۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۰۲
عقیق:یکی از سوالاتی که در مباحث کلامی مطرح است ،تفاوت امر مولوی و ارشادی است که به تفاوت های موجود در این دو امر می پردازیم .
پاسخ:
اگر از شارع مقدس امری در خصوص حکم عقل صادر شود؛ این امر تاکیدی و ارشادی است. چون اگر حکم شارع هم نباشد؛ عقل مستقلا آن را درک می کند. مثل «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» [1]
هر عقل سالمی، حکم به اطاعت از خدا و رسولش می کند. در غیر این صورت، امر، امر مولوی می شود. پس امر مولوی جنبه انشایی و ایجادی دارد و امر ارشادی، جنبه اخباری و تأکیدی.
در امر مولوی، متکلم، آمرانه سخن می گوید و در امر ارشادی فقط ارشاد به انجام و یا ترک موضوع خاصی می کند که اگر امر مولوی هم نبود، عقل ترک و یا انجام آن را درک می کرد. مثل حکم به عدل و ترک ظلم. همه عقلای عالم می دانند که ظلم قبیح و عدل، نیکوست.
اوامر پیامبر به اقامه نماز، خمس، زکات و... که عقل ثواب و یا عقاب آن را و همچنین نحوه اجرای آن را درک نمی کند؛ مولوی است. و اوامر پیامبر به نظافت لباس و بدن، احسان، انفاق، نیازردن همسایه، دستگیری از فقرا و... مسائل دیگری که عقل انسان حسن و قبح آن را درک می کند؛ ارشادی است.
اما جریان روایت قرطاس که حضرت رسول دستور به تهیه کاغذ می دهند؛ امر مولوی است.
اولا هیچ عقلی حکم نمی کند که انسان در لحظات آخر عمر، نیاز به کاغذ دارد. لذا در کنار هیچ محتضری کاغذ و قلم نمی گذارند.
ثانیا هیچ عقلی درک نمی کند که چه عاملی مایه هدایت همیشگی و یا گمراهی همیشگی بشر است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور به تهیه قرطاس دادند تا ا بد بشر را از گمراهی و بیراهه رفتن نجات دهند. زیرا که فرمودند: «قَالَ ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ؛ کاغذی تهیه کنید تا مطلبی برایتان بنویسم که هرگز گمراه نخواهید شد»[2] عقل هیچ بشری این موضوع را درک نمی کند.
بر اساس آیه قرآن «وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب؛ هرآن چه که رسول الله می آورد؛ بگیرید و هر آن چه که نهی می کند؛ اجتناب کنید» [3]
پیروی از دستورات و منهیات پیامبر واجب است. پس دستور پیامبر در خصوص تهیه قرطاس مولوی بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در جریان حدیث قرطاس، می خواست هدایت همیشگیامت را تضمین نماید؛ ولی عده ای مانع آن شدند.
بعد از توهینی که خلیفۀ ثانی به رسول خدا کرد که گفت: «پیامبر هذیان می گوید و کتاب خدا(قرآن) ما را بس است»(به خدا پناه می برم از این کلام)، در نزد آن حضرت اختلاف ایجاد شد. عده ای گفتند کاغذ بیاورید و برخی با عمر همراهی کرده و گفتند: کاغذ لازم نیست. رسول خدا متوجه شدند که عده ای از اصحاب زیر بار ولایت نمی روند و اگر نوشته هم شود، انکار کرده و با آن مخالفت می کنند. لذا بر نوشتن اصرار و پافشاری نفرمودند. زیرا اصرار حضرت باعث می شد که به سایر فرمایشات و احادیث ایشان هم عمل نکنند.
«وَ رَوَی الْبُخَارِی فِی بَابِ کتَابَةِ الْعِلْمِ مِنْ کتَابِ الْعِلْمِ، عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ [وَ آلِهِ ] وَجَعَهُ، قَالَ ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ. قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِی غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کتَابُ اللَّهِ.. حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَ کثُرَ اللَّغَطُ، فَقَالَ قُومُوا عَنِّی وَ لَا ینْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ، فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ یقُولُ إِنَّ الرَّزِیةَ کلَّ الرَّزِیةِ مَا حَالَ بَینَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ [وَ آلِهِ ] وَ بَینَ کتَابِهِ
در کتاب بخاری آمده است: وقتی که پبامبر تقاضای کاغذ و قلم کرد؛ تا مطلبی رابنویسد و مردم گمراه نشوند؛ عمر گفت: پیامبر هذیان می گوید و کتاب خدا ما را بس است. رسول خدا فرمودند: از نزد من بروید و نزاع نکنید. ابن عباس می گوید: بزرگتری مصیتب روزی بود که به حضرت، کاغذ و قلم ندادند» [4]
اما در خصوص صلح حدیبیه باید گفت: تنها کسی که با صلحنامه مخالفت کرد، عمر بود. در سیره ابن هشام آمده است: «چون کار مذاکرات مقدماتی صلح حدیبیه به پایان رسید و تنها نوشتن صلحنامه ماند، عمر، خشمگین از جا برخاست و به نزد ابو بکر آمد و از او پرسید:
مگر این مرد رسول خدا نیست؟
ابو بکر گفت: چرا.
- مگر ما مسلمان نیستیم؟
- چرا.
- مگر اینها مشرک نیستند؟
- چرا.
- پس با این وضع چرا ما خواری را بر خود بخریم و زیر بار ذلت برویم؟
ابو بکر گفت: عمر، پیرو امر و مطیع او باش که من گواهی می دهم که او رسول خدا است! عمر گفت: من هم گواهی می دهم که رسول خدا است... ولی با این حال قانع نشد. سپس به نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله آمده گفت: آیا تو رسول خدا نیستی؟ فرمود: چرا. و همان سؤالات را تکرار کرد و چون پرسید: پس چرا ما زیر بار ذلت و خواری برویم؟ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: ای عمر من بنده خدا و رسول او هستم و هرگز مخالفت امر او را نخواهم کرد و او هم مرا وا نخواهد گذارد...» [5]
بر اساس این نقل، در جریان صلح حدیبیه، تنها کسی که با رسول الله صلی الله علیه و آله بیعت نکرد؛ جد بن قیس و تنها کسی که به این صلحنامه اعتراض کرد؛ عمر، بود. در سیره ابن هشام آمده است: «رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در زیر درختی نشست و مسلمانان دسته دسته آمدند و با او بیعت کردند. تنها کسی که با آن حضرت بیعت نکرد؛ مردی از منافقین به نام جدّ بن قیس بود که خود را زیر شکم شتر پنهان کرد تا مردم او را نبینند، و بدین ترتیب بیعت نکرد»[6]
هیچ مخالفتی از ناحیه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در مورد صلح حدیبیه، نه در نوشتار و نه در گفتار و کردار، در تاریخ نقل نشده است. زیرا حضرت مقید بودند که مثل بره که دنبال مادرش حرکت می کند؛ تمام حرکات پیامبر را الگو قرار داده و به آن عمل نمایند و در تمام افعال، تسلیم محض رسول الله بودند.
بله زمانی که صلح نامه حدیبیه، توسط حضرت علی علیه السلام نوشته می شد؛ در حالی که به دستور پیامبر اسلام کلمۀ رسول الله را نوشت؛ سهیل، نمایندۀ مشرکین، اعتراض نموده که ما اگر شما را رسول الله می دانسیم؛ از مکه اخراج نمی کردیم و حضرت دستور داد تا به جای رسول الله، نام آن حضرت(محمد بن عبد الله) نوشته شود. حضرت علی علیه السلام ادب نمود و عرض کرد:، مرا از این کار معاف بدار. من چگونه می توانم این عنوان را از اسم شما پاک کنم؟[7] حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی، من هم رسول خدا هستم و هم پسر عبد الله.
همان طور که از لحن این سخنان بر می آید؛ این تقاضای معافیت از نوشتن نه از باب نافرمانی است بلکه آن حضرت بر اثر اعتقاد کامل به رسول الله و از روی ادب چنین سخنی گفته است. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله بر خلاف مواردی، مثل جریان قرطاس که عصبانی شده و به اطرافیان فرموده بود: از پیش من بروید.
اما در جریان صلح حدیبیه، تغییر حال نداده و این کار را به دیگران واگذار نکرده است. بلکه خودشان آن را پاک نموده و ادامه کار را(نوشتن صلحنامه را) مجدّدا به حضرت علی سپرده و به او فرمود: یا علی بنویس که تو هم روزی از روی ناچاری به چنین چیزی دچار خواهی شد که در جنگ صفین در جریان صلح نامه این جریان پیش آمده است. چون خواستند جمله «امیر المؤمنین» را دنبال نام علی علیه السلام بنویسند؛ معاویه و عمرو بن عاص، زیر بار نرفتند. [8]
پی نوشت ها:
[1] نساء، 59.
[2] بحارالأنوار، ج 30، ص 531.
[3] حشر، 7.
[4] بحارالأنوار، ج 30، ص 531
[5] ابن هشام ،زندگانی محمد صلی الله علیه و آله، ترجمه محلاتی ،ج 2، ص 215.
[6] همان، ص، 214.
[7] البته این ننوشتن علی علیه السلام مورد اتفاق تاریخ نویسان نیست. برخی از سیره نویسان مانند ابن هشام چنین چیزی را در سیره شان نقل نکرده اند.
[8] سیره حلبیه، ج 3، ص 23.
منبع:حوزه
211008