۳۰ دی ۱۴۰۳ ۲۰ رجب ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۱۸
درآمد
برای هر چیز در عالم مبنا و معیار و ربالنوعی است که عیار آن چیز به توسط آن مبنا و معیار به دست میآید. در این میان معیار سخن و کلام و بلاغت، کلام امیر بیان حضرت مولی الموحدین علی ابن ابیطالب(ع) است که جهان سخن را فصاحت او و دنیای استدلال را حجت قاطع او پر نموده است و در باب کلام او گفتهاند:
کلام علی کلام علی و ما قاله المرتضی مرتضی
این عظمت که کلام علی(ع) را بر صدر کلام مخلوقات و در ذیل کلام خالق مینشاند، کششی غریب ایجاد مینماید که انسان سخن سنج حکمت طلب را به سوی نهج البلاغه او که حاصل مجاهدت سید رضی در تجمیع خطب و نامهها و کلمات قصار آن حضرت است، میکشاند.
استاد شهید مرتضی مطهری درباره این کتاب گرانقدر میگوید: «این مجموعه نفیس و زیبا به نام نهج البلاغه که اکنون در دست ماست و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشههاى نوتر و روشنتر مرتبا به ارزش آن افزوده است، منتخبى از خطابهها و دعاها و وصایا و نامهها و جملههاى کوتاه مولاى متقیان على علیه السلام است که به وسیله سید شریف بزرگوار رضى رضوان الله علیه در حدود هزار سال پیش گردآورى شده است.
آنچه تردید ناپذیر است، این است که على علیهالسلام چون مرد سخن بوده است، خطابههاى فراوان انشاء کرده و همچنین به تناسبهاى مختلف، جملههاى حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است. همچنان که نامههاى فراوان مخصوصا در زمان خلافت نوشته است و مردم مسلمان علاقه و عنایت خاصى به حفظ و ضبط آنها داشته اند.
سید رضى شخصا شیفته سخنان على علیهالسلام بوده است. او مردى ادیب و شاعر و سخنشناس بود. "ثعالبى" که معاصر وى بوده، دربارهاش گفته است: «او امروز شگفتترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته از اصالت نسب و حسب، به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است...؛ او از همه شعراى آل ابیطالب برتر است؛ با اینکه آل ابیطالب شاعر برجسته فراوان دارند. اگر بگویم در همه قریش شاعرى به این پایه نرسیده است، دور از صواب نگفته ام».
سید رضى به خاطر همین شیفتگى که به ادب عموما و به کلمات على علیهالسلام خصوصا داشته است، بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولى مىنگریسته است و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است؛ یعنى آن قسمتها بیشتر نظرش را جلب مىکرده است که از جنبه بلاغت برجستگى خاص داشته است و از این رو نام مجموعه منتخب خویش را «نهج البلاغه» نهاده است و به همین جهت نیز اهمیتى به ذکر مآخذ و مدارک نداده است؛ فقط در موارد معدودى به تناسب خاصى، نام کتابى را مىبرد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است».(سیری در نهج البلاغه ص9)
این عظمت زبانی، حکمی، سیاسی، تاریخی، کلامی و... خود بهترین دلیل بر این امر است که ما در طول دورانی که از تولد کتاب نهج البلاغه در اوایل قرن چهارم هجری میگذرد، شاهد نوشته شدن شروح مختلف و متعدد بر کتاب عظیم نهج البلاغه هستیم که بنا بر قول علامه شیخ حسین جمعه عاملی در کتاب شروح نهج البلاغه خود، حدود 210شرح بر این کتاب شریف توسط افرادی از مذاهب مختلف و در زمینههای مختلف علمی نوشته شده است.(مقدمه شرح نهج البلاغه ص10)
شرحی از یک دانشمند معتزلی
یکی از بهترین و مفصلترین شروحی که بر این کتاب عظیمالقدر نوشته شده است، شرحی است که ابن ابی الحدید معتزلی در قرن هفتم هجری بر این کتاب شریف نوشته است. این شرح که دایره المعارفی از علوم مختلف از ادب، کلام، تاریخ، انساب و... است، حاصل تلاش مردی است که خود را از عاشقان و شیفتگان امیر بیان علی(ع) معرفی مینماید؛ «ابن ابى الحدید از علماى معتزلى قرن هفتم هجرى است. او ادیبى ماهر و شاعرى چیرهدست است و چنانکه مىدانیم، سخت شیفته کلام مولى است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگى خویش را ابراز مىدارد. در مقدمه کتاب خویش مىگوید: «به حق، سخن على را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند. مردم همه دو فن خطابه و نویسندگى را از او فرا گرفتهاند...؛ همین کافى است که یک دهم، بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان على گردآورده و نگهدارى کردهاند، از سخنان هیچکدام از صحابه رسول اکرم -با آنکه فصحایى در میان آنها بوده است- نقل نکردهاند و باز کافى است که مردى مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتب خویش ستایشگر اوست.»
ابن ابى الحدید در جلد چهارم کتاب خود، در شرح نامه امام به عبدالله بن عباس پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابى بکر، که امام خبر این فاجعه را براى عبدالله به بصره مىنویسد، میگوید: «فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن، یکى پس از دیگرى مىآیند و در اختیار او قرار مىگیرند؛ مانند چشمهاى که خود به خود و بدون زحمت از زمین بجوشد. سبحانالله! جوانى از عرب در شهرى مانند مکه بزرگ مىشود، با هیچ حکیمى برخورد نکرده است؛ اما سخنانش در حکمت نظرى بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است! با اهل حکمت عملى معاشرت نکرده است؛ اما از سقراط بالاتر رفته است. میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است، زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشرى از کار در آمد که بر روى زمین راه رفته است. از خلیل بن احمد پرسیدند: على علیه السلام شجاعترین است یا عنبسه و بسطام؟ گفت: «عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد؛ على ما فوق افراد بشر است.» این مرد فصیحتر از سبحان بن وائل و قس بن ساعده از کار در آمد و حال آنکه قریش که قبیله او بودند، افصح عرب نبودند؛ افصح عرب «جرهم» است؛ هر چند زیرکى زیادى ندارند...»(سیری در نهج البلاغه ص18)
ابن ابی الحدید در قصیدهای که به قصیده علویات مشهور است، درباره شیعه اینگونه میگوید: «معتقد به آیین اعتزالم و همانا به پاس تو(امام علی) هر که را شیعی است، دوست دارم».(مقدمه جلوههای تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص15) این مقدار از محبت و ارادت خود علتی کافی و کامل در به وجود آمدن شرحی به قد و قامت استوار شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه حضرت امیر بیان(ع) است.
ابن ابی الحدید کیست؟
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب الکنی و الالقاب خود ابن ابی الحدید را اینگونه معرفی مینماید: «فاضل ادیب، مورخ و شاعر حکیم، شارح نهج البلاغه مکرم و صاحب قصاید هفتگانه مشهور...».(الکنی و الالقاب ج1 ص239)
«عبدالحمید بن هبهالله بن محمد بن محمد بن حسین مدائنی، که بیشتر به ابن ابی الحدید معروف است، روز اول ذی الحجه پانصد و هشتاد و شش قمری، مطابق با سی دسامبر 1190میلادی، در مداین متولد شد. کنیه معروف او ابوحامد و لقبش عزالدین است. خانواده او اهل دانش بودند. پدرش و یکی از برادرانش که به موفق الدین معروف بود و چهارده روز پیش از ابن ابی الحدید درگذشت، قاضی بودند و برادر دیگرش ابوالبرکات که به سال 598 در سی و چهار سالگی در گذشت، شاعر و در زمره اهل ادب بود.
ابن ابی الحدید جوانی را در زادگاه خود مداین، گذرانید و به تحصیل علوم پرداخت و به معتزله گرایش یافت و آراء معتزله بغداد و بصره را فراگرفت و خود در آن مورد اهل نظر شد؛ سپس به بغداد رفت و مورد توجه دستگاه حکومت عباسی قرار گرفت و برخی از آثار خود را به فرمان مستنصر عباسی، که از ششصد و بیست وسه تا ششصد و چهل خلیفه بود، تصنیف کرد که از آن جمله الفلک الدائر علی المثل السائر و مجموعه اشعاری به نام المستنصریات است.
ابن ابی الحدید مشاغل حکومتی را عهدهدار شد، نخست به دبیری دارالتشریفات و سپس به دبیری دیوان خلافت و پس از آن به عنوان ناظر بیمارستان و سرانجام به سرپرستی کتابخانههای بغداد گماشته شد و این مشاغل هیچگاه او را از کسب دانش و پیمودن مدارج کمال بازنداشت و در پارهای از علوم مثل تاریخ صدر اسلام کم نظیر شد. در عین حال اطلاعات دقیقی درباره او در منابع نیامده است و حتی در برخی از کتب تراجم نام او ثبت نشده است و شاید برخی هم به عمد چیزی درباره او ننوشتهاند؛ مثلا با آنکه بدون تردید ابن ابی الحدید اگر از ضیاء الدین ابن اثیر برتر نباشد، هرگز از او فروتر نیست، ابن خلکان از او شرح حال مستقلی نیاورده و فقط ضمن شرح حال ابن اثیر به مناسبت نوشتن کتاب الفلکالدائر که نقدی بر المثل السائر است، از او نام برده است».(مقدمه جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1ص8)
ابن ابی الحدید در طول زمان زندگی خود آثار بسیاری را در حوزههای مختلف علوم به وجود آورد که اگر نبود از او جز همین شرح مفصل بیست جلدی بر نهج البلاغه امیر بیان(ع) از فضل و گستره علمی او در علوم مختلف چیزی کاسته نمیشد.
درباره سالمرگ ابن ابی الحدید در میان مورخین اختلافی یک ساله دیده میشود که بنا بر منقولات مورخ بزرگ عراق ابن فوطی که خود در هنگام حمله مغول چهارده ساله بوده است و خود مدتی در زندان مغولان بوده است، سال در گذشت او جمادی الثانی 656 بوده است که مقارن با حمله مغولان به بغداد است.
از خدماتی که برای خواجه نصیر الدین طوسی در بحران حمله مغول نوشتهاند، نجات دانشمندان از جمله ابن ابی الحدید و برادرش از قتل عام بوده است؛ «پس از گشودن الموت، خان مغول با شناخت استعداد علمی خواجه، او را نزد خود نگاه داشت. وی در جریان سقوط بغداد، همراه خان مغول بود و تلاش میکرد تا حافظ جان دانشمندان و عالمان باشد. برای نمونه، وقتی به خواجه خبر رسید که مغولان ابن ابی الحدید و برادرش را به بیرون شهر بردهاند تا بکشند، بلافاصله نزدخان مغول رفت و دستور آزادی آن دو را گرفت».(از یورش مغولان تا زوال ترکمانان ص51)
انگیزه و روش کار ابن ابی الحدید
ابن ابی الحدید این شرح را در بهترین سالهای پختگی علمی خود مینویسد و درباره مدت اتمام آن در آخر کتاب خود میگوید: «تصنیف این کتاب در چهار سال و هشت ماه تمام شد، که آغاز آن روز اول رجب سال ششصد و چهل و چهار بود و پایان آن روز سی ام صفر سال ششصد و چهل و نه و این مقدار معادل مدت خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام است و هرگز گمان و تصور نمیشد که در کمتر از ده سال انجام پذیرد؛ ولی لطف خدا و عنایت آسمانی موانع را از سر راه برداشت».(مقدمه جلوههای تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص13)
ابن ابی الحدید به دلیل جامع الاطراف بودن خود در علوم اسلامی و علوم ادبی، خود را شایسته این کار سترگ میداند و شرح خود را اولین شرح بر کتاب نهج البلاغه بر میشمرد؛ «تا آنجا که میدانم، پیش از من کسی این کتاب را شرح ننوشته است؛ مگر یک تن که او سعید بن هبه الله بن حسن فقیه و معروف به قطب راوندی است، که از فقهای امامیه است و مرد این کار نبوده است؛ زیرا تمام عمر خود را فقط به فراگرفتن فقه سپری کرده است و چگونه ممکن است فقیه بتواند فنون مختلف و علوم متعدد را که در این کتاب است شرح بنویسد».(همان ص 13)
با این که شرح ابن ابی الحدید شرحی است بسیار عالمانه، اما ابن ابی الحدید خود در موارد کلامی متعدد در مقابل نظر شیعه، از نظرات اعتزالی خویش دفاع مینماید؛ ولی با این همه هیچگاه از جاده انصاف خارج نمیگردد. نیز او به دلیل همین رویکرد کلامی، از پس کلمات حکمی عمیق نهج بر نمیآید؛ چه اینکه شارحی مثل ابن میثم بحرانی که خود از حکمای شیعه است، در شروح سه گانهاش از پس این مهم بهتر بر میآید.
ابن ابی الحدید در مقدمه شرح خود درباره روش کاری و انگیزهاش برای شرح نهج البلاغه میگوید: «و بعد چون سرور وزیران شرق و غرب ابو محمد بن احمد بن محمد علقمی، نصیر المومنین، که خداوند بر او جامههای کامل نعمت بپوشاند و او را به بلندترین درجه سعادت و سیادت برساند، بر این بنده و پرورده نعمت خویش شرف اهتمام بر شرح نهج البلاغه را که بر مؤلف آن برترین درودها باد و بر یاد او پاکیزهترین سلامها، ارزانی داشت، این بنده همچون کسی که از پیش، آهنگ کاری داشته و سپس فرمان استوار وزیر عزمش را راسخ کرده است، به این کار مبادرت ورزید و نخست به شرح مشکلات لغوی و بیان و معانی آن قناعت کرد، ولی چون در آن باره نیکو اندیشید، دید که این جرعه اندک تشنگی را فرو نمینشاند که بر عطش میافزاید و کافی نیست؛ بدین سبب از آن روش برگشت و آن طریق را رها کرد و سخن را در شرح آن گسترش داد؛ گسترشی که شامل مباحث لغوی و نکات معانی و بیان و توضیح صرفی و نحوی بود و در هر مورد شواهدی دیگری از نظم و نثر که مؤید آن باشد، آورد و در هر فصل کارها و وقایع تاریخی مربوط به آن را شرح داد و نیز اشاراتی به روشن ساختن دقایق علم توحید و عدل آورد که اشاراتی مختصر است و در هر مورد که در شرح نیازی به آوردن انساب و امثال و نکات ظریف بود، فروگذاری نکرد.
وی این شرح را با مواعظ و اشعار زهد و دین آراست و حکمتهای گران بها و آداب و عادات و خلق و خوی مناسب با موضوع را آورد و چنان رشته گهر و گردنبند آراستهای شد که بر هر رشته و آویزه رخشان پهلو میزند و مایه رشک و شرمساری هر بوستان و گلستان است...».(همان ص14)
این شرح که حاوی علوم و معارف مختلف ادبی و اسلامی است، اینک در دسترس هر طالبِ علم علوی است. استاد محمود مهدوی دامغانی نیز مطالب تاریخی این شرح سترگ را جدا نموده و ترجمه و تعلیقاتی استوار و متین افزوده است که کتابی دلکش و مفید است.
پی نوشت: