۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۱۴
يكي از بزرگان حكمت و عرفان (ميرداماد) ميگويد: در بعضي از ذكرهايم، خدا را با نام غني ميخواندم و «يا غني يا مغني» را تكرار ميكردم. در حالي كه از همه چيز، جز فرو رفتن در حريم او و محو شدن در شعاع نورش، دل كنده بودم. در اين هنگام، گويا تيري قدسي سمت من شتافت و مرا از آشيانة پيكر خاكي در ربود. پس تور آهنين حس را بر دريدم، گرههاي طنابهاي طبيعت را گشودم و با بال خرد، در فضاي ملكوت حقيقت، به پرواز در آمدم. پس گويا جامه پيكرم را كندم، اقامت گاه خاكيام را ترك كردم، از كالبد بيرون آمدم، سرزمين زمان را پشت سر نهادم، به جهان دهر فرود آمدم و ناگاه خود را در سرزمين وجود يافتم. سرزميني كه همة ذرات كوچك و بزرگ جهان را در خويش گنجانده بود و همه چهرههاي خود را به سمت درگاه خداوند بزرگ گردانده و چشمان حقايق خويش را، از جايي كه نميدانند، به سوي پروردگار دوخته بودند.
آيت الله حاج ميرزا ميرزا جواد آقاي انصاري همداني نقل ميفرمود: من در يكي از خيابانهاي همدان عبور ميكردم، ديدم عدهاي جنازهاي را به دوش گرفته و به سوي ميبرند. ولي عدهاي ديگر، جنبه ملكوتي او را به سمت يك تاريكي مبهم و عميقي ميبردند. روح مثالي اين مرد متوفي، در بالاي جنازه ميرفت و پيوسته ميخواست فرياد بزند كه اي خدا مرا نجات بده، مرا اينجا نبرند، ولي زبانش به نام خدا جاري نميشد. آن وقت رو كرد به مردم و گفت: اي مردم مرا نجاتم دهيد نگذاريد مرا ببرند. ولي صدايش به گوش كسي نميرسد. آن مرحوم ميفرمود: من صاحب جنازه را شناختم، اهل همدان بود و حاكم ستمگري بود.(4)
كعبه يك سنگ نشان است كه ره گم نشود *** حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست
امير المؤمنين علي(ع) ميفرمايد: فالصورة صورة الانسان و
القلب قلب حيوان... ذلك ميت الاحياء. صورت مانند صورت انسان است. ولي قلب،
قلب حيواني... چنين كسي، مردهاي در بين زندگان است.(6)
دي شيخ همي گشت گرد شهر *** كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند يافت مينشود جستهايم ما *** گفت آن كه يافت مي نشود، آنم آرزوست
پنهان ز ديده و همه ديده ها از اوست *** آن آشكار صنعت پنهانم آرزوست(7)
خداوند متعال ميفرمايد: بعضي در وقت حشر ميگويند: خدايا! چرا مرا كور
محشور كردي، با آن كه در دنيا چشم داشتم؟ جواب ميفرمايد: چون تو آيات ما
را فراموش كردي، امروز فراموش شدي. اي بيچاره! تو چشم ملكي ظاهر بين داشتي،
امّا ملكوتت كور بود. كوري خودت را حالا ادراك كردي و الّا از اول كور
بودي. چشم بصيرت باطني نداشتي. ولي اگر آدمي در مسير حق قرار گيرد، همچون
حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ميتواند ملكوت آسمانها و زمين را ببيند و
كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض.(8) (اين چنين به ابراهيم ملكوت
آسمانها و زمين را نشان ميدهيم). ابراهيم خليل با چشم ملكوتي خود ديد كه
عالم و هر چه در آن است، همه فعل خداست.(9)
هر دو عالم يك فروغ روي اوست *** گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
اين همه نقش مي عكس مخالف كه نمود *** يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
بنابراين ملكوت هر چيز، عبارت از آن جهت باطني و الهي است كه رو به خدا
دارد و ملك، عبارت از آن جهت ظاهري و خلقي. اگر آدمي، چشم ملكوتياش به راه
افتد، حقايق اشياء را آن طوري كه هست ميبيند. اللهم ارنا الاشياء كما هي.
خدايا حقايق عالم را آن طوري كه هست به ما نشان بده.
پی نوشت ها:
1_(ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، انتشارات جامعه
مدرسين، ج 17، ص 159، و ج 7، ص 240 و مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج7،
ص36.)
2_(ر.ك: موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، بيجا، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم، ص 15، صص 399 و 400.)
3_(عبيري، عباس، سايه اشراق (زندگينامه مير داماد)، ص 92.)
4_(حسيني تهراني، سيد محمد حسين، معاد شناسي، ج 2، خ 213.)
5_(مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 24، ص 261، روايت 6.)
6_(نهج البلاغه، صبحي الصالح، خطبه 87.)
7_(مولوي، ديوان شمس، غزل 441.)
8_(انعام: 75.)
9_(ر.ك: موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، بيجا، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم، ص 15، صص 399 و 400.)
منبع:جام
211008