۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۰۷
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، محمّد در شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه مشغول به کار شد. سپس در فروردین ماه سال 1359 محمّد به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. دوران سربازی را در لشگر 21حمزه سیدالشهدا(ع) نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، مشغول به خدمت شد. در شهریورماه سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی در لباس مقدس سربازی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در آذرماه سال 1360 پس از انجام موفق عملیات طریقالقدس در منطقه بستان، از سوی فرماندهی نیروی زمینی ارتش، امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به عنوان سرباز نمونه معرفی و مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت. پس از اتمام خدمت سربازی در اسفند ماه 1360 با ثبت نام در بسیج به عنوان نیروی داوطلب جهت عملیات فتحالمبین اعزام شد. به علت تخصص او در دوران سربازی در این عملیات، به عنوان آرپی جی زن به کار گرفته شد و او توانست خوش بدرخشد.
با تشکیل تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) توسط سردار شهید حسن درویشی، محمّد نیز به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. پس از عملیات الی بیت المقدس، محمّد زهرابی در عملیاتهای رمضان و محرم نیز شرکت کرد و همچنین در عملیات والفجر مقدماتی با سمت فرماندهی گردان شهید دانش، در هفدهم بهمن ماه سال 1361 شرکت کرد که پس از پیشروی در شب اول این عملیات، سرانجام در روز هجدهم بهمن ماه سال 1361 ، منطقه پاسگاه شیب از استان میسان عراق محمّد زهرابی از ناحیه پهلوی راست مورد اصابت تیر مستقیم تیربار دشمن بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر مطهرش پس از گذشت 11 سال، در 26 اردیبهشت ماه سال 1372 مصادف با 23 ماه ذی القعده، روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) توسط نیروهای تفحص شهدا شناسایی شد و در تاریخ 28 تیرماه سال 1372 تشیع و در گلزار شهداء به خاک سپرده شد.
چند روایت از زندگی سراسر حماسه و اخلاص او در ادامه میآید:
نصرت و یاری حضرت حجت(عج)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحول درونی در او بوجود آمد و با بازگشت حضرت امام خمینی(ره) بهصورت مدام سخنرانیهای امام را میشنید و هنگامی که جنگ شروع شد اوج دوران عشق بازی با معشوقش امام زمان(عج) بود. در یکی از شبها هنگامی که فرماندهی گروهان به او محول شده بود، سر خاکریز رفته و با یکی از نیروهایش در کنار پرچم یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی میایستد و شروع به سخنرانی در خصوص نصرت و یاری حضرت حجت(عج) میکند و نیروهایش را تشویق به تضرع و مددخواهی از امام زمان (عج) میکند و به آنها میگوید: «این پرچم که ما در مقابل آن ایستادهایم را همگی مشاهده میکنید؟» نیروها جواب میدهند: «بله فرمانده!» ادامه میدهد که :«روی پرچم چه چیزی نوشته؟» نیروها جواب میدهند:«یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی!» سپس شهید محمّد زهرابی پرچم را میبوسد و به نیروهایش میگوید: «ای برادرها! ما بایستی این پرچم را عالمگیر و جهانی کنیم و همچنان که من در گوشه این پرچم ایستادهام و دو نفری آن را به اهتزاز در آوردهایم، باید با کمک هم پرچم یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی را در سرتاسر عالم به اهتزاز درآوریم و ثابت کنیم که عاشق و آماده سربازی حضرت هستیم تا انشاءالله از زمره منتظران واقعیاش محسوب شویم و کمک کنیم هر چه سریعتر زمینه سازی ظهورش فراهم شود.» این عشق به امام زمان(عج) از روز آغار تولدش در او بود چون روز ولادتش مصادف با آغاز غیبت کبری امام زمان(عج) بود و از کودکی با یابنالحسن، یابنالحسن، مانوس و ذکر و ورد لبانش بود.
دفتر صله رحم
محمّد زهرابی مقید به انجام صله رحم، دیدار و احوالپرسی از تمام فامیل بود. او در دفترش یادداشت میکرد و هیچگاه تا زمان شهادتش از این کار دست نکشید و در بر طرف کردن مشکلات اقوام خیلی کوشا بود. به طوری که اگر ماهیانه یکبار به منزل داییاش میرفت، تا دیدار مجدد و ملاقات با محمّد، همگی اهل خانواده لحظه شماری میکردند، یکبار به منزل داییاش در دزفول رفت، هنگامی که به منزل رسید، پس از سلام و احوالپرسی از زن داییاش پرسید: «نان در منزل دارید؟» زن دایی گفت : «خیر، قرار است محمود برود و از نانوایی بخرد.» بلافاصله محمّد گفت: «من رفتم بخرم، فقط بگو چند نان نیاز دارید؟» محمّد رفت و با نان به منزل دایی برگشت، هنگامی که آن روز در منزل دایی بود، دختر داییاش که کلاس پنجم ابتدایی بود به محمّد گفت: پرونده تحصیلی سال گذشتهام به علت اینکه دزفول در زیر آتش توپ و موشک باران بوده برای ادامه تحصیل به خرم آباد رفتیم و حال که برگشتیم دزفول پرونده تحصیلیام را از خرم آباد نیاوردم و امسال مرا ثبت نام نمیکنند. باید حتماً پرونده قبلی سال گذشتهام را از خرم آباد بیاورم، الان هم پدرم نمیتواند برود خرم آباد، برادرهایم هم مشغول به کار هستند، آیا تو میتوانی بروی خرم آباد و پروندهام را بیاوری؟» محمّد در پاسخ گفت: «بله؛ من سه روز دیگر از مرخصیام باقیمانده.» فردای آن روز حرکت کرد و رفت خرم آباد و تا شب به منزل داییاش برگشت و پرونده را تحویل دختردایی داد. او خیلی خیلی خوشحال شد و از این غیرت و جوانمردی محمّد تشکر کرد.
ارادت ویژه به امام رضا(ع)
محضر آقا امام رضا(ع) ارادت ویژهای داشت و هرگاه که برایش موقعیت فراهم میشد به زیارت مرقد مطهر رضوی میرفت و هرگاه که به دلیل بُعد مسافت نمیتوانست به مشهد برود به زیارت برادران حضرت امام رضا(ع)، حضرت احمد بن موسی الکاظم(ع) معروف به شاهچراغ و شاهزاده احمد(ع) با پای پیاده میرفت. آخرین باری که به زیارت حضرت رضا(ع) رفت در دوران خدمت سربازی او بود، دهه آخرماه صفر سال 1359 در پیش رو بود و میخواست برای شهادت حضرت امام رضا(ع) و عرض تسلیت، به حرم مطهرش شرفیاب شود در نتیجه با اصرار فراوان توانست از فرماندهاش 5 روز مرخصی بگیرد و برای آخرین بار روز 13دی ماه سال 1359 به پابوسی حرم امام رضا(ع) نائلشد.
فرمانده منظم
در دوران زندگی خود بسیار به نظم و ترتیب در کارها اهمیت میداد و همیشه برای امورات خود برنامهریزی داشت. چه وقت باید به مسجد برود، چقدر در مسجد و پایگاه بسیج فعالیت بکند،کی به منزل بیایید و ... لباسهایش همیشه مرتب بودند و هیچگاه با لباس نامناسب و چروکیده بیرون نمیرفت. شانه کوچکی داشت که همیشه همراهش بود و موهایش را مرتب میکرد و مقداری عطر نیز همیشه به خود میزد و مدام به بستگان و خانوادهاش میگفت: «مسلمان بایستی مرتب و با نظم باشد و بیبرنامه نباشد و در جمع که میروید ظاهر شما باید خوش و نیکو باشد.» در دوران فرماندهی نیز تمام کارهای روزانهاش را در دفتر یادداشت مینوشت و بر اساس آنها عمل میکرد و هیچگاه اهل بدقولی نبود و اگر قرار ملاقاتی با کسی داشت منظم بود و چند دقیقه قبل از زمان ملاقات در محل حاضر میشد.
تفحص8 شهید در روز زیارت مخصوص امام رضا(ع)
در روز 26 اردیبهشت ماه 1372 که مصادف با 23 ماه ذیالقعده روز زیارتی مخصوص حضرت امام رضا(ع) و بنا به روایتی شهادت حضرت امام رضا(ع) است، گروه تفحص به منطقه شیب میسان عراق اعزام شدند. پس از قرائت زیارت پر فیض عاشورا، ذکر مصیبت و توسلی به حضرت امام رضا(ع) داشتند و کار تفحص شهدا را با مدد امام رضا(ع) آغاز کردند، در آن روز تا غروب آفتاب فقط پیکر مطهر هشت شهید بدست آمد که یکی از این شهدا، محمّد زهرابی بود. پس از انجام تحقیقات و آزمایشات لازم و شناسایی و ابراز هویت قطعی به خانوادهاش اعلام شد که پیکر مطهرش پیدا شده است اما نکته جالب برای نیروهای تفحص این بود که به با نام حضرت امام رضا(ع) کار را آغاز کردند و فقط هشت شهید را در این روز پیدا کردند. جالبتر و مهمتر اینکه تمام این شهدا به پابوسی حضرت امام رضا(ع) رفته بودند و تذکره شهادتشان را از حضرت امام رضا(ع) گرفته بودند.
نحوه شهادت زهرایی
نحوه شهادت این شهید عزیز بسیار شباهت به حضرت زهرا(س) دارد . او در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان فرمانده گردان شهید دانش به همراه 295 نفر نیروی رزمنده وارد عمل میشوند و پس از گذشت چند روز از عملیات و ابلاغ دستور عقب نشینی، خودش به همراه تعداد 170 نفر ازنیروهایش مفقود الاثر میگردند و بعدها پیکرشان در سال 1372 شناسایی و به آغوش میهن برگشت. از جمله دیگر ویژگیها یکی این است که چون حضرت زهرا (س) در کودکی مادرش را از دست داد. در لحظه شهادت تیرهای تیربار گرینوف به پهلوی راستش اصابت کرده و از پهلوی چپش خارج شد و پهلویش را درید. شباهت دیگر اینکه همچون حضرت فاطمه زهرا(س) مدت 11 سال اثری از مزار او نبود و پیکر او بر روی خاکهای گرم بیابان باقیمانده و گمنام بود، لیکن مطمئناً در این ایام حضرت زهرا(س) بر بالینش آمده و برایش مادری کرده بود چون به گفته نیروهایش در آخرین لحظه حضرت زهرا(س) را صدا زده و فریاد آخرش یا فاطمه زهرا(س) بوده است.
فرازهایی از وصیتنامه
از خداوند میخواهم که حجت السلام و المسلمین سید علی خامنه ای رئیس جمهور و تمام علمای اسلام را که مخلصانه در راه اسلام عزیز فداکاری میکنند در پناه خود حفظ نماید و از همه شما میخواهم که در راه اسلام عزیز فداکاری کنید و فریاد مظلومان عالم را ازجهانخوران بگیرید. از خداوند میخواهم که حضرت امام خمینی ، امام امت را تا ظهور حضرت مهدی(عج) نگهدارد .
شما ای امت حزبالله! همیشه پوینده و جوینده ی راه پاک انبیاء(ع) که همان خط امام خمینی است باشید و با وحدت و یکپارچگی و حضور در صحنه ی خود و شرکت مستمر در نمازجمعه ، میعادگاه عاشقان الله، مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب و این منافقینِ کور صفت بزنید و توطئه های آنان را در نطفه خفه کنید.
پروردگارا ! اگر میدانستم با هر باری که خونم ریخته میشود، بیحجابی، آغوش حجاب در برمیگیرد و چادر بر سر میزند، حاضر بودم هزاران هزار بار شهید شوم. دنیا را برای دنیا دوستان بگذارید! تقوا، صبر، توکل و یاد خدا را زینت قلب و روح خود کنید.