حجتالاسلاممؤمنی مطرح کرد:
حامد شاکرنژاد:
عقیق: مریم آقانوری: وقت اذان ظهر میرسیم. به سرعت از قسمت مردانه میگذریم. پرده سبزِ وسط صحن مسجد که کنار میرود، چشمم میاُفتد به یک چهارچوب چوبی به ارتفاع ۵-۶ متربا یک پنجره استیل شبیه پنجره فولاد امام رضا(ع). همانجا انگار مغزم قفل میکند. پاهایم از نفسِ حرکت میافتد. بغض راه گلویم را سد میکند. صدای قلبم را با نوای اشهدانَّ علیَّا ولیُّاللهِ بلندگویِ مسجد، در گوشم میشنوم. حال عجیبی است؛ درست مثل وقتهایی که برق ایوان طلای ماه هشتم، امام رضا(ع) چشمانم را می گیرد و وجودم را روشن میکند. برای من که تا حالا پایم به صحن و سرای "باب الله" نرسیده؛ برای من که چشم هایم هنوز سزاوار دیدن گلدستههای حرم شاه نجف نشده، نیم ضریح چوبیاش اینجا وسط مسجد جامع محمدشهر، میشود قبله حاجات؛ میشود بهشت. اینجا عدهای با دست هایشان نه، با دلهایشان، قطعه قطعه مثل یک پازل میسازند و در دل هم جای میدهند تا نیم ضریح امیرالمومنین(ع) تکمیل شود و در سرداب حرم و نزدیکترین جایگاه به قبر مطهر مهربانترین پدر جای بگیرد.