کد خبر : ۴۶۶۴۴
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۷

گفت‌وگو با مردی که امام(ره) را غسل و کفن کرد

روزی که امام را غسل و کفن کردم انگار پاهایم روی زمین نبود؛ حال خودم را نمی‌دانستم. امام را بردند اما در ازدحام جمعیت کفن باز شده بود. دوباره با دلی غمگین امام را کفن کردم؛ این بخشی از صحبت‌های حاج عیسی خادم امام خمینی(ره) است.
عقیق:برای شنیدن ناگفته‌هایی از معمار انقلاب سراغ مردی رفتیم که وقتی نام امام را می‌شنود بی‌اختیار گریه می‌کند او ساکن یکی از خیابان‌های قدیمی قم است حاج عیسی، خادم امام خمینی(ره)، پیر مردی 86 ساله با چهره‌ای تکیده و رنجور و با آرامشی که انسان را مجذوب خود می‌کند مردی که امام خمینی(ره) را غسل و کفن داد حین گفتگو نگران است که مبادا اذان بگویند و او به مسجد نرسد.

حاج عیسی پاک و صادقانه حرف می‌زند  صدای دلنشینی دارد مهم نیست که تو می‌خواهی از او چه بشنوی او حرف‌های خودش را می‌زند صحبت‌هایش نشان از صداقتی خالصانه دارد صداقتی که شاید این روزها پیدا کردنش کمی سخت باشد.

از اولین دیدارش برایمان می‌گوید: روزی که امام خمینی(ره) آزاد شد من هم برای دیدار امام به قم می‌آیم، خیابان‌های قم مملو از جمعیت بود مردم قم عاشق امام بودند، یک هفته در قم می‌مانم سپس به تهران بازمی‌گردم و بعد ماجراهای تبعید امام خمینی(ره) که امام از ایران می‌روند.

خادم امام ادامه می‌دهد: وقتی امام به ایران بازگشتند من در تهران یک مغازه جگرکی داشتم، حاج احمد به دنبال یک خادم که همراه همیشگی امام باشد بود خواهرم آن زمان در خدمت همسر امام خمینی(ره) بود من را معرفی کرد، حاج احمد تحقیق و بررسی کرد و اطلاعات و گذشته زندگی من را پرس جو کرد سپس به من پیشنهاد داد تا در رکاب امام باشم من هم قبول کردم و از  زمانی که امام در جماران مستقر شدند تا روز رحلت ایشان در خدمت امام بودم.

وقتی از او پرسیدم دلت برای امام تنگ ‌شده؟ اشک‌هایش جاری شد و گفت: مگر شما دلتان تنگ نشده شمایی که امام را ندیدی دلت برایش تنگ می‌شود، من که با او زندگی کردم چطور دلم برایش تنگ نشود، گاه‌گاهی به زیارت مرقدش میرم.

حاج عیسی می‌گوید: امام خمینی(ره) انقلاب کرد، اما این جوانان هستند که باید انقلاب را حفظ کنند. با تبعیت از ولایت‌فقیه انقلاب حفظ می‌شود.

امام خامنه‌ای که رئیس‌جمهور بود، امام خمینی(ره) ایشان را روانه یکی از کشورهای خارجی کرد، وقتی آقای خامنه‌ای بازگشتند و برای امام خمینی(ره) مسائل را توضیح دادند امام خمینی(ره) به‌صورت کامل صحبت‌های آقا را گوش کردند، اینجا حاج احمد گفتند که امام تشخیص دادند که حضرت آقا برای رهبری مناسب است، از آن به بعد امام خمینی(ره) خیلی مواظب آقای خامنه‌ای بودند و به ایشان احترام ویژه‌ای قائل بودند.

حاج عیسی از خاطراتش از امام خامنه‌ای هم برایمان نقل می‌کند: چند نفر از خواهران می‌خواستند به کوه بروند به من پیشنهاد دادند که من هم با آن‌ها برم من گفتم برای من سخت است اما اصرار کردند گفتند باید بیایید برایتان وسیله هم تهیه کردیم، راضی شدم وقتی سوار ماشین به بالای کوه می‌رفتم آقای خامنه‌ای را دیدم که ایشان هم کوه‌نوردی می‌کنند وقتی ایشان را دیدم از ماشین پیاده شدم پرسید این‌ها چه کسانی هستند گفتم دوستانم هستند و با آن‌ها به کوه آمدم امام خامنه‌ای خندید، بعد که از کوه برگشتیم به دیدار امام خمینی(ره) رفتیم آقای خامنه‌ای به شوخی به امام گفت حاج عیسی با چند خانم به کوه آمده بود و می‌گفت این‌ها دوستانش هستند همه خندیدند آقای خامنه‌ای طبع بلندی دارند.

نیازی نیست از حاج عیسی سؤال بپرسیم او خودش می‌داند چه بگوید کم نیست 10 سال در خدمت امام بودن خودش مکتب انسان‌سازی است.

خادم امام خمینی(ره) در خصوص نمازهای شب امام گفت: می‌دیدم امام خمینی(ره) با آن سن ساعت 2بعد از نیمه‌شب بیدار شده و وضو گرفته و نماز می‌خواند صدای گریه‌هایش را می‌شنیدم او تا نماز صبح توسل می‌کرد و باخدا حرف می‌زند، بدون توسل به خدا نمی‌شد این انقلاب را مدیریت کرد جوانان نماز را سبک نشمارند، امام خمینی(ره) با همین توسل‌ها چنان ابهتی پیداکرده بود خارجی‌ها هم از ابهتش وحشت داشتند.

به این جای گفتگو که می‌رسیم اشک‌های حاج عیسی بیشتر می‌شود از علاقه امام به خودش می‌گوید از شبی که شنید امام خمینی(ره) در مناجاتش از خدا می‌خواست که او را با حاج عیسی محشور کند مردی که همه می‌خواستند با او محشور شوند اما او از خدا می‌خواست با من که خادمش بودم محشور شود.

حاج عیسی افزود: حال امام مساعد نبود پزشکان دستگاهی گذاشته بودند که هر ساعت از شبانه‌روز حال امام نامساعد شد خدمت امام برسند ساعت 1نیمه‌شب پزشکان به جماران آمدند گفتند می‌خواهند امام را معاینه کنند رفتم پشت در ایشان در را باز نکردند چند بار در زدم اما کسی در را باز نکرد ناچار وارد اتاق شدم امام روی تخت نبود نگران شدم جواب حاج احمد را چه بدهم همه‌جا را گشتم باز به اتاق سر زدم امام نبود نگرانی‌ام بیشتر شد به دنبال امام بازهم خانه را گشتم اثری نبود وقتی برای سومین بار وارد اتاق شدم امام روی تخت بود اما کسی جرات نمی‌کرد از امام بپرسد که کجا بوده.

حاج عیسی که در تمام گفتگو چشمانش اشک‌بار بود می‌گوید: گاهی خواب امام را می‌بینم اما چند شب پیش خواب عجیبی دیدم، روزهایی که در سوریه درگیری بود خواب دیدم امام خمینی(ره) در اتاقی در سوریه نماز می‌خواند.

خادم امام ادامه می‌دهد: امام خمینی(ره) خیلی به خانواده مخصوصاً به همسرشان اهمیت می‌دادند وقتی همسر ایشان در بیمارستان بستری بود من را به بیمارستان فرستادند که خبرهایی از ایشان به امام برسانم 20 هزار تومن به من پول دادند و گفتند این را برای فقرایی در جنوب شهر که می‌شناسم ببرم، بعد از بهبودی همسرشان بازهم 20 هزار تومن به من دادند اما نگفتند چه‌کار کنم وقتی سؤال کردم گفتند این برای خودت است بابت اینکه من را مدام از حال‌وروز همسرم در بیمارستان مطلع می‌کردی.

امام خمینی(ره) به خانواده شهدا خیلی اهمیت می‌داد وقتی خانواده‌های شهدا به دیدار امام خمینی(ره) می‌آمدند تک‌تک فرزندان شهدا را می‌بوسید و به آن‌ها هدیه می‌داد.

 * آخرین دیدار

خادم باوفای امام وقتی از آخرین دیدارش با امام خمینی(ره) می‌گوید مانند کودکی که از مادر جداشده و داغش تازه شده است اشک می‌ریزد و ادامه می‌دهد: روزی که امام را غسل و کفن کردم انگار پاهایم روی زمین نبود حال خودم را نمی‌دانستم امام را بردند اما در ازدحام جمعیت کفن باز شده بود دوباره با دلی غمگین امام را کفن کردم بازهم  پیکر در میان جمعیت بود، شهدا می‌خواستند امام پیش آن‌ها بماند حاج احمد به من زنگ زد و گفت پیکر امام  در میان جمعیت است گفتم امام را همان‌جا دفن کنید امام می‌خواست پیش شهدا باشد و همان‌طور که شهدا عاشق امام بودند، امام دیگر برای همیشه از میان ما رفته بود.


منبع:فرهنگ

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین