دو غزل مرثیه به مناست رحلت پیامبرو شهادت امام حسن مجتبی(ع)
شعر/شبی که خندۀ شیرین باغبان گم شد
رضا اسماعیلی از شاعران آیینیسرایی است که در سالهای اخیر کوشیده شعر را با شور و شعور همراه کند، او در سالهای اخیر در رباعیهای خود به برخی آسیبهای شعر آیینی اشاره کرده است.
عقیق: رضا اسماعیلی شاعر آیینی به مناسبت رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) دو غزل مرثیه سروده است.
غزل مرثیه اسماعیلی به مناسبت رحلت پیامبر اکرم(ع) با عنوان «داغ تو» به شرح ذیل است:
شبی که نور زلال تو در جهان ُگم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگـهان گم شد
ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلـوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک، مـهر و مــاه پژمــردند
زمین به سر زد و لبخند آسـمان گـم شد
دوباره شب شد و در ازدحام تاریکـی
صدای روشن خورشید مهربـان گم شد
پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده ، تکاپوی کاروان گم شد
بهـار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خندهی شیرین باغبان گم شد
ترانه از لب معصوم « یــاکریـم» افتاد
نسیم معجـزهی گل، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبـور فرشتگان از غم
شبی که قبـلـهی توحید عاشقان گم شد
رسید حضـرت روحالامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل، گفت : بوی جان گم شد
نشست بغض خدا در گلوی ابراهیـم
شبی که کعبهی جان، قبلهی جهـان گم شد
غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید
نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد
« ستارهای بدرخشید و ...» ، تسلیت ای عشق !
ز چشم زخم شب فتنه، ناگهـان گم شد
به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلـم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد
به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق !
شبیه حضـــــــــرت عطار، می توان گم شد
به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم
ز شوق وصل تو، فریـــاد «الامان» گم شد
از آن دمی که دلــم خوشنشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهـان گم شد
*****
غزل مرثیه شهادت امام حسن مجتبی(ع) با عنوان «لهجه داغ تو»
ز تو گفتم باز با چشمانِ تر، شرمندهام
گفتم از داغ دل و خون جگر، شرمندهام
دلشکسته، فصل داغت را گشودم پیش رو
دل ندارم تا بگویم بیشتر، شرمندهام
محشری بر پاست، از بیدار باش داغ تو
از قیام سرخ تو، من بیخبر! شرمندهام
آرزو دارم برقصم سرخ، در بزم غمت
لهجهام زرد است اما، کو جگر؟ شرمندهام
گفتن از داغ تو شوخی نیست، باید داغ دید
من ندارم داغ اما بر جگر! شرمندهام
کاش فارغ بودم از سنگینی خواب زمین
با غمت ای کاش بودم همسفر، شرمندهام
ای شهید عشق ! قلب رو سیاهم را ببخش
از تب عشقت، نگشتم شعلهور، شرمندهام
کاش میفهمید روحم لهجهی داغ تو را
تا بگرید چشم شعرم بیشتر ... شرمندهام
منبع:تسنیم