در سایه سار قرآن/
قرآن چه کسانی را سگ هار می نامید؟
از دیرباز تشبیه از بهترین ابزاری بوده که برای روشن شدن و واضح ساختن هرچه بیشتر مقصود گوینده به کار گرفته شده است تا آنچه در ذهن دارد برای مخاطب کاملاً ملموس شود ، قرآن کریم کتاب خداست بهترین تشبیهات را در خود دارد.
عقیق:مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند [گویى چنان تشنه دنیاپرستى است، که هرگز سیراب نمى شود] این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان ها را [براى آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).
از دیرباز تشبیه از بهترین ابزاری بوده که برای روشن شدن و واضح ساختن هرچه بیشتر مقصود گوینده به کار گرفته شده است تا آنچه در ذهن دارد برای مخاطب کاملاً ملموس شود ، قرآن کریم کتاب خداست بهترین تشبیهات را در خود دارد.
قبل از ذکر نمونه ای از این تشبیهات بهتر است خود را در مقام گوینده ای بگذاریم که می خواهیم قشری را توصیف کنیم که از قضا در جامعه ما رشد فزاینده ای دارند و مخرب، همان به اصطلاح دانشمندانی که در دامن اسلام رشد کردند علم آموختند و بالیدند و در نهایت تیشه برداشته و به جان باورهای مردم افتاده اند نامشان را چه می گذاشتیم؟
با کدام تعبیر می توانستیم بهترین توصیف را از آنها و عمل زشتشان ارائه دهیم ؟لحظه ای بیندیشیم، و اکنون ببینیم نامی را که قرآن بر آن ها می نهد و چگونه توصیفشان می کند.
خداوند متعال در آیات 175، 176، 177 سوره اعراف مثل مى فرماید: «وَاتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَذى آتَیناهُ آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَهُ الشَیطانُ فَکانَ مِنَ الغاوینَ، وَلَو شَئنا لَرَفَعناهُ بِها وَلکنَهُ اَخلَدَ اِلى الاَرضِ وَاتَبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الکلبِ اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث اَو تَترُکهُ یَلهَث ذلِک مَثَلُ القَومِ الَذینَ کذَبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَهُم یَتَفَکرُونَ»؛
بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى [سرانجام ] خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم، [مقام] او را با این آیات [و علوم و دانشها] بالا مى بردیم [اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم] و او به پستى گرایید، و از هواى نفس خود پیروى کرد. مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند [گویى چنان تشنه دنیاپرستى است، که هرگز سیراب نمى شود] این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را [براى آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).
دورنماى بحث
در این آیات سه گانه، سخن از عالم و دانشمندى است که در مسیر صحیح بوده و به مقامات معنوى عالى دست یافته است ولى تدریجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنین دانشمندى را به سگ هار تشبیه مى کند تا دیگران از او پند و عبرت گیرند.
شأن نزول آیه
در این که منظور از عالم و دانشمندى که در این آیه از او سخن به میان رفته چه شخصى است، بین مفسران گفتگوست: مشهور مفسران بر این عقیده اند که منظور «بلعم باعورا» است. او یکى از علماى بنى اسراییل بود که در مسیر عبادت، پیشرفت چشمگیرى داشت تا آن جا که به «اسم اعظم» دست یافته، «مستجاب الدعوة» شد. هنگامى که حضرت موسى (علیه السلام) به مقام شامخ و رفیع نبوت نایل شد، این مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعله ور ساخت! آتش حسادت هر روز فروزان تر شد، فضایل او را در کام خود مى سوزاند. حسادت از یک سو، و دنیاپرستى از سوى دیگر، سبب شد که بلعم باعورا به دربار فرعون پناه آورده، از «وعاظ السلاطین» شود و تمام افتخاراتش را از دست داده، عاقبت به شر شود.
قرآن مجید داستان این عالم منحرف را بیان فرموده، تا مایه عبرت دیگران شود. بعضى دیگر از مفسران برآنند که منظور از عالم در آیه شریفه، «امیة بن ابى الصلت» است. امیه از شاعران معروف زمان جاهلیت است که نخست ایمان آورد سپس بر اثر حسادت به مقام پیامبر (صلى الله علیه وآله) بناى مخالفت نهاد.
شرح و تفسیر
«وَاتلُ عَلَیهِم نَبَأ الَذى اتَیناهُ ایاتِنا» اى پیامبر! داستان آن مرد را ـ که آیات الهى به او عطا شد و مشمول رحمت الهى قرار گرفت ـ براى مسلمانان و یاران و اصحاب بخوان.
منظور همان احکام تورات و مواعظ آن است یعنى او به احکام تورات و موعظه هاى آن کاملا آشنا و عامل بود. عده اى دیگر بر این عقیده اند که مراد از آیات الهى، نایل شدن به اسم اعظم است و از همین جهت بود که بلعم باعورا مستجاب الدعوه شد و در جامعه نفوذ فوق العاده اى پیدا کرد.
معناى آیه با توجه به توضیحات فوق این چنین مى شود که: بلعم باعورا از آیات الهى تهى و خالى شد یعنى على رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهى چنان بر او احاطه داشت که چون پوستى در تن او شده بود اما ناگهان از آنها منسلخ و تهى شده، در پى شیطان رفت یا شیطان در پى او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت.
«وَلَو شِئنا لَرَفَعناهُ بِها وَ لکنَهُ اَخلَدَ اِلَى الاَرضِ وَ اتَبَعَ هَواهُ» یعنى اگر مى خواستیم که او به اجبار در راه حق بماند، این کار را انجام مى دادیم ولى این چنین نکردیم تا ببینیم او، خود با اختیارش چه مى کند زیرا دین اسلام، دین اختیار است نه اجبار «اِنا هَدَیناهُ السَبیلَ اِما شاکراً وَ اِما کفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس!(2)
در نتیجه، آیه مى فرماید: ما بلعم باعورا را به خود واگذاردیم ولى این عالم منحرف بنى اسراییلى ـ که روزى مُبلغ نیرومند حضرت موسى (علیه السلام) بود ـ بر اثر دنیاپرستى، وعده هاى فرعون و حسادتى که نسبت به مقام موسى (علیه السلام) داشت، به جاى آن که پیروى از موسى و خداى خویش کند، تابع هوى و هوس خویش گردیده، از درگاه خداوند رانده شد. پس بنابر آیه فوق، عامل سقوط بلعم باعورا دو چیز است:
1ـ دنیا پرستى و تمایل به فرعون
2ـ هواپرستى و پیروى از شیطان.
«فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الکلبِ اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث اَو تَترُکهُ یَلهَث» مثل بلعم باعورا، مثل سگ هار است. سگهاى معمولى در خدمت انسان هستند و منافع معقول و قابل توجهى دارند به همین جهت، از نظر فقه اسلامى خرید و فروش چنین سگهایى مجاز شمرده شده است ولى سگهاى هار (سگ هاى مبتلا به بیمارى هارى) ـ که بعضى از انسان ها نیز بدان مبتلا هستند ـ از نظر فقه اسلامى بى ارزش شناخته شده است زیرا قبل از این بیمارى، کار او مراقبت بود و اکنون مزاحمت.
از ویژگى هاى سگهاى هار این است که: معمولا دهانشان باز است و زبانشان همیشه در حرکت است این حالت به سبب حرارت زیاد است که بر اثر بیمارى در درون بدن آنها به وجود مى آید و حرکت زبان به حکم بادبزنى است که مقدارى او را خنک مى کند. سگ هار همیشه تشنه است و هیچ گاه سیراب نمى شود و در هر صورت ـ چه به او کمک کنند، چه رهایش سازند ـ به فرد مقابل حمله مى کند.
قرآن مجید در این مثال زیبا، عالم منحرف را به سگ هار تشبیه کرده است یعنى انسان این چنینى نه تنها فاقد ارزش است، بلکه بسیار خطرناک است و هوا و هوس و دنیاپرستى چشم او را کور کرده است به گونه اى که نه دوست را مى شناسد و نه دشمن را.
«ذلِک مَثَلُ القَومِ الَذینَ کذَبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَهُم یَتَفَکرُونَ»(3) این مثال جمعیتى است که آیات الهى ما را تکذیب کردند اى پیامبر! این داستانها را براى عموم مردم ـ مخصوصاً یهود و نصارا ـ بخوان تا عبرت بگیرند و اندیشه کنند، که اگر آنها هم آیات الهى را تکذیب کنند، سرنوشتى چون داستان بعلم باعورا خواهند داشت.
پیام آیه :خطر دانشمندان منحرف
بعلم باعورا از آن مقام بسیار والاى که داشت، بر اثر هواپرستى و تبعیت از شیطان سقوط کرد و به حدى تنزل نمود که قرآن مجید او را به یک حیوان درنده تشبیه مى کند که به هیچ کس رحم نکرده، حالت جنون و هارى به او دست مى دهد. عشق به دنیا، هواپرستى و تبعیت از شیطان عالمى را ـ که به اسم اعظم دست یافته بود ـ دیوانه کرد به گونه اى که مانند آن سگ هار همیشه تشنه است و از عطش دنیاپرستى سیراب نمى گردد. چنین عالمى خطرهاى فراوانى دارد که به بعضى از آن اشاره مى شود:
الف ـ چنین عالمى در خدمت ظالمان قرار مى گیرد (وعاظ السلاطین) که همواره در طول تاریخ در خدمت پادشاهان و حکمرانان ظالم بوده اند. روشن است که خطر این نوع دانشمندان از زمامداران ظالم کمتر نیست.
ب ـ چنین علما و دانشمندان منحرفى، پایه هاى اعتقادى مردم را متزلزل مى کنند! وقتى مردم عامى، عالم بى عملى را مشاهده کنند و دریابند که او به گفته هاى خویش جامه عمل نمى پوشاند، اعتقاد آنها نسبت به دین سست مى گردد و چه بسا درباره بهشت و جهنم و حساب و کتاب قیامت نیز تردید کنند و با خود بگویند: «اگر از قیامت خبرى هست، گویندگان دین به عمل سزاوارترند». بنابراین، اگر حاکمان ظالم، تنها دنیاى مردم را تیره و تار مى کنند، دانشمندان منحرف آخرت مردم را تباه مى سازند.
ج ـ عالم منحرف مردم را به گناه مى کشاند!
پی نوشت:
کتاب مثالهای زیبای قرآن ،آیت الله مکارم شیرازی
منبع:روضه