کد خبر : ۱۵۱۶۴
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۰
یا عبدالله بن حسن (ع)

اشعار ویژه شب پنجم محرم

عقیق: با فرا رسیدن ماه محرم ، عقیق تلاش دارد هر روز از جدیدترین اشعار شعرای آئینی کشور متناسب با موضوع منتشر نماید.

اشعار شب  پنجم محرم که معمولا در همه هیئات روضه حضرت عبدالله بن حسن (ع) خوانده می شود:



در راه غربت تو

 
در کوی عشق زنده مرام پدر کنم

با یاد غربت تو جهان خون جگر کنم

عمریست روی دامن پر مهرت ای عمو

صبحم به شام و شام وصالم سحر کنم

شمشیر می کشد سَر یار مرا زند

من فاطمه نژادم و دستم سپر کنم

برخیز، عمه گر برسد بنگرد تو را

افتاده ای به خاک، چه خاکی به سر کنم

رفته عمو به علقمه اما نیامده

کن صبر تا عموی رشیدم خبر کنم

راهِ فرات بسته شده! آه می کشی؟

با خون حنجرم لب خشک تو تر کنم

با قتل صبر و نحر گلو عاقبت عمو

در احتزاز پرچم سبز پدر کنم

پهلوی پاره روی سنان یادگاری است

بر روی نیزه صحبتی از میخِ در کنم

بازیچه شد به روی سنان جسم بی سرم

در راه غربت تو دگر ترک سر کنم

 
قاسم نعمتی

 

((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1

هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد


پدرش کوهی پر از صبر و شکیبایی بود

به پدر این گل معصوم همانند نشد


از همان لحظه ی پرواز کبوترهایت

آشنا صورت او با گل لبخند نشد


ظاهرا پیش من اما دل او در گودال

زیر شمشیر غمت بود که پابند نشد


خواهرت نیست مقصر تو خودت میدانی

سعی کردم که نیاید به خداوند نشد


سهمش ای کاش سه شعبه نشود آه ولی

در تمامی ِ مقاتل ننوشتند ، نشد


آنچنان دوخت سه شعبه بدنش را به حسین

اندکی فاصله مابین دو دلبند نشد

یاسرمسافر


دستش به دست زینب و میخواست جان دهد

میخواست پیش عمه عمو را صدا زند

 

می دید آمده ببردسهم خویش را

بیگانه ای که زخم بر آن آشنا زند

 

سنگی رسید بوسه به پیشانی اش دهد

دستی رسیده چنگ به سمت عبا زند

 

در بین ازدهام حرامی و نیزه دار

درمانده بود حرمله تيرش کجا زند

 

از بس که جا نبود در انبوه زخمها

تیغی زتن کشیده و تیغی به جا زند

 

پا میزنند راه نفس بند آوردند

پر میکنند تا که کمی دست و پا زند

 

خون از شکاف وا شده فواره میزند

وقتی ز پشت نیزه کسی بی هوا زند

 

طاقت نداشت تا که ببیند چه میشود

طاقت نداشت تا که بماند صدا زند

 

طاقت نداشت تا که...صدای پدر رسید

پربازكرد پربسوي مجتبي زند

 

دستش کشید و هرچه توان داشت میدوید

تیغی ولی رسید که آن دست را زدند

شاعر: حسن لطفی


آی لشگر منم آن یار اباعبدا…

عاشق و تشنه ی دیدار اباعبدا…

بس که میسوزم و تبدار اباعبدا..

یوسفم لیک خریدار اباعبدا…

باکلافی سر بازار اباعبدا…

 

ره گشایید که ظرف عسلی می آید

عاشق و تشنه ی خیر العملی می آید

پسر کوچک شیر جملی می آید

نوه ی حیدر کرار، علی می آید

هستم امروز سپه دار اباعبدا…

 

باد ها سوی مدینه خبرش را بردند

بر مشام همه بوی جگرش را بردند

هم کلاخود سرش هم سپرش را بردند

دیدم ای وای که شال کمرش را بردند

که کشیده ست کجا کار اباعبدا…

 

شده دعوا سرسکه، سر لقمه، سر نان

شده دعوا به سر غارت گل پیرهنان

به نیایش چوگشود آن شه مظلوم زبان

حرف حق زد دهنش را پر خون کرد سنان

نیزه شد پاسخ هربار اباعبدا…

 

گرگها ! پاره تن یوسف زهرا نکنید

اینقدر نیزه به پهلوی عمو جا نکنید

اینقدرحفره در این موم عسل وا نکنید

لااقل نیزه ی خود در تن او تا نکنید

مادرش آمده دیدار اباعبدا…

 

همه ی دشت شده ناله ی وا حزن و محن

مادرش آمده و عمه و بابام حسن

هی از این فاصله ی کم به لبش تیر نزن

دست من هست، نگو از سر معشوق سخن

دست من هست جلودار اباعبدا…

 

عاقبت ناله شدم در همه جا پیچیدم

بغل حضرت معشوق کمی خندیدم

یک کسی نیزه زد و من به عمو چسبیدم

دست من قطع که شد هیبت سقا دیدم

ای به قربان علمدار اباعبدا…

سید علی رکن الدین

اذنم بده، س...خت بی قرارم عمه
 دیگر به عموجان بسپارم عمه
 یک عمر نمی توان جگر سوخته بود؛
 من مثل پدر صبر ندارم عمه

مجید هادوی

 
خون به جگر اگر عمو برای باب کرده ام
ولی ز کودکی  تو را پدر خطاب کرده ام

سیر زمهربانی ات تمام روز بوده ام
 شب به امید بودنت همیشه خواب کرده ام

شنیده ام ز عمه ام که عاقبت فدایی ام
و روی پیش بینی عمه حساب کرده ام

اگر چه کوچکم ولی دلیر مثل قاسمم
که این مسیر عشق را خود انتخاب کرده ام

چگونه تاب آورم من که به چشم خود نظر
پور ابوتراب را روی تراب کرده ام

موی تو دست قاتلت ناله من بلند شد
دل تمام خیمه را ز گریه آب کرده ام

تو زیر تیغ و لحظه ای دستم اگر رها شود
تمام تیغ ها به دست خود جواب کرده ام

قیامتی به پاشده ،چنان که دشمن تورا
به نعره های یا حسن (ع)خانه خراب کرده ام

شمس به خون شناورم! به یاری تو از حرم
مثل شهاب آمدم زبس شتاب کرده ام

هادی ملک پور
 
 

 
 

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین