کد خبر : ۲۵۴۷۳
تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۹۳ - ۰۳:۳۵
پیشنهادهای قرآن برای رسیدن به مقام استعانت و استعاذه؛

در سینه منکران خدا، سراب می بافند

تفاوت جوهر اعمال مخلصان و منکران، تفاوت آب و سراب است، سراب لباسی از آب پوشیده اما هیچ وقت به تشنه راه نمی دهد و سیرابش نمی کند.

عقیق: قرآن حکیم در آیه 39 سوره نور می فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَةٍ یحَْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَاءً حَتىَّ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجَِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّئهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الحِْسَابِ / اعمال کافران چون سرابى است در بیابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزدیک شود هیچ نیابد و خدا را نزد خود یابد که جزاى او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها مى‏رسد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: بعد از آنکه خداى سبحان - در آیه 36 و 37 همین سوره- نام مؤمنین را برد و ایشان را توصیف کرد به اینکه در خانه ‏هایى معظم ذکر خدا مى‏کنند و تجارت و بیع، ایشان را از یاد خدا غافل نمى‏سازد، و خدا که نور آسمانها و زمین است ایشان را به این خاطر، به نور خود هدایت مى‏کند و به نور معرفت خود گرامى مى‏ دارد اینک در این آیه نقطه مقابل مؤمنین یعنى کفار را یادآورى کرده، اعمالشان را یک بار به سراب تشبیه مى‏کند که هیچ حقیقتى نداشته و غایت و هدفى که بدان منتهى شود ندارد.
و اگر فرمود: تشنه آن را آب مى‏پندارد با اینکه سراب از دور به نظر هر کسى آب مى‏آید چه تشنه و چه سیراب، براى این بود که هدف در این آیه بیان رفتن به سوى سراب است، و جز اشخاص تشنه کسى به دنبال سراب نمى‏رود، او است که از شدت تشنگى به این امید به راه مى‏افتد که شاید در آنجا آبى که رفع عطشش کند به دست آورد، و هم چنان مى‏رود ولى آبى نمى‏بیند.


و اگر نفرمود "هم چنان مى‏رود تا به آن برسد" بلکه فرمود: تا نزد آن سراب بیاید، براى اشاره به این نکته است که گویا در آن جا کسى انتظار آمدن او را مى‏کشد، و مى‏خواهد که بیاید، و او خداى سبحان است، و به همین جهت در ردیف آن فرمود:"وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ، فَوَفَّاهُ حِسابَهُ‏- خدا را نزد آن سراب مى‏یابد، خدا هم حسابش را تمام و کامل مى‏دهد".
و نتیجه این تعبیر این شده که این کفار، هدفشان از اعمالشان این است که به آن غایتى برسند که فطرت و جبلت شان ایشان را به سوى آن روانه مى‏کند، آرى هر انسانى هر عملى که مى‏کند به حکم فطرت و جبلت هدفش سعادت است، ولى ایشان را اعمالشان به چنین هدفى نمى‏رساند. و آن آلهه هم که اینان با پرستش آنها پاداش نیکى مى‏جویند حقیقت ندارند، بلکه آن اله که اعمال ایشان به او منتهى مى‏شود، و او به اعمال ایشان احاطه داشته و جزا مى‏دهد خداى سبحان است، و بس، و حساب اعمالشان را به ایشان مى‏دهد. و اینکه در آیه فرمود:"فوفیه" توفیه حساب کنایه از جزاى مطابق عمل است، جزایى که عمل آن را ایجاب مى‏کند، و رساندن آن به صاحب عمل به آن مقدار که مستحق آن است.


مفسر می افزاید: در آیه شریفه، اعمال تشبیه شده به سراب، و صاحبان اعمال تشبیه شده‏اند به تشنه‏اى که نزد خود، آب گوارا دارد، ولى از آن روى گردانیده دنبال آب مى‏گردد، هر چه مولایش به او مى‏گوید: آب حقیقى که اثر آب دارد این است، بخور تا عطشت رفع شود، و او را نصیحت مى‏کند قبول نمى‏کند و در عوض در پى سراب مى‏رود و نیز رسیدن مرگ و رفتن به لقاء خدا تشبیه شده به رسیدن به سراب، در حالى که مولایش را هم آنجا مى‏یابد، همان مولا که او را نصیحت مى‏کرد، و به نوشیدن آب گوارا دعوت مى‏نمود.
پس مردمان کفرپیشه از یاد پروردگارشان غافل شدند، و اعمال صالح را که رهنماى به سوى نور او است، و ثمره آن سعادت ایشان است، از یاد بردند و پنداشتند که سعادتشان در نزد غیر خدا، و آلهه‏اى است که به غیر خدا مى‏خوانند، و در سایه اعمالى است که خیال مى‏کردند ایشان را به بت‏ها تقرب مى‏بخشد، و به همین وسیله سعادتمند مى‏گردند، و به خاطر همین پندار غلط سرگرم آن اعمال سرابى شدند، و نهایت قدرت خود را در انجام آن گونه اعمال به کار زده، عمر خود را به پایان رساندند، تا اجلهایشان فرا رسید، و مشرف به خانه آخرت شدند، آن وقت که چشم گشودند هیچ اثرى از اعمال خود که امید آن آثار را در سر مى‏پروراندند ندیدند، و کمترین خبرى از الوهیت آلهه پندارى خود نیافتند، و خدا حسابشان را کف دستشان نهاد، و خدا سریع الحساب است، به خاطر این که احاطه علم او به قلیل و کثیر، حقیر و خطیر، دقیق و جلیل، متقدم و متاخر به طور مساوى است.


علامه طباطبایی در ادامه معتقد است: آیه شریفه هر چند ظاهرش بیان حال کفار از اهل هر ملت و مخصوصا مشرکین از وثنى‏ ها است، و لیکن بیانى که دارد در دیگران هم که منکر صانع هستند جریان دارد، براى اینکه انسان هر کس که باشد براى زندگى خود هدف و سعادتى قائل است و هیچ تردیدى ندارد که رسیدن به هدفش به وسیله سعى و عملش صورت مى‏گیرد، اگر معتقد به وجود صانعى براى عالم باشد، و او را به وجهى از وجوه مؤثر در سعادت خود بداند، قهرا براى تحصیل رضاى او و رستگارى خویش و رسیدن به آن سعادتى که صانع برایش تقدیر نموده، متوسل به اعمال صالح مى‏گردد اما اگر قائل به وجود صانع نباشد و غیر او را مؤثر در عالم بداند، ناگزیر عمل خود را براى چیزى انجام مى‏دهد که او را مؤثر مى‏داند. که یاد هراست یا طبیعت و یا ماده، تا آن را متوجه سعادت دنیوى خود کند، دنیایى که به اعتقاد او دیگر ما ورایى ندارد.
پس این دسته مؤثر در سعادت حیات دنیاى خویش را غیر خدا مى‏دانند (در حالى که غیر از او مؤثرى نیست) و معتقدند که مساعى دنیایى ایشان را به سعادتشان مى‏رساند، در حالى که آن سعادت جز سرابى نیست، و هیچ حقیقت ندارد، و ایشان هم چنان سعى مى‏کنند و عمل انجام مى‏دهند تا آنچه از اعمال برایشان مقدر شده تمام شود، یعنى اجلشان فرا رسد، آن وقت است که هیچ یک از اعمال خویش را نمى‏یابند و بر عکس به عیان مى‏یابند که آنچه از اعمال خود امید مى‏داشتند جز تصورى خیالى یا رؤیایى پریشان نبود. آن وقت است که خدا حسابشان را مى‏دهد، و خدا سریع الحساب است.

 

پی نوشت:
تفسیر المیزان
منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین