کد خبر : ۳۱۰۶۶
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۳ - ۰۰:۳۱
پاسخ به شیهات؛

عمر ادیان هزار سال است نه بیشتر!!!

واژه نسخ یا تبدیل مورد استفاده قرآن برای افاده این معنا هستند که اصول ادیان قابل تغییر نیست و تنها بخشی از شریعت (احکام) متفاوت می شود، بنابر این، واژه عروج اصولا با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد.
عقیقتفسیر آیات قرآن باید برابر قواعد علوم تفسیری صورت پذیرد؛ معصومین(ع) در روایات مردم را از تفسیر به رأی برحذر داشته و بیان شده است اگر کسی در تفسیر آیات بدون دلیل شرعی و تنها به رأی و نظر تکیه کند؛ تفسیر به رأی است.(مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ص 21)
عیّاشی از امام صادق(ع) نقل می کند: «مَنْ فسّر القرآن برأیه ان اصابَ لم یُوجَز، و ان اخطاً فهو ابعدُ من السماء» (مرآة الانوار، مقدمه تفسیر قرآن، ص 16) و مدعای بهائیت نیز به همین دلیل تفسیر به رای و نادرست و غیر علمی است." این جملات بخشی از سخنان حجت‌الاسلام علیرضا روزبهانی مدیرگروه فرق انحرافی مرکز تخصصی کلام و ادیان حوزه علمیه قم در خصوص یکی از شبهات بهاییت در خصوص دین اسلام است که در گفتگویی در میان گذاشته و مشروح آن از نظرتان می گذرد:



ظاهرا بهاییت با استناد به آیه 5 سوره مبارکه سجده، دین اسلام را دینی تاریخ گذشته که دوره آن به پایان رسیده است، می داند؛ این موضوع از چه ابعاد قابل بررسی است؟

ابوالفضل گلپایگانی یکی از بزرگترین مبلغان بهایی است که برای تبلیغ بهاییت به اکثر کشورها از جمله آمریکا سفر کرده؛ او کتابی به نام "فرائد" را تدوین کرده که بهاییان آن را فصل الخطاب می دانند. در این کتاب موضوعات مختلفی بیان شده از جمله در صفحه 52 آن در ترجمه آیه 5 سوره سجده" یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ"

 ذیل این آیه بیان می کند: خداوند امر را از آسمان به زمین پس به سوی او عروج خواهد داد در مدت یک روز که مدت آن هزار سال است از آنچه می شمارید یعنی حق جل الجلاله امر مبارک دین مبین را اولا از آسمان به زمین نازل خواهد فرمود و پس از اکمال نزول در مدت یک هزار سال انوار دیانت زایل خواهد شد و اندک اندک در مدت مزبوره ثانیا به آسمان صعود خواهد نمود.
در واقع مقصود او از این ترجمه آن است که خدا هر هزار سال دین جدیدی را برایم مردم می فرستد؛ او ادامه می دهد: مقدار هر روزی از روزهای خدا که به زعم او نزول ادیان به زمین است، چون در سنه 260 هجری حضرت حسن بن علی عسگری(ع) وفات فرمودند و ایام غیبت فرار رسید و امر دیانت به علما و انظار فقها منوط و محول گشت، اندک اندک اختلاف آراء و تشتت اهواء در اقوال و افعال روسای ملت بیضاء ظاهر شد و یوم فیوم به سبب ظهور ظلمت بدع و اختلافات افق امرالله تاریک تر گشت تا آن که از اسلام به جز اسم باقی نماند و عزت و غلبه امم اسلامیه به ذلت و مغلوبیت مبدل شد و پس از انقضای هزار سال تمام از غیبت در سنه 1260 هجریه شمس حق از افق فارس ظاهر گشت (یعنی از علی محمد باب) و بشارات قرآن و حدیث کاملا تحقق پذیرفت.
 

پس در واقع طبق این ادعا دین اسلام منسوخ شده و به تاریخ پیوسته؛ اگر این گونه است، چه پاسخی می توان در برابر آن ارائه داد؟
بله، طبق این ادعا دین اسلام نیز مانند دیگر ادیان به نهایت تاریخ خود رسیده اما پاسخ های متعددی بر این ادعا می توان اقامه کرد که بطلان آن را اثبات می کند:


اولین اشکال: تفسیر به رأی
این تفسیر مستند به هیچ روایت یا آیه دیگری نیست و صرفاً ادعائی بدون مدرک است و مصداق بارزی برای تفسیر به رأی به نظر می رسد.
تفسیر آیات قرآن باید برابر قواعد علوم تفسیری صورت پذیرد؛ معصومین(ع) در روایات مردم را از تفسیر به رأی برحذر داشته و بیان شده است اگر کسی در تفسیر آیات بدون دلیل شرعی و تنها به رأی و نظر تکیه کند؛ تفسیر به رأی است.(مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ص 21)
عیّاشی از امام صادق (ع) نقل می کند: «مَنْ فسّر القرآن برأیه ان اصابَ لم یُوجَز، و ان اخطاً فهو ابعدُ من السماء»( مرآة الانوار، مقدمه تفسیر قرآن، ص 16) و مدعای بهائیت نیز به همین دلیل تفسیر به رای و نادرست و غیر علمی است.
 

اشکال دوم: تفسیری نامحتمل
کتب تفسیر که بیشتر آنها از ذخائر و میراث عالمان قرون مختلف است، در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى داده و هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد. در تفسیر «مجمع البیان » که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مولف آن در قرن ششم هجرى میزیسته، با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه فوق ذکر شده از احدى از دانشمندان اسلام قولى دائر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است.
 

اشکال سوم: تحریف مفاهیم واژگان آیه؛ یدبر به معنای «تدبیر» است نه نزول
واژه «تدبیر» در لغت عرب به معانی ذیل آمده است: التَّدْبِیرُ: نظر فی عواقب الأمور (کتاب العین، جلد هشتم، ص 31) التَّدْبِیر: الهَلَاک (کتاب الجیم، جلد‏1 ص 277) التَّدْبِیْرُ: عِتْقُ المَمْلُوکِ بَعْدَ المَوْتِ. و النَّظَرُ فی الأُمُوْرِ (المحیط فی اللغة، جلد‏9، ص 299) التدبیر فى الأمر: أن تَنْظُرَ إلى ما یَؤُول إلیه عاقِبتُه. و التدبیر: التفکر فیه.( الصحاح، جلد‏2، ص652)
و در آیه مورد بحث در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى به کار رفته است و به معنى نازل گردانیدن دین جدید نیست زیرا:
1. بر اساس قاعده تفسیر آیات به آیات (آیات یکدیگر را تفسیر مى کنند) در آیات دیگر قرآن در مورد دین و مذهب هرگز کلمه « تدبیر» به کار نرفته بلکه کلمه «تشریع » یا «تنزیل » یا «انزا » به کار رفته، مانند: شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا « سرآغاز شریعت از چیزى بود که به نوح توصیه کرد» (سوره شورى آیه 13).و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون:« کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است» (سوره مائده آیه 44).نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه: قرآن را به حق بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل است » (سوره آل عمران آیه 3)
2. آیات قبل و بعد «آیه مورد بحث » مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان ، زیرا در آیه «قبل » گفتگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود و در آیات «بعد» سخن از آفرینش انسان است تناسب آیات ایجاب مى کنند که این آیه هم که در وسط آیات «خلقت » واقع شده مربوط به مساله خلقت و تدبیر امر آفرینش ‍ باشد.
 

«امر» به معنای دین نیست
واژه «امر» در کتب لغوی عرب به معنای دین نیامده و عمدتاً به معنای فرمان است"(منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)"این واژه در قرآن نیز معناى دین ندارد زیرا:
1. اولاً در هر جای قرآن این واژه بکار رفته است (مانند آیات: 50 سوره قمر، 27 سوره مؤ منون،54 سوره اعراف، 32 سوره ابراهیم، 12 سوره نحل، 25 سوره روم، آیه 12 سوره جاثیه، ...) مقصود از امر، امر تکوینى به معنای فرمان آفرینش است مانند «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (معرفت، محمدهادی، همان، ج 1، ص 60. «جز این نیست که امر او این است که هر گاه چیزى را اراده کند مى گوید موجود باش !، فورا موجود مى شود».)
2. ثانیاً بکار گرفتن واژه امر به جای دین بر خلاف فصاحت و بلاغت قرآن است حال آنکه گلپایگانی خود مدعی قبول فصاحت قرآن است.
 

یعرج به معنای «عروج » است نه نسخ ادیان
در واژه نامه های عرب واژه «عروج » به معنى «صعود کردن و بالا رفتن » است عَرَجَ‏ یعرُجُ‏ عُرُوجا، أی: صعد. و المَعْرَج‏: المصعد. و المَعْرَج‏: الطریق الذی تصعد فیه الملائکة. و المِعْراج‏ شبه سلم أو درجة تَعْرُجُ‏ الأرواح فیه إذا قبضت. (کتاب العین، جلد‏1،ص222)
مفهوم جدید نسخ ادیان برای واژه یعرج با زبان عرب بیگانه و با ادبیات قرآن ناسازگار است لذا در قرآن هرگز «عروج » به معنى «نسخ» دیده نمى شود (این کلمه در پنج آیه از قرآن ذکر شده و در هیچ مورد به این معنى نیست) واژه «نسخ » یا «تبدیل » واژگان مورد استفاده قرآن برای افاده این معنا هستند اساسا اصول ادیان قابل تغییر نیست و تنها بخشی از شریعت (احکام) متفاوت می گردد بنا بر این واژه «عروج» اصولا با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد، زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
 

اشکال سوم: تحریف تاریخ
بررسی تاریخ پیامبران اولوالعزم صاحب شریعت که توالی ادوارشان قطعی است نشان می دهد فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یک هزار سال نبوده است:
1. فاصله میان ظهور «حضرت نوح» با « حضرت ابراهیم » بیش از 1600 سال
2. فاصله « حضرت ابراهیم » با « حضرت موسى » را کمتر از 500 سال
3. فاصله میان ظهور « حضرت موسى» و «حضرت مسیح» بیش از 1500 سال
4. فاصله میان حضرت مسیح و ظهور پیامبر بزرگ اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) 610 سال
همانطور که ملاحظه مى کنید هیچ یک از اینها نه تنها با هزار سال که آنها مى گویند جور نیست بلکه فاصله زیادى دارد.
 

اشکال پنجم: ناسازگاری با تاریخ بابیت و بهائیت
ادعای باب سال 1260 هجرى قمرى بود و 1273 سال با اسلام فاصله زمانی دارد یعنی 273 سال اضافه تر از 1000 سال که گلپایگانی مدعی آن است، آیا می توان بیش از ربع یک هزاره را نادیده گرفت؟
 

اشکال ششم:
گلپایگانی دوره امامت ائمه (ع) را ضمیمه دوره نبوت می کند تا مشکل اختلاف زمانی را حل کند بر این اساس تاریخ شهادت حضرت عسکری(ع) در سال 260 را آغاز دوره اسلام و سال 1260 را پایان هزاره اسلام و آغاز دوره جدید می داند و به زعم خود مشکل را حل می نماید اما ظاهراً نکته هائی را فراموش کرده است توضیح دهد:
1. بر چه اساسی دوره حیات یک پیامبر و جانشینانش از هزاره ادعائی گلپایگانی استثنا می شود؟
2. حال که بنا است این استثناء صورت پذیرد پس حتماً می داند که مذهب تشیع دارای 12 امام است و حضرت عسکری(ع) امام یازدهم و بنا بر این تاریخ شهادت ایشان نمی تواند آغاز هزاره اسلام باشد.
3. بهائیان باب را پیامبری مستقل از بها می شمارند اگر هر پیامبر به عنوان یک سنت الهی تنها یک هزاره آئینش سقف زمانی دارد فاصله زمانی باب و بها که کمتر از بیست سال است؟!

منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین