کد خبر : ۴۱۸۰
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۹

چرا علم غیب امام رضا(ع) مانع از خوردن انگور زهرآلود ‌نشد؟

در برخی مواقع برخی از افراد این سوال برایشان بوجود می‌آید که چگونه با علم ناتمامی که معصومین(ع) داشته‌اند پس چرا بعضی از وقایع در زندگی آنان تاثیرات شگرفی گذاشته است.

عقیق: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی، پرسش و پاسخی پیرامون این موضوع در  اختیار این سرویس خبری قرار داده است که در ادامه متن آنها می‌آید:

پرسش: اگر امام رضا(ع) می‌دانستند که شربت انگور یا انگورهایی که می‌خورند آغشته به زهر است که خوردن آن‌ها خودکشی محسوب می‌شود که در اسلام جایز نیست و اگر نمی‌دانستند که آن شربت یا انگورها سمی هستند که این با عالم بودن و علم کامل امامان منافات دارد که چنین مطلبی را ندانند؟

پاسخ: این سوال و اشکال در مورد سایر امامان به خصوص امام حسین(ع) در حرکت به سمت کربلا و حرکت امام علی(ع) به سمت مسجد و... هم مطرح است و منشاء این پرسش هم به علم امامان از آینده بر می‌گردد.

در مقام پاسخ ابتدا باید دانست که دانش و آگاهی پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1 - علم‌هایی که از راه‌های عادی فراهم می‌آید، که در این دانش‌ها با مردم دیگر تفاوت زیادی ندارند.

2 - علومی که از راه‌های ماورای طبیعی (علم لدنی = وحی و الهام) حاصل می‌گردد.

در کتاب "کافی" بابی(فصلی) وجود دارد با عنوان "ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا"، یعنی امامان هرگاه می‌خواستند که چیزی را بدانند، از آن آگاه می‌شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است.(1)

پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومی که از راه‌های غیر عادی حاصل می‌شد عمل کنند، بلکه تکالیف دینی آنان همواره طبق علومی بود که از راه‌های عادی پیدا می‌شد.

روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حکومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلا پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که آن‌ها ایمان واقعی ندارند، ولی هرگز با آن‌ها مانند کفار برخورد نمی‌کردند، بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آن‌ها مانند سایر مسلمانان بودند.

همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علم خدادادی خود استفاده نمی‌کردند و در موردی که دلیل شرعی مثلا بر قاتل بودن متهمی وجود نداشت، امام یا پیامبر با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمی‌کردند.

معصومان(ع) می‌توانستند در خود مصونیتی به وجود بیاورند که ضربه شمشیر و سم در آن‌ها اثر نکند، یا اگر مؤثر شد، سریعا از راه اعجاز، خود را شفا بدهند، ولی این کار را نکرده‌اند، زیرا بشر هستند و قضای کلی الهی بر این است که در زندگی مانند سایر مردم عمل کنند. از این رو وقتی مریض می‌شدند، به طبیب مراجعه کرده و از دارو استفاده می‌کردند و درد را تحمل می‌کردند و در بستر بیماری می‌افتادند. زیرا اگر غیر از این بود امتحان، آزمایش، صبر و مقاومت در برابر مشکلات معنا نداشت.

آنها در این جهت مانند مردمان عادی بودند که در معرض آزمون‌های سخت قرار می‌گرفتند و علم لدنی آنها در اینجا هیچ دخالتی نمی‌توانست داشته باشد.

گرچه امامان(ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر می‌دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علم‌شان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا می‌کرد، عمل می‌نمودند. همان گونه که خداوند می‌توانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران، امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب کند، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.

امام حسین(ع) بر اساس علم عادی خود و در پی نامه‌های گوناگون شیعیان کوفه و اضطرار خروج از مدینه و بر حسب مساعد دیدن اوضاع عراق به سمت کوفه حرکت می‌کنند، هر چند به علم امامت می‌دانند که این سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.

همان طور که برای علی(ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شب‌هاست. به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‏‌کند. علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی‏‌کند و مأمور است که بر اساس علم عادی عمل کند.

البته اگر از راه طبیعی، کسی به ایشان خبر می‌داد که امشب بنا است شما را در مسجد ترور کنند، حضرت از رفتن خودداری می‌کرد، یا احتیاط بیشتری به خرج می‌داد، چنان که وقتی چنین خبری به امام حسن(ع) داده شد، حضرت زیر لباس خود زره پوشیدند.

دلیل این نوع سلوک و رفتار می‌تواند امور و دلایل مختلفی باشد از جمله:

1 - عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیاء(ع) و نصب ائمه(ع) منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن آنان از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.

2 - عمل بر اساس علم غیرعادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر(ص) و ائمه(ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏‌کردند. شاید یکی از حکمت‏‌های ممنوع بودن تمسک به نجوم، تسخیر جن، برای غیب گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده، همین امر یعنی اختلال در نظام عالم هستی باشد.

در نتیجه؛

گرچه مورد امام رضا(ع) اصولا از این بحث خارج است و آن حضرت اختیاری در نخوردن از آن انگور یا شربت مسموم نداشته و به انجام این عمل مجبور شدند؛ اما در سایر موارد امیر مؤمنان علی(ع) جریان شهادت خود را می‌دانسته و قاتل خویش را می‌شناختند، لیکن این علم افاضی (خدادادی) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل کند و به مسجد نرود بلکه وظیفه آن بود که طبق علم عادی  رفتار کند و "ابن ملجم" هم تصمیم‌اش مبنی بر شهادت حضرت علی(ع) را مخفی نگه داشته بود و از این امر کسی غیر از همدستانش با خبر نبود.

در نتیجه موقعی که علی(ع) به مسجد تشریف بردند، در ظاهر مطلبی که دلالت کند فردی در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها برای اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برده و براساس علم عادی خود رفتار کردند و به علم غیر عادی خود ترتیب اثر ندادند، چون مکلف و مأمور نبود تا به علم غیبی خود عمل کند، این حرکت حضرت هم خودکشی نبود.

چنان که در قضاوت و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راه‌ها و علم‌های معمولی عمل می‌فرمودند، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولی از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود.(2)

امام حسین طبق تکلیف الهی عمل کردند. از بیعت سر باز زده و دعوت کوفیان را اجابت کردند و همان گونه که روش طبیعی و مرسوم اقتضا می‌کرد، قبل از حرکت سفیرانی را به کوفه فرستاده و سپس دست به جهاد با دشمن زده و شهید شدند.

با توجه به معنای اخیر انداختن در هلاکت و خودکشی هم مورد ندارد، چون در امور عادی خود، علم و آگاهی غیبی به ماجرا نداشتند یا در این امور، اراده علم غیب نمی‌کردند تا از آن آگاه شوند و یا اگر علمی هم داشتند، مأمور بودند که به علم عادی رفتار کنند. در حالی که خودکشی و هلاکت به از بین بردن جان خود با اسباب عادی و از طریق علم عادی و طبیعی است.

برای مطالعه بیشتر در این خصوص می‌توانید به کتاب معارف دین، نوشته آیت‌الله لطف الله صافی گلپایگانی(ج 1، ص 120 به بعد) مراجعه کنید.


پی‌نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام کلینی، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 ه ش، ج1، باب: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا.

2. علامه مجلسی، بحارالأنوار. نشر اسلامیه، تهران بی تا، ج 42؛ ص 258 و 259. 


منبع: خبرگزاری ایسنا

کد خبرنگار 211007


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین