۳۰ دی ۱۴۰۳ ۲۰ رجب ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۲۳
حجي
كه علي و همسرش به آن مشرف شده بودند از جمله سفرهايي بود كه به صورت غيرمنتظره
برايشان رقم خورده بود.
هواپيما
اوج گرفت، پس از چند ساعتي در خاك مدينه فرود آمد، علي مدام در ذهنش كلنجار ميرفت
و با خودش ميگفت؛ اينجا جاي فرود نيست، بلكه مكاني براي عروج است، بايد خاك مدينه
را بوسيد؛ شايد گوشهاي از اين خاك پيامبر اكرم (ص) قدم گذاشته باشد.
كم
كم داشتم فلسفه اين سفر را درك ميكردم، دلم براي مسجدالنبي پر ميكشيد در چند
قدمي بارگاه پيامبر اكرم (ص) بوديم كه مظلوميت شيعه را به طور عيني مشاهده كردم.
نگاه
به حرم نبوي يعني برآورده شدن آرزوي ديرينه، كه آخرين نقطه دستيابي به عشق، آمال و
آرزو را فراهم ميكند و چه لذتي دارد درد دل با پيامبر اكرم (ص).
هنوز
نميدانم چرا خدا با كوله بار گناهي كه بر روي دوشم سنگيني ميكرد، من را به اين
سفر طلبيد.
بقيع
با غم و غربت عجين شده بود، غربت بقيع را كبوتران عاشقي معنا ميكنند كه در
پيرامون مزار خفتگان بقيع طواف ميكنند و شب و روز شاهد، ناظر بر غريبانه خفتن
آنها هستند.
بقيع
را از بيچراغي چه باك، ستارگاني در اين خاك خفتهاند كه نورشان براي نوراني كردن
جهاني كافي است، بقيع چشمه جوشاني است كه فوران از چشمان عاشقانش ميكند و هيچگاه
اين چشمه خشك نميشود، زيرا از اشك ديده دوستداران اين مكان سيراب ميشود.
فرزندمان
«ماردين»
نيز در اين سفر همراه ما بود ولي در نخستين سالگرد تولدش كه در مدينه حضور داشتيم،
با همسرم تصميم گرفتيم كه نام فرزندمان را به «محمد» تغيير دهيم.
حال
كه سفيدپوش به سوي كعبه دلها ميرويم، فلسفه سفرمان را به خوبي درك ميكنم و ميدانم
كسي كه دعوتنامههاي اين سفر را فرستاده، خودش فلسفه و هدف آن را تعيين ميكند.
تنها
يك چيز باقيمانده و اينكه بايد به شكرگزاري به درگاه خداوند متعال بپردازم، ولي نميدانم
با چه زباني و چگونه، آمدن به اين سرزمين، تغيير نام فرزندم و… همه
به خواست او بوده، پس در برابر خواستهاش سر تعظيم فرود ميآوريم و صدايش ميكنيم.
اين
سفر سبب خير و بركتي فراوان و ايجاد تغييرات مثبت در زندگي خانوادگيمان شد كه
زندگي ما را شيرينتر كرد و فضائل فراواني به همراه داشت، بنابراين من و همسرم
آرزوي تشرف مجدد به اين سفر معنوي را از صميم قلب آرزو داريم.