کد خبر : ۹۸۹۳۷
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۵:۴۲
به مناسبت ۲۰ ذی‌الحجه

برخی کرامات امام کاظم(ع)/ درختی که به حرکت در آمد!

از ابراهیم بن سعید روایت شده که گفت: تعدادی از درندگان را در حجره حضرت موسی بن جعفر(ع) وارد کردند که به آن حضرت حمله کنند اما در مقابل حضرت خاضع شدند و و دُم جنباندند.
عقیق:امام موسی کاظم(ع) در سال 128 هجری در «ابواء»منزلی بین مکه و مدینه متولد شد، نام مادرشان حمیده است، پدر گرامیشان حضرت امام جعفر صادق(ع) این گونه بشارت ولادت نور دیده‌اش را به اصحاب داد که «خداوند به من پسری عنایت فرموده که بهترین مخلوقش است».
امام کاظم در سایه­ تربیت پدر بزرگوارشان دوران کودکی و نوجوانی را سپری کردند تا جایی که هوش و ذکاوت امام موسی بن جعفر (ع) در نوجوانی مشهود و آثار نبوغ و تیز هوشی از رفتار و کردار ایشان نمایان بود. صفاتی چون بزرگواری، بخشندگی، بردباری، گذشت و علم از رفتار و سکناتشان هویدا بود. حضرت(ع) به مدت بیست سال با پدرش امام صادق(ع) زندگی کرد و طی این مدت فنون دانش و ریزه‌کاری‌های حکمت و منطق را فرا گرفت.

*هنگامی که ابوحنیفه از پاسخ موسی ۵ ساله شگفت‌زده شد

ماجرای گفت‌وگوی امام موسی کاظم(ع) در دوره کودکی با ابوحنیفه خود تأییدی بر این مطلب است:

ابوحنیفه سفری به مدینه می‌کند تا از امام صادق(ع) در حل مشکلات خود کمک بگیرد. بیرون منزل با کودکی پنج ساله مواجه شد از او سئوالی پرسید: آن کودک جواب سؤال او را جامع‌تر از آنچه او تصور داشت داد. ابوحنیفه پرسید اسمت چیست؟

می‌گوید: موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن ابیطالب صلوات الله علیهم.

دیگر بار سؤال دیگر از او پرسید: معصیت مربوط به کیست؟ از جانب خداوند یا بنده؟

امام در پاسخ می‌فرمایند: از سه حال خارج نیست، یا از جانب خداست و هیچ به بنده مربوط نیست. در این صورت، خدا حق ندارد بنده‌ای را که  هیچ کاری نکرده مواخذه کند! و یا مربوط است هم به بنده  و هم به خدا که خدا تواناترین آن دو است که شریک و عمل بوده‌اند. در این صورت برای شریک نیرومند روا نیست که شریک ناتوان خود را به دلیل گناهی که هر دو در ارتکاب آن برابر بوده‌اند مواخذه کند! یا اینکه گناه تنها مربوط به بنده است. در این صورت خدا اگر بخواهد می‌بخشد و اگر خواست کیفر می‌دهد و بنده نیازمند کمک است.

ابوحنیفه که از جواب این کودک باهوش و فهیم قانع شده بود، بدون ملاقات امام رفت و با خود می‌گفت: نوادگان خاندان رسالت علم را یکی پس از دیگری به ارث برده‌اند و همگان عالم به همه علوم‌اند.

در ادامه به مناسبت سالروز ولادت این امام همام به برخی کرامات باب الحوائج امام موسی کاظم(ع) اشاره می‌شود:

*ای شیر خدا دشمن خدا را بگیر

از علی بن یقطین نقل شده که هارون مردی را طلب کرد که به وسیلة او امر موسی بن جعفر(ع) را باطل کند و در مجلس او را وامانده و خجل کند، مرد افسونگری را آوردند و چون سفره گستردند که سحری در نان‌ها اعمال کرد که هر چه آن جناب (امام کاظم(ع)) می‌خواست نانی بردارد از جلویش می‌پرید و هارون از خوشی و خنده به اهتزاز در آمد.

حضرت بدون معطلی سر بلند کرد و به صورت شیری که به پرده‌ای منقش بود فرمود: ای شیر خدا دشمن خدا را بگیر. عکس مانند بزرگترین درندگان شد و افسونگر را درید. هارون و یارانش غش کرده افتادند و از هول آن منظره عقل از سرشان پرواز کرد. چون به هوش آمدند. هارون به حضرت امرکرد تو را به حقی که من بر تو دارم دستور بده دوباره این صورت آنچه خورد برگرداند، حضرت فرمود: اگر عصای موسی ریسمان‌ها و عصاهای ساحران را که بلعید برگرداند او هم این مرد را برمی‌گرداند.(۱)

*نام فرزندت را تغییر بده

یعقوب سراج گفت: حضور حضرت صادق(ع) شرفیاب شده، دیدم آن حضرت کنار گهواره ابوالحسن موسی(ع) ایستاده و مدتی با کودک گهواره خود رازهایی می‌‌‌گفت. من نشستم تا حضرت از رازهای نهانی فارغ شده، آنگاه به احترام حضرت از جا برخاستم به من فرمود: نزدیک مولای خود بیا و بر او سلام کن من حسب الامر نزدیک رفته عرض سلام کردم کودک گهواره که بر پیران عالم استادی توانا بود سلام مرا به زبان فصیحی پاسخ داد و فرمود: هم اکنون به خانه برو و نام دخترت که دیروز نامگذاری کرده‌ای تغییر بده، زیرا آن نامی است که خدا دوست نمی‌دارد. آری چنان بود دختری داشتم و او را حمیراء نامیده بودم. حضرت صادق(ع) فرمود: فرمان فرزندم را به کار بند که نجات در آن است.(۲)

*هنگامی که درندگان به امامت موسی بن جعفر(ع) اذعان کردند

از ابراهیم بن سعید روایت شده که گفت: مقداری از درندگان را در حجره حضرت موسی بن جعفر(ع) وارد کردند که آن حضرت را بخورند پس آن درندگان برای حضرت خاضع شدند و دُم جنباندند و حضرت را به امامت خوانده و از شرّ هارون الرشید برای او به خدا پناه بردند. چون این خبر به هارون رسید حضرت را آزاد کرده گفت: می‌ترسم من و مردم و اطرافیانم را شیفته خود کند.(۳)

*درختی که به فرمان امام به حرکت در آمد

رافعی گوید پسر عمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم که مردی منزوی و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و گاهی از اوقات طوری با سلطان روبرو می‌شد که او را امر به معروف و نهی از منکر می‌‌کرد. روزی به مسجد وارد شده در آنجا حضرت ابوالحسن موسی(ع) نیز تشریف داشت، حضرت به او اشاره کرده چون نزدیک آمد. فرمود: ای ابوعلی! چقدر این رویه‌ای که برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور می‌کند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفته‌ای به من عرضه دار تا صحت و سقم آن را برایت بیان کنم.

پسر عموی من حسب الامر به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی که یاد گرفته و نوشته بود حضور حضرت عرضه داشت حضرت نپذیرفت و فرمود: باز هم در کسب معرفت کوشش کن  او پس از این هشدار امام مطیع امام بود و از آن حضرت دور نمی‌شد تا آنکه روزی حضرت به خارج شهر تشریف می‌برد در راه با آنجناب ملاقات و عرض کرد: فدای شما اینکه در پیشگاه خدا حجت بر شما تمام می‌کنم که باید مرا بدانچه معرفت آن واجب است دلالت فرمایی.

حضرت(ع) حقوق امیرالمؤمنین(ع) و آنچه باید بدان معرفت پیدا کرد و نیز حقوق حسن و حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و امامت آن‌ها را بیان کرد و ساکت ماند. وی پرسید: امروز پیشوای مردم کیست؟ فرمود: اگر او را به تو معرفی کنم از من می‌پذیری؟ عرض کرد: آری. فرمود: امام بر حق و پیشوای خلق، امروز منم. عرض کرد: برای ادعای خود دلیلی هم دارید؟ فرمود: نزدیک فلان درخت رفته، بگو: موسی بن جعفر(ع) می‌گوید نزدیک ما بیا. وی پیام حضرت را به درخت رسانید. بلافاصله زمین را شکافته خدمت حضرت رسید. حضرت باز اشاره کرده، به محل اول خود بازگشت.(۴)

*پی‌نوشت‌ها:

۱-شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۵۷.

۲- شیخ مفید، الارشاد، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۵۱، ۳۶۲.

۳- شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۵۷، صص ۵۶۷ تا ۵۶۸.

۴- شیخ مفید، الارشاد، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۵۱، ص۵۶۷.

منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین