۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۰۳
کم کم صف ها کامل می شدند و مردمی هم که برای ماشینشان دنبال جای پارک بودند از عقب می رسیدند و یالله یاالله رکوع را کمی طول می داد. نماز تمام شد و صدای مناجات ٬ حیاط مهدیه را پر کرد . آنهایی که نماز خوانده بودند صبحانه اشان هم دیگر تمام شده بود و نوبت انهايی که تازه می امدند می رسید. نصفه بربری و تکه ای پنیر همه را از امام جماعت گرفته تا مداح و پیر و جوان کنار هم نشانده بود و با یک نگاه فکر می کردی همه صد سال است که همدیگر را می شناسند.
اصلا تیپ و مدل رفتاری تمام هیئت ها همین است خونگرمی های هیئتی ها معروف است و منجر می شود که آدم زود گرم بگیرد. مناجات خوان صدایش را آرام آرام پایین آ ورد تا اینکه سخنران ، از درب باب الجواد دق الباب کرد و اذن دخول را از امام ضامن گرفت. دنباله ی ان را حاج سعید هم گرفت و صحن ها و رواق ها را قدم زد و همه ی مان را یکسر انداخت جلو پنجره فولاد برای گدایی.
صدای مردم بالا رفته بود که با یک اشاره همه رو به قبله شدند. حاج سعید زیارت عاشورا را آغاز کرد و همچنین درد دل های خودمانی اش با جوانان را : باید حداقل یه ساعتی توی روز برا خودت وقت بزاری یا نه؟! یه ساعتم نشد بیست دقیقه! بیست دقیقه که زیاد نیست در مقابل فیلم های چند ساعته!زیاده!؟
جوون!هر روز باید یه دعائي ٬ زیارتی تو برنامت داشته باشی.اصلا این دعا و زیارته که پیچای آدمو تنظیم می کنه! پیچات تنظیم کن جوون.تنظیم کن!...
واین جملات بود که دیگر زیارت را به اواسط آن رسانده بود . از لعن و صلوات دعا نمی گویم که برای خودش اوجی داشت! موج بلند لعن ها بر می خاست و محکم می خورد بر روی سر هر کارگردانی که به پیامبر اسلام توهین کرده بود!