دل نوشته اي از كربلا...
به كربلا كه ميآيي، دلت به سوي حسين پر ميكشد. دلت ميخواهد آن زمان اينجا بودي و آقايت را ياري مي كردي اما افسوس كه مجالي نيست و فقط دلت ميسوزد.
عقیق: كنار مزار آقايت اباعبدالله كه مي نشیني، خواه ناخواه دلت به كربلاي سال ۶۱ هجري پر ميكشد، سالي كه صحراي نينوا بياباني بيش نبود و حسين و يارانش در اين دشت قرباني جهالت و دنيا دوستي شدند. سالي كه خون بر شمشير پيروز شد و امروز همين مكان ملجاء عاشقان است و پناه بيپناهان.
شبهاي جمعه اينجا غلغله اي است؛ از همه جاي دنيا و عراق مردم به اين مكان مي آيند تا گمشده شان را بيايند، ميآيند تا درد خود را بگويند و درماني طلب كنند. آه چقدر دردناك است كه وقتي تل زينبيه را ميبيني يا وارد خيمه گاه ميشود. اين سوال در ذهنت نقش ميبندد كه آيا در زمان حسين بودي، تو از كربلاييان ميشدي يا از كوفيان؟ راه بر امامت سد ميكردي يا همراهش ميشدي؟ حر ميشدي يا شمر؟
ديگر تاب و توان تفكر نيست. سريع دست به دامان زيارات ميشوي و غرق در گفت وگوي با امامت. دلت ميخواهد هر آنچه به ذهنت ميرسد. هر حاجتي داري ميگويي. راستي آيا براي عاقبت به خيري دعا ميكني؟ دعا ميكني خدا به ياري و شفاعت امامت آن دنيا رو سفيدت كند؟ فقط به فكر حوائج دنيايي ات هستي يا حوائج آخرتتت؟
هر كس را ميبيني با كوله باري از غم و درد و دعا به كربلا آمده است. خواسته و دعاهاي هزاران نفر را با خود يدك ميكشد كه به خدمت امام عرضه كند. اميد دارد كه مورد قبول واقع ميشود و به راستي كه اينگونه است و امام حوائجت را پس نميزند. كراماتش را نشانت ميدهد تا ايمانت روز به روز مستحكمتر شود و بداني كه آل محمد دوستدار محبانشان هستند.
هنوز زيارات تمام نشده دست به كتاب ميبري تا زيارت عاشورا بخواني. همين كه ميرسي به اني سلم لمن سالمكم دلت هري ميريزد و اشك در چشمانت حلقه ميزند. صحراي كربلا دوباره پيش چشمت مجسم ميشود و غربت و تنهايي امام داغدارت ميكند. با خود ميگويي به راستي اين بي دينان چگونه بر فرزند فاطمه تيغ كشيدند اما يادت ميافتد كه امام فرمود شما به حرام خواري مبتلا شده ايد. باز دعا ميكني كه خدايا ما را از مال حرام دور نگهدار. بازهم دعا هايت شروع ميشود…
اين دعاها تمامي ندارد اما بهرتين دعا عاقبت به خيري است كه بايد از خدا و امامش خواست. باشد كه اينگونه باشيم.
منبع:حج
211008