۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۹ : ۰۲
«قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
و تو ای آن که در سال شصتویکم هجری قمری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودهای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهادهای، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خاک از پای ارادهات بگشایی و از خود و دلبستگیهایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصتویکم هجری قمری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... .»
این بخشهایی از کتاب «فتح خون» است که سید شهید، مرتضی آوینی آن را در سال ۱۳۶۶ زیر قلم برد. نگارش «فتح خون» یکی از اسرارآمیزترین بخشهای زندگی مرتضی آوینی است و شاید دقیقا همان نقطه عطفی باشد که او را از دام فلسفه به دامان عرفان عملی آورد. این کتاب، نیمه کاره ماند و شاید چنین سرنوشتی، منبعث از روحی باشد که بر خود موضوع آن حاکم است. آوینی خودش در کلمات آغازین کتاب، کاروان عاشورا تا ابد در اقطار تاریخ مشغول حرکت و سفر میبیند. او در بخشی از نریشنهای مجموعه مستند «روایت فتح» که تقریبا همزمان با نگارش «فتح خون» نگاشته شده بود هم میگوید: «هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است» و چنین تفکری به عاشورا، آن را از یک مراسم آیینی صرف در بعضی نقاط خاورمیانه و شبهقاره هند و شاخ آفریقا فراتر میبرد. این عاشورا یک مکتب است. برای بازخوانی این نگرش مکتبی به عاشورا و زنده نگهداشتن نگاهی که قشری و سطحی به قیام کربلا نمیپردازد و کارش صرفا نگریستن و گریستن نیست، تاکنون تلاشهای متعددی انجام شده؛ اما شاید ناروا نباشد اگر که این تلاشها کافی دانسته نشوند و گفته شود که ابلاغ شایسته و بایسته چنین دیدگاهی هنوز بر زمین مانده است.
یک اتفاق غافلگیرکننده امسال، در شب اول عزاداریهای یکی از مشهورترین هیئات مذهبی تهران رخ داد. سطور آغازین کتاب «فتح خون»، به صورت نوحه درآمد و محمود کریمی که یکی از صاحبنامترین مرثیهخوانهای اهلبیت(ع) در دوره ماست، جملاتی که در ابتدای این متن آمده را به صورت ریتم سینهزنی در آورد. این جملات نه قافیه داشتند و نه وزن عروضی. طبیعتا ملودی هم نمیتوانست روی چنین متنی بنشیند. کریمی که شاید بین مادحین اهلبیت(ع) استادترین آنها در شناخت ریتم موسیقی باشد، توانست این جملات را به صورت سینهزنی تکضرب در بیاورد و آن را به سمع هواداران انبوهش برساند. شاید اگر تا دیروز کسی مراسم آیینی سیدالشهدا را رقیبی برای تعلیمات مکتبی و محتوایی آن میدانست، امروز نظرش عوض شده باشد. این بخش از عزاداری شب اول محرم، خلافآمدی بود بر تمام آنچه که به عنوان نقدهای اساسی و اکثرا وارد بر بخشی از عزاداریهای محرم مطرح بود. اینجا نه ترانه یک خواننده پاپ به نوحههای عاشورایی برگردان شده بود، نه کسی از چشم و ابروی ائمه به جای مکتب آنها صحبت میکرد، نه غلبه ملودی و شور و آهن بر محتوا و شعور و آه وجود داشت؛ بلکه یک مرثیهخوان مشهور، تمام توان هنریاش را در شناخت ریتم به کار گرفت تا بخشی از یک کتاب عاشورایی را در هیاتی مذهبی روخوانی کند. البته پیش از این هم مرثیهخوانهای دیگری چنین تلاشهایی کرده بودند که میشود آنها را بخشی از راهی که تاکنون پیموده شده دانست. این تلاشها عموما از سمت مادحینی انجام شده که در دوران جوانی یا نوجوانی، نسبتی با دفاعمقدس و جبهههای جنگ پیدا کرده بودند.
دفاعمقدس باعث شده بود که نگاه کلیشهای به عاشورا تبدیل به یک عرفان عملی و نظامی مکتبی شود. البته پیش از این هم مسیری که انقلاب اسلامی تا به ثمر رسیدنش پیمود، در ایجاد این نگاه بسیار تاثیرگذار بود. حالا محمود کریمی در هیات عزاداریاش بخشهایی از یک کتاب عاشورایی را به صورت ریتمیک روخوانی کرده است. او با این کار خواهد توانست توجهات بسیاری را به سمت کتاب شهیدمرتضی آوینی و به طور کل به قیام عاشورا جلب کند.
محمود کریمی خودش پیش از این گفته بود: «معرفت اصل است اما اگر به آن خوب پرداخته نشود فرع جلوه میکند.» و اضافه میکند: «یادمان باشد که گریه خالی برای سیدالشهدا(ع) آدمی را به «مقعد صدق عند ملیک مقتدر» نمیرساند.» کریمی درباره جایگاه اخروی عزاداران امام حسین(ع) هم صحبتهایی میکند که نشاندهنده پیشزمینههای ذهنی اوست که به سمت کتابخوانی در مجلس عزاداری هدایتش کردهاند. «سه گروه هستند که درجههایشان شبیه به هم است و آنها کسانی هستند که «باَموالهم و اولادهم و انفسهم» گذشت، دارند؛ یعنی کسانی که از قید مادیات و پولشان گذشتهاند، از قید اولاد هم مانند پدران و مادران شهدا گذشتهاند و در نهایت کسانی که از انفسهم(جانشان) که همان مقام شهید است، هم گذشتهاند. بنابراین گریه بر سیدالشهدا ممکن است ما را از آتش جهنم نجات دهد، اما همه گریهها ما را از حسرت نجات نمیدهد. ما باید کاری کنیم که جدای افزایش رابطه مردم با سیدالشهدا(ع) مسیر زندگیشان هم در همان مسیر سیدالشهدا قرار گیرد.»
خلاقیت در خدمت محتوا
اینکه متن یک کتاب به صورت سرودی ریتمیک دربیاید کمی عجیب و مشکل به نظر میرسید. محمود کریمی چنین کاری را بر اساس کدام اصول فنی انجام داد؟ سیمین بهبهانی، غزلسرای معاصر، در کتاب «یاد بعضی نفرات»، جملاتی درباره وزن شعر دارد که برای شناخت فنی از کار محمود کریمی، توجه به آنها بیفایده نیست.
او میگوید: «از میان جملات روزمره ما هم اگر هرگاه قطعهای از کلمات بریده شوند، میشود آن قطعه را در یکی از بحور عروضی ارزیابی کرد و وزن آن را به دست آورد.» او برای توضیح سخنش بخشی از تیتر یکی از روزنامههای همان روز را جدا میکند؛ با توجه به این استدلال، اگر کسی هم وزن شعر را خوب بشناسد و هم ریتم موسیقی را؛ ممکن است بتواند جملات عادی و روزمره را هم به شکل موسیقایی دربیاورد. محمود کریمی مداحی است که اکثر شعرهایش را خودش میگوید و بدون شک بین مرثیهخوانهای حال حاضر کشور مسلطترین آنها در دستگاههای موسیقی است.
این دو مهارت باعث شدند تا او بتواند به ایدهای جامهعمل بپوشاند که رسیدن آن به تلاش و خلاقیت خیلی بالایی احتیاج داشت و این مهارت تکنیکی به صورت تمامقد در خدمت «محتوا» قرار گرفته است.
خیلی تعجب کردم از این مداحی اقای کریمی.نثر فتح خون مسجع هم نیست انچنان
واقعا کار زیبایی بود