به گریه افتاد. آنقدر گریه کردند که فرشته ای از آسمان صدا زد خدا شما را ایمنی داده است. خیال کسی نمی تواند راحت باشد مگر اینکه خدا به کسی ایمنی داده باشد. مطلب سوم یک نکته ظریف دیگر است. دقت کنید. نمی فرماید «اذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ»؛ می فرماید «وَ اءَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ». نمی فرماید یاد مرگ و بعد از آن باشید. می فرماید «خیلی» به یاد مرگ باشید. این که گاهی یادت باشد کافی نیست. آن چیزی که جبرائیل گفته و پیامبر را بر زمین انداخته، چیزی نیست که انسان گهگاه یادش بیفتد. باید زیاد به یاد مرگ بود. یاد مرگ از آن چیزهایی است که زیاده روی در آن مطلوب است.
 
در نامه ۳۱ هم آمده بود که زیاد به یاد مرگ و بعد از مرگ باش. منظور از زیاد چیست؟ چقدر است؟ اندازه ندارد. شاید متناسب با معرفت افراد باشد. آن کسی که این ها را به ما یاد داده گفته «من مانوس با مرگ هستم». گفته بیش از انس یک نوزاد با سینه مادرش با مرگ مانوس است. من گشتم که اگر بتوانم یک عدد برای تعداد دفعات یاد مرگ پیدا کنم. چیزی نیافتم جز یک روایت. از پیامبر سوال شد: «یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً»؛آیا کسی با شهدا محشور می شود؟ کسی می تواند به درجه شهادت نرسیده باشد ولی با شهدا محشور شود؟ پیامبر فرمود کسی که در شبانه روز ۲۰ مرتبه یاد مرگ بیفتد با شهدا محشور می شود.


منبع:مهر

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین