۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۲۲
اگر صلح خوب است چرا امام حسین (علیه السلام) صلح نکرد؟ یا اگر جنگ خوب است چرا امام حسن (علیه السلام) جنگ نکرد؟
با سابقه ٤٠ سال بت پرستی امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) را که آنی به شرک رو نکرد از ماشینی که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) به وی سپرده بود پیاده کردند و خود سوار بر آن شدند و هر روز هم بیش از پیش از مسیر منحرفش کردند.
پنجاه سال پس از رحلت جانگداز پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم)، یزید (لعنه الله) به خلافت رسید. در این ٥٠ سال تقریبا همه کسانی که پیامبر (سلام الله) را دیدند، از دنیا رفته بودند. آنچه نسل نو می دید جمال یزید (علیه العنه) بود.
اگر معلم، معلم باشد شاگرد درست و حسابی تربیت می کند ولو در یک خرابه. اگر زن هنرمند باشد، از پوست پرتقال مربا درست می کند وگرنه از برنج رشت را هم کوفته می کند. اگر راننده، مکانیک و پایه یک باشد یک ماشین قراضه را هم به مقصد می رساند ولی ناشی باشد بهترین ماشین را هم چپ می کند. مهم رهبر است.
تنها زمانی که در طول تاریخ یک وجب از خاک این مملکت را ندادیم زمان رهبری حضرت امام (ره) بود.
تفاوت های زمان امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)
١- معاویه ظاهر را حفظ می کرد. قیافه اش مذهبی بود. نماز جماعت برگزار می کرد. قرآن دستش می گرفت. علیه چنین آدمی سخت می شود قیام کرد و شورید. ولی یزید علنا فساد و جنایت می کرد.
٢- معاویه سبقه داشت. درخت ریشه دار را نمی توان به راحتی کند. معاویه به خود لقب کاتب وحی داده بود. ولی یزید نه ریشه ای داشت و نه لقبی.
٣- یاران امام حسن بی وفا بودند. امام حسین (علیه السلام) هم لشگرکشی کرد. معاویه برای فرماندهان امام پول فرستاد و وعده بیشتر داد. فرماندهان از امام فاصله گرفتند و سربازان هم به دنبالشان. امام حسن (علیه السلام) هنوز به میدان جنگ نرسیده بود به رانش شمشیر زدند و تا استخوان فرو رفت. با این حال باز هم امام به میدان رفت.
٤- دشمن سومی که نه اسلام حسنی (علیه السلام) را قبول داشت و نه اسلام اموی تا مرزهای اسلام پیش آمده بودند و منتظر جنگ مسلمانان و تضعیف آن ها بودند تا حمله کنند.
معاویه (لعنه الله) نامه نوشت به مردم که من دوستدار اسلام هستم و نمی خواهم خون از دماغ کسی ریخته شود. من آماده صلحم و هرچه امام حسن (علیه السلام) بگوید قبول می کنم.
حال شما در لشگر امام حسن (علیه السلام) باشید چه می کنید؟ امام علیه السلام مجروح است. افسرانش را خریده اند. سرباز ها به دنبال فرماندهان رفته اند. دشمن خارجی آماده حمله است. طرفت هم می گوید من آماده صلحم. هر چه تو بگویی قبول.
امام حسن (علیه السلام) هم با همین صلح نامه دمار از روزگار معاویه (لعنه الله) درآورد. تمام چیزهایی را نوشت که معاویه زیر بار آن ها نمی رفت.
١- حقی ندارد برای خود ولیعهد و جانشین تعیین کند.
٢- حجر بن عدی را اعدام نکنی.
٣- امامان جماعت بر منابر پدرم را ناسزا نگویند.
٤- سهم شیعیان پدرم و بنی هاشم را از بیت المال بدهی.
پس از صلح معاویه بر منبر رفت و صلح نامه را پاره کرد. مردم آن روز فهمیدند که حفظ ظاهر، برادر زن پیغمبری و کات وحی بودن و القاب و ... همه دروغ است.
صلح به امام حسن (علیه السلام) تحمیل شد. اگر نمی پذیرفت همین اندک یاران و مسلمانان واقعی و تمام اهل بیت (علیهم السلام) هم کشته می شدند و همه هم امام حسن (علیه السلام) را مقصر این واقعه می دانستند.
٢ بیماری نفهمی و ترس جامعه اسلام را فراگرفته بود.
امام حسن (علیه السلام) بیماری نفهمی را درمان کرد و بینش و شناخت مردم نسبت به بنی امیه را بالا برد و امام حسین (علیه السلام) بیماری دوم یعنی ترس را. در راه کربلا درباره وضعیت پرسیدند. گفتند همه فهمیده اند که حق با شماست ولی می ترسند و شمشیر هایشان با یزید است. امام (علیه السلام) فرمودند من موضوع ترس را حل می کنم.
زمانی که خواستند از امام حسین (علیه السلام) بیعت بگیرند امام از ٣٠ نفر از جوانان حزب اللهی خواستند تا دار الخلافه را محاصره کنند و در صورت ندای امام به داخل بریزند . امام فرمود از مرگ نمی ترسم ولی نمی خواهم خونم بیهوده در اتاق ریخته شود. امام می خواست با خونش دنیا را تکان دهد و داد.
وقتی خواستند از امام حسین (علیه السلام) بیعت بگیرند نفرمود من با یزید بیعت نمی کنم. موضوع را شخصی نکرد. فرمود چون منی با چون یزیدی بیعت نمی کنند.
حسینی شدن یعنی تارک الصلوه نباشیم، بی توجه به نماز و دین نباشیم، هر فیلمی نبینیم، هر سخنی بر زبان نرانیم و ...