۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۰۶
* پرسش
اگر ولايت فقيه ريشه اسلامي داشت، حتما در قرآن از آن ذکري ميرفت، در حالي که ميبينيم اصلا به ولايت فقيه در قرآن اشارهاى نشده است؟ (1)
* پاسخ
- مقدّمه
روش عمومى قرآن در پرداختن به موضوعات گوناگون، ارائه رئوس كلّى برنامه ها و سرفصل ها است. قرآن، غالباً، وارد جزئيات و خصوصيات ريز مسائل نمىشود، مگر اين كه در آن مسئله جزئى و شخصى، خصوصيّتى نهفته باشد؛ مثل حرمت ازدواج با همسران پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كه ويژگى خاصى دارد و اگر از سوي پيامبر مطرح ميشد هم موجب بروز سؤتفاهمها ميگشت و هم مانند ديگر سخنان پيامبر ممکن بود تحريف و تأويل شود.
روش قرآن ارائه برنامههاى كلّى است، تا مسلمانان با تأمّل و تدبّر در آيات قرآن و نگاه جامعنگر به همه آيات، به عنوان ثقل اكبر، بخشهايى از قرآن را مفسّر و توضيح بخشهاى ديگر قرار دهند و با مراجعه به اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) و تفسيرى كه ايشان از قرآن ارائه مىدهند، به عنوان ثقل اصغر، نظر قرآن را در هر موضوعى به دست آورند و با راهنمايى آن در ابعاد گوناگون جامعه، به حركت و تلاش بپردازند و از حيرت و ضلالت برهند.
با توجّه به اين مقدّمه، اگر مقصود از ادعاي فوق اين باشد كه بايد قرآن، در آيهاى از آيات، بايد صريحاً به موضوع ولايت فقيه پرداخته و از آن نامى به ميان آورده باشد، بىترديد، پاسخ منفى است.
تاكنون هيچ انديشمندى نيز چنين ادّعايى نداشته است و نمىتواند داشته باشد كه در قرآن آيه يا آياتى به موضوع ولايت فقيه اختصاص يافته است يا حتما بايد اختصاص يافته باشد! چنان كه قرآن كريم، صريحاً ولايت امام على (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) را عنوان ننموده است و نامى از ايشان در قرآن مشاهده نمىشود، هر چند شأن نزول آيات به خوبي گواه است که چه آياتي درباره اهلبيت عصمت، خصوصا امام علي عليهم السلام نازل شده است. قرآن در مورد بسيارى از احكام و مقرّرات مسلّم مربوط به مسائل عبادى، اقتصادى و سياسى، با ارائه برنامههاى كلّى، از آنها عبور کرده است.
امّا اگر مقصود و هدفمان از اين پرسش، برنامههاى كلّى و سرفصلهاى اساسىِ قرآن كريم در رابطه با حاكميّت سياسى و ولايت و زمامدارى و شرايط والى و امام مسلمانان باشد، البتّه پاسخ مثبت است. توجّه به ويژگىهاى قرآن كريم در رهيابى به پاسخ مورد نظر راهگشاست چنان كه رسول گرامى اسلام فرمود:
فَاِذا الْتَبَسَت عَلَيْكُم الفِتَنُ كَقِطَعِ اللّيْلِ المُظْلِم، فَعَلَيْكُم بالقرآن فانّه شافِعٌ مُشَفَّع و ماحلٌ مُصدَِّق، مَن جَعَلَهُ اَمامه، قادَهُ الى الجنّة وَ مَنْ جَعَلَه خَلْفَهُ ساقَهُ اِلى النارِ وَ هُوَ الدَّليلُ يَدُلُّ عَلى خَيْرِ سَبيل؛ (2) هنگامى كه فتنهها همانند پارههاى شب تيره شما را فرا گرفت، به قرآن روى آوريد كه قرآن شفيعى است كه شفاعتش مقبول، و بر زيان هرکس گواهي دهد، تصديق مىشود. هر كس قرآن را فراروى خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون سازد و هر كس آن را به پشت سر افكند، او را به دوزخ خواهد كشانيد، همانا قرآن راهنماست، به بهترين راه، هدايت مىكند.
با توجّه به اين شأن و منزلت قرآن در جامعه انسانى، آيا اين سخن پذيرفتنى است كه جامعه در عصر غيبت امام معصوم (عج) دچار حيرت و سرگردانىِ سياسى باشد و در ميان انبوه انديشهها و نظرات متناقض، حيران و مبهوت، سردرگم باشد و قرآن كريم كه كتاب راهنمايى و هدايت فرد در جامعه است، او را به حال خود واگذارد و از او دستگيرى ننمايد؟ آيا مىتوان قرآن را فاقد انديشه سياسى ارزيابى نمود و آن را نسبت به مسئله ولايت، كه اساسىترين مقوله در عرصه حيات اجتماعى انسان است و سعادت و شقاوت جامعه در گرو آن است و اساس و پايه و دليل و راهنما براى ديگر فريضههاى شرعى است، ساكت دانست؟! (3)
بى گمان، قرآن انسان را به بهترين راهها هدايت مىكند و طبق گفته پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در حديث پيشگفته، انسان در تاريكى و ظلمانيّت فتنههاى مختلف كه شاخصترين آنها فتنههاى سياسى و مسئله قدرت و حاكميّت است، بايد به قرآن مراجعه كند و از او استمداد نمايد.
تأمّل و ژرفانديشى در آيات وحى، اين واقعيّت را آشكار مىسازد كه قرآن رهنمودهاى مهم و ارزندهاى را در باب سياست و حاكميّت و شرايط مشروعيّت آن و ويژگىهاى افرادى كه شايسته احراز پيشوايى مسلمانان هستند، ارائه نموده است كه تفصيل آن را از منابعِ دست اوّل قرآنى مىتوان سراغ گرفت؛ مثلا قرآن كافران را از اين كه بتوانند زمامدارى و رياست جامعه اسلامى را بر دوش گيرند، ممنوع مىسازد:
(وَلَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلى المَـؤْمِنِـينَ سَبِـيلاً)؛ (4) خداوند هرگز براى كافران، سلطه بر مؤمنان قرار نداده است.
و يا قرآن اطاعت و فرمانبردارى از فاسقان و گناهكاران را ممنوع ساخته و به مسلمانان اجازه فرمانبردارى از ايشان را نمىدهد:
(وَلا تُـطِـيعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـينَ الَّذِينَ يُـفْسِدُونَ فِـي الأَرْضِ وَلا يُـصْلِحُونَ)؛ (5) از فرمان مسرفان پيروى نكنيد، كسانى كه در زمين فتنه و فساد مىكنند و در انديشه اصلاح نيستند.
بنابراين، ولايت به فاسد و فاسق نمىرسد و والى و حاكم سياسى مسلمانان بايد از خصلت عدالت و اجتناب از گناه برخوردار باشد.
در اين ميان، قرآن يكى ديگر از شرايط پيروى و اطاعت از ديگران را، آگاهى كافى و اطلاع دقيق از حق مىشمرد:
(أَفَمَنْ يَهْدِي إِلى الحَقِّ أحَقُّ أَنْ يُـتَّـبَعَ أَمَّنْ لا يَـهِدي إِلاّ أَنْ يُـهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)؛ (6) آيا كسى كه به حق راهنمايى مىكند، سزاوارتر است كه از او پيروى شود، يا كسى كه خود راه را نمىيابد، مگر آنكه راهنمايى شود؟ شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىكنيد؟
اين آيه، بر مبناى درك فطرى انسانها، عقل و وجدان عمومى بشريّت را مورد خطاب قرار مىدهد و از آنان مىپرسد: شما چه كسى را مىخواهيد راهبر خويش قرار دهيد تا به دنبال او راه بيفتيد و از فرمان او پيروى كنيد؟ كسى كه ـ چون راه حق را نمىشناسد ـ براى يافتن مسير درست بايد دست نياز به سوى ديگرى بگشايد؟ يا آن فردى كه راه را يافته است و بدون نياز به ديگران، توان هدايت به سوى حق را دارا مىباشد؟ اين پرسشى است كه قرآن كريم از فطرت انسانها دارد و پاسخ آن را هر انسانى كه به فطرت خويش توجّه كند، مىيابد و نيازى به استدلال و برهان ندارد.
آيه شريفه در زمينه ولايت و حاكميّت سياسى هم مطرح مىشود. در آن جا هم به حكم آن كه مردم و شهروندان بايد از الزامات سياسى و حكومت پيروى كنند و دستورات آن را محترم شمرند، قابل جريان است. طبق اين آيه، در مقام مقايسه و سنجش دو فردى كه از نظر ويژگىهاى لازم براى ولايت و رهبرى، مثل كفايت و مديريّت، هيچ كاستىاي ندارند، اما يكى داراى فقاهت است (اين توان را دارد كه با مراجعه مستقيم به كتاب و سنّت، حكم و فرمان الهى را استنباط كند و طبق قانون الهى جامعه را اداره كند) و دومى فاقد آن است (براى فهم حكم خداوند، از مراجعه مستقيم به كتاب و سنت ناتوان است و بايد سراغ مجتهدان برود و از آنها استمداد بطلبد) كدام يك بايد عهدهدار ولايت شود؟ خداوند به رهبرى و امامت كدام يك رضايت دارد؟ آيا جز آن است كه تنها فرد اول، كه مىتواند مسير هدايت را خودش بشناسد و ارائه دهد، بايد عهدهدار ولايت گردد و ديگرى حقّ دخالت در اين حيطه را ندارد؟ در حقيقت، در اين موارد، امر، دايرمدار حق و باطل و صواب و فساد است؛ اگر پيروى از فرد اول باشد، به حكم فطرت، راه صواب و حقّ پيموده شده و اگر دومى امام و پيشوا قرار گيرد، راه باطل و فساد طىّ شده است و مورد عتاب قرآن قرار مىگيرد كه (فما لكم كيف تحكمون؟).
نظير اين آيه، كه علم به دين و آگاهى از شريعت را ملاك مشروعيّت و اطاعت قرار مىدهد، آيه ديگرى است كه از زبان حضرت ابراهيم (عليه السلام) به سرپرست خود، آذر نقل شده است:
(يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ العِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً)؛ (7) اى پدرجان! از علم چيزى به من رسيده است كه تو از آن محروم هستى؛ پس، از من پيروى كن تا تو را به راهى معتدل راه نمايى كنم.
طبق اين آيه شريفه، وجوب تبعيّت و پيروى منوط به علم حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. در اين آيه به علت و سبب پيروى اشاره شده است كه البتّه متكّى به حكم فطرت و وجدان انسانى است؛ يعني لزوم رجوع جاهل به عالم و دانشمند و پيروى از او، كه در هر زمينهاى، از جمله در زمينه ولايت و حاكميّت سياسى مطرح است.
جامعه اسلامى كه قوانين كتاب و سنّت را خاصّ سعادت و تعالى خود مىداند، براى اجراىِ دقيق مقرّرات شريعت، بايد به دنبال فردى راه بيفتد كه از اين مقرّرات آگاهى دارد و اهل تقليد در آنها نيست؛ چون مقلّد، كسى است كه نياز به راهنمايى و هدايت مرجع خود دارد. علم و فقاهت در اين زمينه موضوعيّت دارد و در حقيقت، تمام مردم بايد علم و دين شناسى را ملاك تبعيّت قرار دهند و براى آن كه گرفتار گمراهى نشوند و به صراط مستقيم هدايت شوند، بايد به دنبال علم حركت كنند و جاهلان به كتاب و سنّت را امام و پيشواى خود قرار ندهند.
بنابراين، طبق آيات قرآن، كسى بايد عهدهدار ولايت و زمامدارى مسلمانان شود كه شرايطى، مثل مسلمان بودن، عدالت، كفايت، مديريّت و فقاهت را داشته باشد.
پينوشتها:
1ـ ر.ك: محسن كديور، دغدغههاى حكومت دينى، ص 165
2ـ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 599، كتاب فضل القرآن، ح 2؛ سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 12
3ـ در روايات فراوانى به جايگاه و منزلت حسّاس امامت و ولايت و رابطه آن با ساير فرايض شرعى اشاره شده است، از جمله زراره از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده است: "بنى الاسلام على خمسة اشياء، على الصلوة والزكوة والحج و الصوم و الولايه، قال زرارة فقلت واىّ شىء من ذلك افضل؟ فقال: الولاية افضل، لانها مفتاحهنّ و الوالى هو الدليل عليهنّ؛ اسلام بر پنج پاية: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت استوار است و برترين اين پنج پايه، ولايت است؛ زيرا كليد چهار ستون ديگر است و زمامدار و حاكم، راهنما به سوى آنهاست". وسائل الشيعه، ج 1، ابواب مقدّمات العبادات، باب 1، ح 2
4ـ سوره ى نساء (4) آيه 141
5ـ سوره شعراء (26) آيه 151 و 152
6ـ سوره يونس (10) آيه 35
7ـ سوره مريم (19) آيه 43