عقیق: امیر سلیمان دکلمهخوان محبوب و شاعر اشعاری در خصوص پیامبر و نیز اشعار اعتراضی به ناعدالتی ها و تبعیض های اجتماعی و سیاست های غیر انسانی و تبعیض نژادی آمریکا در اولین جشنواره جایزه بزرگ پیامبر اعظم (ص) حضور پیدا کرده بود. او شعرهای خود را به سبک هیپ هاپ اجرا میکند.
وی پیش از این در گفتگویی گفته بود: من از اسلام عشق و محبت را یاد گرفتهام و در اسلام این موضوع را دریافتم که در اسلام عشق حقیقی وجود دارد. قدرت عشق تا حدی بالا است که جریانی را ایجاد کرده و میتواند به ما قدرت دهد، وقتی صلوات میفرستیم ما قدرت بیشتری میگیریم و من هم اینگونه هستم.
در ذیل ترجمه تعدادی از شعرهای این شاعر آمریکایی منتشر میشود.
عاشق، عشق و معشوق
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
حمد ثنا مخصوص خدایی است که پروردگار عالمیان است. بار الها، صلوات ما را به سیدمان حضرت محمد (ص) برسان که گشایش گر تمام درهای بسته و خاتم پیامبر است.
من شاعر نبودم
تا زمانی که برای تو ننوشته بودم، شاعری نمیدانستم
هنرمند بدون کلامی بودم تا آنکه از تو سخن گفتم
میگویند، خوب شعر میگویم؛ اما کاش میدانستند که
در واقع تو هستی که
مرحمت کرده و اجازه میدهی که مدح تو بگویم
قلم روی کاغذ گرفتهام و
به تو میاندیشم
حمد ستایش مخصوص اوست
خدایی که تو را آفرید
عاشقی که معشوق میخواست
و خدا تو را خلق کرد
و با عشق خود
تو را پیراست
و یاری کرد
و ستود هر آنکه تو را ستایش کرد
و خوار ساخت هر آنکه خواست تو را خوار سازد
هر که محب تو شد را دوست داشت
و آنکه کینه تو را به دل گرفت، در آتش کین و نفرت معدوم ساخت
چون عاشقان چنین رفتار میکنند.
حمد و ستایش مخصوص اوست
سیدم، هزاران بیت شعر سرودهام
و میلیونها خط نوشتهام
اما من شاعر نبودم
اما تو قلم مرا عابد ساختی
و کلمات مرا، پرستشگر
و هنگامی که نکیر و منکر بر من ظاهر شوند
در پاسخ سوالات خود، خواهند شنید:
انشاءالله خیر است
گوشهایشان راضی است
و پتکشان بیخطر
اما من هنوز بیقرارم
تا دوباره محشور شوم و از چشمه لایزال تو
سیراب شوم
من هنوز شاعر نبودم
اما افسوس
خورشید هم خورشید نبود
دریا هم دریا نبود
زمین هم آرام و قرار نداشت
تا آنکه قدمهای مبارکت را بر روی آن گذاشتی
تو از هفت طبقه آسمان گذشتی
و شقالقمر کردی
مولای من، تو قلب مرا هم دو نیم کردی
------------------------------------------------------------------
گدا
چهارده قرن گذشته است
ولی با گذشت این همه سال
میدانم که تو رحمت للعالمینی
اما تو با صفا و محبت
مرا سخت در بر گرفتهای
گویی که فقط برای من آفریده شدهای
معشوق من،
پیروان تو عاشق تو اند
در اولین نگاه عاشق تو شدند
ما همه عاشق توییم
با تمام وجود و احساس خود
سید من، با اشعارم گدایی میکنم
اما از تو خاضعانه تقاضا دارم
که مرا دوست داشته باشی
و رهایم نکنی
الله از طریق کلام مقدس (معجزه) تو با ما سخن گفت
ای معشوق من، دوستم بدار
مرا انتخاب کن این منتخب خدا
------------------------------------------------------------
کاف و نون، با و سین
تو خورشید نیمروزی
تو کاف و نونی
تو با و سینی
در پیدا و نهان
تو دریای بی انتهایی
تو روز بدون شبی
تو معنای بودنی
به همراه فرشتگان میگوییم
اللهم صل علی محمد
و آل محمد
درمانده و محتاجم
بگذار ببینم
نوری که از تو ساطع میشود
ماه و خورشید
و ستارگان
از چشمه لایزال تو سیراب میشوند
------------------------------------------------------------
قرص ماه همیشه پیدا
عاشق چکار میکند؟
نمیتواند از معشوق خود دور بماند
من بدون تو میمیرم
بدون تو هیچام
مولای من، از تو نمیتوانم جدا بمانم
قرص ماه همیشه پیدا
با حضور تو
من ناپدید میشوم
اما در حضور تو
چطور میتوانم نباشم؟
تو در وجود منی
الله تو را برای من خلق کرد
ای قرص ماه همیشه پیدا
ای قرص ماه همیشه پیدا
همه از اوییم و به سوی او باز خواهیم گشت
من در حضور او
ناپدیدم
حتی خورشید تابان
درخشش خود را از دست میدهد
اما عشق عاشق کافی است
که دنیای ما را از ظلمت و سرمای ابدی نجات دهد
------------------------------------------------------------------------------
ای جواهر مکمل، ای خاتم مبارک
جملاتم بوی نا امیدی میدهند
و تنها امیدم این است
که از سوی برگزیده خدا
برگزیده شوم
کسی که یتیم میخوانندش
و من به باری تعالی پناه میبرم
فقط مردگان او را مرده میپندارند
برای زندگان، او همیشه زنده است
زندگان از روی عقل و بصیرت پی به آن میبرند
اما برای عاشق، عقل و بصیرت معنا ندارد
عاشق و زنده هر دو میدانند که او در وجود آنهاست
کلام او را بر زبان دارند، هوای او را استنشاق میکنند
فقط عاشق و معشوق میدانند که او چه چیزی به آنها عطا میکند
در همه حال، چه در خواب و رویا و چه در بیداری و دیدههایشان
ای جواهر بی نظیر، ای خاتم مبارک
به لطف خدا، به جز پژواک نور و روشنایی تو
زیبایی دیگری در این دنیای فانی نیافتم
ای جواهر بینظیر، ای خاتم مبارک
به لطف خدا، به جز پژواک نور و روشنایی تو
زیبایی دیگری در این دنیای فانی نیافتم
آنچه میبینم را نمیتوانم بر روی کاغذ بیاورم
نابینا با دیدن آن، به بصیرت ازلی میرسد
و این عمل
تنها یک بخش کوچک است
تنها یک جرقه نور است
که منکثر شده است
هرمکان مقدس
هر مسجد
هر قطب مقدس و هر عمود
به خودی خود مفهومی ندارند
و فقط راهی برای رسیدن
به زیبایی بی مثال تو اند
به آنها تازیانه زنید
اما هر قطره خون آنها، سرودهای است
در مرح سرور و آقای بنی هاشم
آنها را در آتش اندازید
هر تکه از خاکسترشان
ترانه دلدادگی است
برای سرور سروران
ای جواهر بینظیر، ای خاتم مبارک
به لطف خدا، به جز پژواک نور و روشنایی تو
زیبایی دیگری در این دنیای فانی نیافتم
-----------------------------------------------------------
قطرهای از دریا
تلاش برای مدح و ثنای او
مانند ریختن مشتی خاک در صحراست
که به وسعت آن بیفزاید
یا مانند ریختن قطرهای در دریاست
که به حجم آن اضافه کند
مانند افروختن شمعی است
که به نور خورشید بیفزاید
اما خدا شاهد است
که این شاعر بینوا
با حافظه ضعیف خود
با قلبی شکسته
و پشتی خمیده
و ذهنی مشوش
تمام تلاش خود را کرد
بگذار کاغذ این شعر
تن پوشی برای یوسف شود
آن را روی دیدگان خود بگذار تا نابیناییات شفا یابد
آن را روی دیدگان من بگذارد تا بینا شوم
چون از فرط جستجوی تو، نابینا شدهام
بر روی تپهها میدوم
به دنبال نشانهای از تو
به هر طرف میدوم
ما بین صفا و مروه
ما بین تلخی و شیرینی
ما بین عدم و ازل
و عشقی که وجودم را پر میکند
میان وجد و عذاب
میان عروج و فرود
نعمات و موانع کنار میروند
گویی
آینده
هم اکنون اینجاست
زمان و مکان
محدود نیست
حتی پیروان تو
شبها به یاد تو اشک میریزند
رختهایشان خیس
عطش آنها رفع نشدنی
تا آنها رخت از این دنیا بربندند
و این دنیا را ترک کنند
در تاریکی شب
در کوچهها پرسه زده
و به دنبال جمال تو باشند
سالها منتظریم
اما دیگر
تاب و تحمل فشار و سختی نداریم
تمام وجود من آتش است
دلیل گردش زمین این است که
در هر گردش خود
جمال تو را رویت کند
منبع:تسنیم