۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۶
عقیق:آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در مراسمی در حسینیه مرحوم آیتالله حقشناس تهران درباره اهمیت ماه مبارک رمضان به سخنرانی پرداخته است که مشروح آن در ادامه میآید:
اخلاص در عبادت خدای متعال اصل دعوت نبی اکرم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. قرآن کریم در سوره مبارکه هود فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ * وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»(هود/1-3)
بیان شد که این کتاب عزیز، شاید مرحله احکامش همین دعوت به توحید هست، «الّا تعبدوا الا الله». حضرت می فرمایند من آن چه بر شما آوردم، این است که «الّا تعبدوا الا الله»؛ جز الله تبارک و تعالی را عبادت نکنید. «انی لکم منه نذیر و بشیر»؛ من از جانب خدای متعال شما را انذار و تبشیر می کنم. انذار می دهم، بیم می دهم از خطر پرستش غیر خدای متعال. این عبادت برای شما خطرخیز است، خطرساز است و شما را بشارت می دهم به این که اگر خدا را عبادت کردید، به توحید رسیدید، به نعمت های الهی به جنت رضوان و مقامات قرب راه پیدا می کنید.
بنابراین دعوت نبی اکرم و انذار و تبشیر ایشان نسبت به اخلاص در عبادت خدای متعال و اعراض و روی گردانی از عبادت غیر است. همه تهدیدهای قرآن، انذارهای قرآن و بیم هایی که حضرت می دهند، به همین بر می گردد و همه بشارت های قرآن هم به این بر می گردد که اگر خدا را پرستش کردید، به درجات و نعمی که خدای متعال به شما وعده داده، می رسید. خب ما بقی چیست؟ ما بقی از فروع توحید است. اگر گفته شده بقیه کمالات را بدست بیاورید، اهل عمل صالح باشید، اهل صفات کریمه باشید، اینها همه از فروع توحید است.
اگر گفته شده از صفات رذیله و محرمات اجتناب کنید، همه از فروع پرستش غیر خدای متعال است. صفات رذیله صفاتی است که با آن غیر خدا پرستیده می شود، صفات روی گردانی از بندگی خداست. هیچ کسی با بخل به بندگی خدا نمیرسد. هیچ کسی با عُجب به بندگی خدا نمی رسد. هیچ کسی با علاقه به دنیا، به بندگی خدا نمی رسد. هیچ کسی با حرص و کبر و بقیه صفات رذیله به بندگی خدا نمی رسد.
به عکس، صفات کریمه همه قوایی است برای بندگی کردن. توکّل، یقین، رضا، صبر، زهد، اخلاص، شجاعت و... همه صفاتی است که با آنها بندگی خدا می شود. مفصل این را در حدیث نورانی عقل و جهل امام صادق بیان کردند که صفات نورانی 75 صفت و خصوصیت هستند. خدای متعال اینها را به عنوان قوا به نبی اکرم، به عقل برای بندگی عطا کردند. و به عکس، 75 تا در مقابل آن، صفات رذیله و امثال اینهاست که به جهل و ابلیس داده شده، که قوای شیطنت و استکبار و طغیان هستند. بنابراین همه دعوت های قرآن به همین یک کلمه بازگشت می کند: «لا تعبدوا الا الله»، به «لا اله الا الله» بازگشت می کند.
خضوع و خشوع فقط در مقابل خدا
اجمالا در جلسه گذشته توضیح داده شد که نفی اُلوهیت از غیر خدای متعال قراردادی نیست. واقعا غیر خدای متعال، صفاتی را که باید إله داشته باشد، فاقد است. فقط اوست که آن اسماء حسنی را دارا است. الله است حقیقتاً و لذا حقیقتاً باید او را فقط عبادت کرد. الله تبارک و تعالی را باید عبادت کرد، چون الله است. چون همه صفات کریمه و اسماء حسنی فرع بر اُلوهیت خدای متعال است. آن کسی که حکیم، خبیر، بصیر، سمیع و مجیب است و این صفات کریمه را دارد، نمی توانید او را عبادت نکنید، باید او را عبادت کرد. و دیگران که هیچ ندارند، هرگز نباید عبادت کرد. عبادت، خشوع، تذلّل، تحیّر، اضطرار، التماس کردن و خواندن و دعوت کردن فقط مربوط به خدای متعال است. این نکته اولی است که در یکی دو جلسه گذشته توضیح داده شد.
بنابراین دو نوع شرک در عبادت داریم: یک شرک در عبادت، شرکِ آشکار است. در مقابل آن، این است که انسان یک خدا بیشتر قائل نباشد، او را عبادت کند، بر او سجده کند، بر او تواضع کند که الحمدلله هم ما به برکت نبی اکرم و اهل بیت به این توحید و اخلاص راه پیدا کردیم. هیچ کدام مان مشرک نیستیم. «الحمد للّه الّذی استنقذنا بک من الشرک و الضلالة»
در زیارت حضرت مکرر آمده، خدا را حمد می کنیم که ما را به واسطه نبی اکرم از شرک و ضلالت نجات داد. این پیغمبر موحّد کامل، مخلص، بنده خالص خدای متعال آمد و با طلوع و آمدنش به این دنیا، با دعوتش و با شفاعتش ما را از وادی شرک نجات داد.
و اما یک شرک خفی هم داریم که در واقع شرک است، منتهی شرکی است که ممکن است خدای متعال ببخشد و بیامرزد. به تعبیر روایات شرک مغفور است، شرک آمرزیده است که یکی اش مثلا ریا است، به غیر خدا دل بستن، برای غیر خدا کار کردن، از غیر خدا مزد خواستن، از غیر خدا ترسیدن. اینها هم یک نوع شرک است. شاید شرک در عبادت هم باشند که انسان به دیگری دل ببندد، از او بخواهد، به او امیدوار باشد، برای او کار کند.
اگر ردِ پای دیگران از وجود ما جمع نشد، ناخودآگاه یک جایی برای آن ها کار می کنیم، برای آن ها حساب باز می کنیم. آدمی که نگاه مردم برایش مهم است، ناخودآگاه وقتی نمازش را جلوی مردم می خواند، با آن جایی که در خلوت می خواند، متفاوت است. وقتی جلوی مردم عبادت می کند، با خلوت دو گونه است. انفاقش در جلوت و خلوت دو گونه است، یکی نیست.
مگر اینکه انسان به جایی برسد که «عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهِم؛ فَصَغُرَ ما دونَهُ فی أعیُنِهِم» تعبیر حضرت راجع به متقین این است. خدای متعال در جان شان عظمت پیدا کرده است، غیر حضرت حق در نگاه شان کوچک شده است. تا این اتفاق نیفتد، آدم خلاص نمی شود، نمی شود برای دیگران کار نکند. پس بنابراین شرک در عبادت هم مقاماتی دارد.
توحید نبی اکرم، توحیدی جامع و کامل
ما به وسیله نبی اکرم به توحیدی دعوت شدیم، که توحید کامل است. این پیامبر آن چه با خودش آورده، یک توحید ناقص نیست. این پیامبر سفره ای که پهن کرده است، اگر همه کائنات بر سر این سفره بنشینند و از این سفره متنعّم شوند، همه شان سلمان و ابوذر و ابراهیم خلیل و موسی کلیم می شوند. این قدر سفره این پیغمبر گسترده است. این گونه نیست که حداقل توحیدی که ما به آن رسیدیم، برای نجات ما کفایت کند. این کافی نیست. برای نجات اولیه کافی است.
برای رسیدن به مقامات کافی نیست. انذارهای قرآن فقط انذار از شرک جلی نیست. از شرک خفی هم انذار شده است. یک پیغمبر یک ترک اولی کرده، هبوط کرده. وادی بندگی خدای متعال این گونه است. حضرت آدم یک ترک اولی کرده است، هبوط کرده، بعد هم دویست سال گریه کرد طبق بعضی نقل ها، تا توبه شان قبول شد. یک پیغمبر در وادی بندگی یک غفلت کرده؛ حالا چی بوده، ما نمی دانیم، اصلا از دهن ما این حرفها بزرگتر است. یک ترک اولی کرده، در بدن ماهی و «فی ظلمات ثلاث» قرار داده شد. بعد هم خدای متعال می فرماید: اگر تسبیح نمی کرد، تا قیامت نگهاش می داشتیم، «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ، لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
پس بنابراین انذارهای قرآن فقط انذار از شرک جلی نیست. در وادی بندگی خدای متعال، کمترین ریا، آدم را زمین گیر میکند. از آن طرف هم، بشارتهای قرآن فقط بشارت به اینکه اگر شما شرک جلی نداشتید، بهشت میروید و گناهانتان بخشیده می شود، نیست. بلکه بشارت به مقام لقاءالله است. این پیغمبر فرموده من شما را تا لقاءالله میبرم. شما از شرک خفی هم نجات پیدا می کنید. پس هم بشارت های قرآن بیش از این است، و هم انذارهای قرآن. آنچه این پیغمبر آورده، خیلی رفیع است. ما باید به آنجا برسیم. توحید نبی اکرم یک توحید جامع و کامل است. همه قرآن هم بسط و تفسیر همین توحید است.
تفاوت رسول منادی توحید با دیگران
آیه مبارکه آخر سوره کهف بیان میکند: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»، خداوند می فرماید به این مردم بگو من بشری مثل شما هستم. البته باید این را توجه داشت که این پیامبری که بشر است، «یوحی الیّ»؛ یعنی به من وحی می شود و تفاوت ما با ایشان در همین نقطه است. اشاره می کنیم که ما به عالم دنیا آمدیم، برای اینکه مبتلا به عجب نشویم، فقر خودمان به خدا را بفهمیم، و به مقام بندگی برسیم.
نبی اکرم عمدتاً برای شفاعت تشریف آوردند. در زیارت جامعه کبیره میخوانیم: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»؛ این پیغمبر اگر آمده به این دنیا، آمده، تا دست ما به او برسد. «حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ...»؛ آمده است شفاعت کند. ولی ما آمدیم که از عُجب نجات پیدا کنیم. روایت در کتاب شریف علل الشرایع نقل شده است.
از امام کاظم(ع) سؤال شد اگر ما روحمان قبل از آمدن به این دنیا، در عالم ارواح بوده، در آن عالم لطیف و نورانی که این تزاحم ها نیست، این کشمکشها نیست، برای چی خدای متعال ما را آورده در عالم دنیا، گرفتارمان کرده؟ بخوریم گرفتار هستیم، نخوریم گرفتار هستیم، بخوابیم گرفتار هستیم، نخوابیم گرفتار هستیم. چرا ما را آورده اینجا؟ این گونه گرفتارمان کرده است. آن هم گرفتار های واضح و آشکار.
فرمودند به خاطر این که شما اگر در آن عالم می ماندید، آن صفای باطنی و روحی را می دیدید، خیال می کردید خبری است، به خودتان مُعجب می شدید. شما را به این دنیا آوردند و گرفتارتان کردند. فقیر هستید، محتاج هستید، به همدیگر محتاج هستید، به همسر، به پدر، برادر، مادر، به زمین و آسمان و خورشید و ماه به خوردنی ها و آشامیدنی ها، محتاجتان کردند که فقرتان را بفهمید.
اگر آنجا خودتان را در آن عالم می دیدید، ممکن بود توهم برتان دارد. بلکه در این دنیا هم انسان با این همه فقر و نقص باز توهم و عجب دارد. اگر چهار شب نافله شب خوانیدم، یک مقام معنوی پیدا کردیم، خیال می کنیم خبری است. ادعای پیغمبری و خدایی و همه چیز می کنیم. اگر در این عالم نمی آورد که تکلیف روشن بود. پس ما در این عالم آمدیم برای اینکه اضطرارهای خودمان را بفهمیم، بفهمیم تو آب گیرت نیاید، می میری. غنی نیستی، محتاج هستی، فقیر هستی. دو شب، یک هفته خوابت نبرد، بیچاره می شوی، دیوانه می شوی. باید بخوابی. بقیه اش هم همین طور است.
اما پیامبر به این عالم آمدند که عالم را نورانی کنند، دست ما را بگیرند، ببرند. این پیغمبر لباس بشر پوشیده. «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ». این لباس پیغمبر است. اشتباه نشود، لباس پیغمبر را با پیغمبر اشتباه نگیرید. اگر کسی امام را با لباسش اشتباه گرفت، خب پیداست دیگر، چه اتفاقی می افتد. بعضی ها خیال می کردند پیغمبر وقتی می آید، باید یک لباس فاخری زربفتی داشته باشد.
فرعون به موسی کلیم میگوید این چه وضعی است با لباس پشمینه و یک عصا آمدی؟ جواهراتت کو؟ این مطلب در خطبه قاصعه حضرت امیرالمؤمنین بیان شده است. خیال می کرد شخصیت پیغمبر به این لباس است. حضرت فرمود یک آدم هایی را خدا پیغمبر کرده، قلوب آرام و مطمئن، همه کمالات را دارند، اما با یک لباس پشمینه با یک عصا به سراغ فرعون می آید. این کسی که ما می بینیم، اشتباه نکنیم لباسش را با خودش. این بشریّت لباس پیغمبر است. خدای متعال در قرآن هم توضیح می دهد «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ» اگر مَلَک هم قرارش می دادیم، بر او همین لباس بشر را می پوشاندیم. اگر مَلَک هم می خواست پیغمبر شود، باید این لباس را می پوشید. خیال نکنیم پیغمبری که لباس بشر پوشیده، مثل ما است.
در این شریفه سوره مبارکه کهف بیان شده است «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ»؛ به من وحی می شود. وحی پیغمبر با بقیه وحی ها متفاوت است. در قرآن بیان شده است که خدای متعال با بشر سه گونه تکلم می کند: «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا»(شوری/51) یکی «وَحْیًا»؛ وحی تکلّم خداست. دوم، «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا»؛ فرستاده می فرستد، مثل جبرئیل، از طریق او صحبت می کند. «أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ»؛ یا حجابی در بین است. وحی مِن وَرَاءِ حِجَابٍ، مثل تکلّمی که خدای متعال با موسی کلیم کرد. خدای متعال صحبت کرده است، نه اینکه درخت حرف می زند، اما من وراء شجره حرف می زند. خدا صحبت می کرده است.
لذا کلیم الله است. هم کلام با خداست. این سه قسم تکلّم خدا است. پس وحی یک نوع حرف زدن خداست با بشر، تکلّمی است که نه رسولی در بین است و نه حجابی است. بی حجاب خدای متعال، بدون اینکه کسی بفرستد، تکلّم می کند. این یکی از سه قسم است. بعد به پیغمبر می فرماید: «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ...» ما به شما وحی کردیم، یعنی با شما صحبت کردیم، صحبت مان هم از جنس وحی بود، از آن قسم اول بود.
مقام توحید کامل
خب چه کلمهای را به شما إلقاء کردیم؟ خدای متعال با پیامبر بدون اینکه جبرئیل باشد، در یک مقامی، تکلم کرده، بدون اینکه حجاب باشد. خب چه کلمه ای را القا کرده؟ «...أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا» آن حقیقت روح؛ «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ»؛ اگر این کلمه جامعه به شما عطا نمی شد، شما حقیقت ایمان و کتاب را دریافت نمی کردید. همه حقایق ایمان، مقامات توحید، همه کتاب الهی به حضرت این گونه عطا شده. «وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»؛ این کلمه ای که به شما عطا کردیم با شما صحبت کردیم، این روحی که به شما دادیم، این را نوری قرار دادیم که این روح لباس نور پوشید. همه عباد الله با این نور هدایت می شوند، همه عباد الله، انبیاء، اولیائش.
اگر به این پیامبر وحی می شود به همین معناست. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى الیّ»؛ به پیامبر وحی کردیم. حالا آن وحی پیامبر چیست؟ «أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»؛ إله شما یکی بیشتر نیست. حقیقت إله را جلسات قبل ترجمه کردیم. إله یکی است، آن هم حضرت حق است، مابقی اسمگذاری است، إله نیستند، اسماء حسنی را ندارند. خب به من توحید وحی شده است، من حامل توحید هستم. خدای متعال توحید را در قالب وحی به من عطا کرده است. این توحید را بر شما آورده. لباس بشر پوشیدم، مثل شما زمینی شدم، همنشین شما شدم، با شما می نشینم، برخاست می کنم، برای تان توحید را آوردم. «یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ».
خب این توحیدی که من آوردم تا کجا شما را می توانم ببرم؟ می توانم همه تان را تا مقام لقاءالله ببرم. «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ»؛ هر کسی امید به لقاء پروردگار دارد که شاید معنایش امید به رسیدن به مقام توحید است دیگر. البته گاهی از مرگ تعبیر به لقاء الله می شود. چون در مرگ انسان هم حجاب ها کنار می رود، یک ملاقاتی با پروردگار خودش دارد، لذا از مرگ تعبیر به لقاءالله می شود. «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ»؛ اگر کسی امیدوار شد به لقاء پروردگار مشتاق است، دنبالش هست.
اگر این پیغمبر نیامده بود، باب توحید بسته بود. هیچ. حالا که این شمس حقیقی طلوع کرده این پیغمبر آمده، این پیامبری که به او وحی می شود، لباس بشر پوشیده، ولی حامل وحی است. خدا با او صحبت می کند، بشری است که خدای متعال با او تکلّم می کند، آن هم تکلّمی از جنس وحی. حالا که او آمده، اگر امیدوار شدید که با این معلم می شود تا مقام لقاء الله رفت.
بعد در ادامه برای این حرکت به سمت لقاء الله فرموده: «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» عمل صالحی است انجام دهید. در عبادت هم شرک نورزید. روایات ذیل همین آیه آمده است شرک مغفور که حقیقت ریا است را خدا می بخشد. حتی مخفیترین ریاها که گاهی تشخیصش از تشخیص مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه سخت تر است که آدم بفهمد دارد برای غیر خدا کار می کند. در مواردی برای غیر خدا کار کردن این قدر مخفی می شود ردپای غیر خدا در وجود انسان در شاکله انسان که نیت همان شاکله است، در آن حدیث فرمود نیت شاکلهتان است، رد پای غیر خدای متعال در شاکله انسان این قدر مخفی می شود که از تشخیص مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه، از تشخیص ردپای آن دشوارتر است.
مخلصین آنهایی هستند که در مقام اخلاص در محبت هستند. هیچی جز محبت خدا در وجودشان نیست. که این را باید معنا کرد. اگر کسی دنبال لقاء الله هست، باید خالص شود. «و لا یشرک بعباده احدا»؛ اگر کسی شرک خفی هم داشت بخشیده می شود، ولی لقاء الله خبری نیست. «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا...»
پس بنابراین توحیدی که پیامبر آورده و میخواهد ما را به این توحید برساند، این توحید مقام اخلاص محض، مقام بندگی محض، مقام لقاء الله است، مقام توحید کامل است. می خواهد ما همهمان متمکّن از توحید باشیم، همیشه در محضر خدا باشیم، بشویم «اعبد الله کأنک تراه» این مقام را حضرت برای ما آورده. این توحیدی که در قرآن هست، یک توحید جامع کامل است، مقام اخلاص محض است، مقام لقاء الله است. ما با این پیامبر باید تا اینجا برویم.
این قدری که ما با این پیامبر آمدیم خیلی خوب آمدیم. همه به این پیامبر بر می گردد. این پیامبر گرامی آن خورشیدی است که همه کائنات را روشن می کند و شمس آنهاست، فرمود شمس، نبی اکرم است. پرتو نبی اکرم آن دینی است که برای ما آورده. اگر در ذیل پرتوی نبی اکرم قرار گرفتیم، همه مان نورانی به نور توحید می شویم. پس این توحیدی که پیامبر آورده، یک توحید جامع و کامل است.
ما باید با این پیامبر از شرک خفی نجات پیدا کنیم. اگر می خواهیم به راحتی مطلق برسیم، باید از شرک خفی هم نجات پیدا کنیم. باید به مقام بندگی محض، اخلاص محض، خشوع محض، به مقام اخلاص در محبت برسیم. به مقام رضای الهی برسیم. ما راضی از خدا باشیم تا خدا هم از ما، به مقام رضا برسیم. این توحیدی که پیغمبر آورده، مقام رضا است، نه این توحیدهای ناقص. اینها هم از برکات حضرت است. ولی این کافی نیست. با این پیغمبر تا اینجا رفتن خیلی خسارت است.
اینکه روز قیامت شهدا غبطه می خورند به مقام حضرت ابوالفضل، همه شهدای عالم شهدای کربلا غبطه می خورند، آنها هم به مقام حضرت ابوالفضل غبطه می خورند. چرا غبطه میخورند؟ چون با این امام حسین حبیب هم احساس می کند که وقتی حضرت ابوالفضل را میبیند، میبیند بیشتر میشده از این امام حسین استفاده کند. این ظرفیت امام حسین است که هر چه هم استفاده کنی، کم استفاده کردی. این پیغمبری که در عالم ارواح مبعوث به انبیا بوده، شاگردانی مثل ابراهیم خلیل داشته، پیغمبری که در عالم حول العرش معلم ملائکه، جبرئیل و میکائیل بوده، یک چنین شاگردانی دارد، این استاد وقتی به عالم دنیا آمد، کمتر از سلمان شدن خسارت است.
سلمان شدن هم خسارت است. با این پیغمبر، خیلی بالاتر از این می شود برویم. پیامبر آمده ما را به آن مقامات ببرد. این کتاب که پیغمبر آوردند، خیلی کتاب عظیمی است. کتابی است که حبل الله بین ما و خداست. «حَبْلًا مُتَّصِلًا فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عِبَادِک» اگر ما این کتاب را دریابیم اگر ما حقیقت این کتاب را از پیامبر تلقی کنیم، این کلام الهی که به پیغمبر عطا شده است؛ که از حجاب پیغمبر دریافتش کنیم؛ می دانید یعنی چه؟ مگر خدای متعال با موسی کلیم صحبت نکرد من وراء شجره؟ چه شجره ای بالاتر از نبی اکرم؟ خدای متعال با پیغمبر تکلّم کرده است. کلامش از ورای پیغمبر بما برسد، ما قرآن را از پیغمبر دریابیم، این کلام الهی در وجود ما جاری شود نازل شود، آن وقت موحد می شویم. باید پرتو قرآن از وجود نبی اکرم به قلب ما بتابد، قلب ما نورانی به نور نبی اکرم و نور قرآن شود. این آن چیزی است که ما را دعوت کردند تا این مقام باید برویم، این مقام توحید است.
سیر در وادی توحید با شفاعت نبی اکرم
نکته مهم اینکه رسیدن به این توحید جز با شفاعت نبی اکرم و اهل بیت ممکن نیست. این شفاعت هم شفاعت قراردادی نیست. یعنی خدای متعال این توحید را به پیغمبر عطا کرده است. «یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ...» به ما که وحی نمی شود. خدای متعال با ما تکلمی نکرده است و تکلم هم نمی کند. پس ما باید این توحید را از پیغمبر بگیریم. این جور نیست که خدای متعال یک قرآنی هم به ما نازل می کند. قرآن یکی بیشتر نیست. آن هم به پیغمبر نازل کرده است. «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»
یعنی ای پیغمبر ما این با عظمت را بر تو نازل کردیم تا شما مردم را به اذن الله از ظلمات به سمت نور بیرون ببریم. لذا این سیر با نبی اکرم است. این گونه نیست که خیال کنیم خودمان می توانیم توحید را دریابیم. پیامبر آمده یک انذاری کرده، فرموده من شما را انذار می کنم مشرک نباشید، خدا را بپرستید، حالا دیگر ما بیدار می شویم خودمان راه می افتیم می رویم موحد می شویم و از شرک نجات پیدا می کنیم. این طور نیست.
این پیامبری که انذار میکند، اگر ما انذار پیامبر را شنیدیم و خواستیم راه بیفتیم، بشارت های پیامبر در دل ما اثر کرد، خود این پیغمبر باید ما را بِبَرد. این پیامبر ما را نمی فرستد، ما را با خودش می بَرد. نیامده آدرس بدهد بگوید خب آدرس را بگیرید خودتان بروید. این جوری نیست. راه خدا این جوری نیست. راه خدا بُردنی است. آن کسی که این راه را رفته است، باید ما را بِبَرد. نه این که یک آدرسی می دهد ما می رویم. پس رفتن در راه خدا سیر در وادی توحید به شفاعت نبی اکرم است.
در قرآن اینکه توحید مجسم پیغمبر و امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام هستند، با بیانهای مختلفی آمده است و راه رسیدن به مقام اخلاص و دریافت توحید این است که ما وارد وادی ولایت نبی اکرم شویم، سیر در این وادی کنیم. به اندازه ای که در مقامات نبی اکرم سیر می کنیم، حجاب از حقیقت مقامات بندگی ایشان برای ما برداشته می شود و انوار بندگی ایشان در ما تجلی می کند، ما موحد می شویم، «بنا عبدالله بنا عرف الله» نه این که حالا کسی خیال کند یک ریاضتی می کشیم، همین طوری که به پیامبر عطا شد، ما هم مستقیم از خدای متعال دریافت می کنیم. عبد مطلق فقط ایشان هستند.
بیان جریان توحید و ولایت در آیات قرآن
یک از این بیان های قرآن در تبیین این مسئله این است که فرمود: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا» خدای متعال می فرماید پیغمبر ما ندیدی خدای متعال کلمه طیبه ای را مثل زده است که همانند یک شجره پاک است. اینکه مَثل خدای متعال چیست را اینها بزرگان بحث کردند. خدای متعال مثلی زده است کلمه طیبه مثل شجره طیبه است. اصل این درخت ثابت و مستقر در اعماق زمین است، ثابت است، فرعش در آسمان است و دائما هم میوه می دهد. مثل های قرآن خیلی مهم هستند. کسی مثل ها را فهمید، اهل عبرت بود، «فاعتبروا»، اهل عبرت بود عبور می کند از این مثل ها، ممثّل و حقیقت را می فهمد. خدای متعال کلمه طیبه را به شجره طیبه مثل زده است.
اما این کلمه طیبه چیست که خدای متعال مثل زده است؟ فرمود کلمه طیبه، کلمه توحید است. کلمه توحید کلمه لا اله الا الله که حضرت فرمود حصنی، این کلمه توحید کلمه طیبه است. این مثل یک درخت است. حقیقت توحید در عالم کلمه توحید یک درخت است، یک شجره است. «السَّلامُ عَلى شَجَرَةِ طوبى وسِدرَةِ المُنتَهى» شجره طوبی امیرالمؤمنین هستند، در زیارت ششم آمده است. اگر کلمه طیبه مثل یک درخت است، این درخت را در روایت توضیح داده، کلمه توحید مثل یک شجره است.
واقعا شجرهای است شجره توحید. این درختی که ما می بینیم ریشه ای دارد و تو زمین هست و تغذیه می کند، به همه شاخ و برگ می رساند، میوه می دهد، میوه هایش روی شاخ و برگش هستند، میوه های درخت روی زمین نیست، روی شاخ و برگش است. اگر کسی از این درخت بالا برود دستش برسد، می تواند میوه های این درخت را بچیند. ریشه درخت، نقطه اتصال درخت به زمین و تغذیه خودش است.
حالا این شجره طیبه توحید چیست؟ حضرت فرمود این شجره ریشه اش و اصلش نبی اکرم است، تنه اش امیرالمؤمنین است، شاخه هایش اهل بیت هستند، برگ هایش شیعیان هستند. شیعه خیلی امر مهمی است. چیزهایی که ما از آن غفلت می کنیم، مقام تشیّع است. میوه هایش علوم اهل بیت هستند. در روایتی که بیان سر کرده است فرموده عنصر این درخت حضرت زهرا است. عنصر این درخت؛ می دانید ائمه عناصر الابرار هستند.
عنصر این درخت توحید وجود مقدس فاطمه زهرا است. حالا جور دیگر هم در روایت هست. یک روایت دیگری دارد که یک مقدار راحت تر مسأله را توضیح داده، آسان ترش کرده، فرمود اصل درخت توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند، فرعش چیست؟ «اصلها ثابت»؛ اصلش مستقر در عوالم بالا است. ربطی به ما ندارد. ما نمی دانیم کجاست. ما عوالم اهل بیت برایمان مشهود نیستند. فرمود حالاتی بین ما و خداست که احدی با خبر نیست. اصل این شجره توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند که در یک مقامی ثابت هستند، مقام ثابت و مستقری دارند. آن مقام هم برای ما به سادگی مکشوف نیست.
فرمود فرع این درخت که در آسمان است، ولایت ائمه است. پس فرع درخت توحید ولایت اهل بیت است. اصل درخت توحید خودشان هستند. این که در زیارات ائمه می خوانید، «ارکان توحیدک و دعائم دینک»؛ یعنی این یعنی اصل توحید خود امام حسین هستند. دین ما فرع حضرت است.
پس بنابراین شجره توحید، اصل توحید، خود خداپرستی، بندگی و حقیقت توحید که مقام ثابتی دارد، «اصلها ثابت»، آن مقام، مقام اتصال آن ها به حضرت حق است که ما نمی دانیم چه مقامی است. بعد یک فرعی دارد، که محیط ولایت ائمه است که در سماوات است، آسمان ها است. بعد فرمود «تؤتی اکلها کل حین باذن ربها»؛ در هر حینی دائما به اذن الله میوه می دهد این درخت شاخ و برگ این درخت پر میوه است. فرمود این میوه ها علوم و معارف اهل بیت است.
اگر کسی سماواتی شد اهل ولایت اهل بیت شد، از این ثمرات متنعم می شود، آن وقت معارف اهل بیت را به او عطا می کنند. رزقش علم امام، علم مستفاد از امام می شود. این علم مستفاد از امام همان ایمان است، همان مراتب معرفت است. معرفت علم مستفاد از امام است. ایمان علم مستفاد از امام است. اگر کسی به ولایت ائمه رسید، وارد محیط ولایت شد، آن وقت ثمرات این درخت در او هست. این میوه های معرفت در قلبش غرس می شود. می تواند از این میوههای معرفت بهره مند شود، قلبش نورانی از علم امام می شود. «لاشربنا قلوبهم الایمان»(9) قلبش با ایمان اشراب می شود. این ثمره درخت ولایت و درخت توحید معارف است از آن سمواتی ها است، برای اهل ولایت است.
سیر در مقامات توحیدی از فرع به اصل شجره
اگر کسی وارد وادی ولایت ائمه شد که فرع وجود آن هاست، اگر مؤمن کاملی بود، آرام آرام سیر از فرع به اصل می کند. کم کم می شود اهل البیت، خانه زاد می شود، تا می رسد به آن جایی که پرده ها بین او و حقیقت امام کنار می رود و آن وقت امام را در چهره واقعی اش که اسم اعظم اعظم خداست، می بیند. آن وقت هر کجای عالم که نگاه می کند، می بیند پرتوی امیرالمؤمنین است. پرتوی ازلی و ابدی است.
هر کجا نگاه می کنی، همه عالم اگر تسبیح می گویند، آن کسی که به عالم تسبیح می دهد، ذکر تسبیح می دهد، امیرالمؤمنین است. اگر کسی به اینجا رسید، سیر با امام کرد، اول وارد وادی ولایت آنان شد، بعد از ثمرات این شجره طیبه که معارف آنهاست برخوردار شد، آرام آرام رشد کرد، از فرع به طرف اصل، آن وقت برسد به اصل شجره توحید که حقیقت نورانیّت نبی اکرم است (مقام ثابت ایشان) اگر کسی به آن مقام دست پیدا کرد، به اصل درخت توحید رسید و راه پیدا کرد، موحد کامل می شود. حضرت ما را به این دعوت کرده است که سر سفره حضرت بنشینیم، با این شجره طیبه سیر کنیم برسیم به اصل.
کسی آنجا رسید، نباید خیال کند پیغمبر می شود. این که توهم است. توهم است که آدم خیال کند ما آنجا برسیم، خودمان پیغمبر می شویم. نه، ما شعاع پیغمبر می شویم. ما پیامبر را در سرچشمه وجودش می شناسیم. از سرچشمه می خوریم. یک وقت انسان از فرع می نوشد، «فرعها فی السموات تؤتی اکلها کل حین»؛ یک وقتی نه، از اصل سرچشمه می خورد. اگر کسی وارد محیط ولایت اهل بیت شد، وارد وادی توحید شده است. بعد اگر از ثمرات این شجره طیبه و معارف آنها برخوردار شد، سیر کرد تا رسید به اصل ثابت این شجره، «اصلها ثابت»، به آن مقام ائمه راه پیدا کرد که مقام ثبات است، آن مقامی که آنها عندالله دارند، خدا را در آینه آن مقام نبی اکرم دید، موحد حقیقی می شود.
پس گمان نشود که اگر پیامبر ما را دعوت به توحید کرده است، یک آدرسی دادند گفتند بفرمایید خودتان بروید؛ آنی که می گفت حسبنا کتاب الله؛ خیال می کرد پیامبر آمده ما را بفرستد، یک آدرسی داده می گوید بروید، نمی دانست این طوری نیست. سیرت می دهند و این سیردادن سیر با قرآن است. «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس»؛ کتاب را به پیغمبر نازل کردند.
این پیامبر با این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور سیر می دهد و دائما هم سیر می دهد. اگر کسی وارد وادی ولایت نبی اکرم شد، از رزق قرآن، از سفره قرآن خورد، تازه رزق های بعدی است. هر پرده ای که کنار برود، پرده بعدی است. «لتخرج الناس الی الظلمات الی النور الی صراط العزیز»؛ این صراط بی پایان است و البته با پیامبر باید سیر کرد. اگر قرآن کتاب توحید است، این رزق توحید را پیامبر به ما می چشاند. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»
در هر مقامی باشی، سلمان هم که باشی، باز پیامبر باید قرآن را برایت بیان کند. این جور نیست که آدم سلمان شد، دیگر خودش قرآن را می فهمد. آنجا سلمان می رسد به یک رموزی از قرآن که باید محضر امام صادق را دریابد که بگوید این یعنی چی. جابر بن یزید جعفی هم که شود که اهل علم سر است، باید بیاید زانو بزند بگوید آقا این قرآن اینجا چی می گوید.
این طور نیست که وقتی رسیدی، دیگر خودت می رسی. «حسبنا کتاب الله» یک توهم است. لذا این که حضرت فرمود قرآن بین دو جلد کتاب نیست «بل هم آیات فی صدور الذین اوتوا العلم» بلکه درون قلب ماست. اگر کسی می خواهد از این کتاب خدا که کتاب توحید است، توحیدی هم که قرآن ما را به آن می رساند، اگر با قرآن سیر کنیم، که آخرین مقامات توحیدی است، توحید جامع و کامل است، معلمش نبی اکرم هستند. نبی اکرم باید رزق قرآن را به ما بدهند. در هر مقامی هم که باشید، باید از ایشان بگیرید.
اینکه گفتیم رسیدن به توحید این است که انسان وارد فرع ولایت آنها شود، برود تا به اصل برسد، آن وقت موحد حقیقی می شود، این همان مقام کنه نورانیت امیرالمؤمنین است. «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّه» که با وسیله خود حضرت واقع می شود. لذا توحیدی که قرآن دعوت می کند، در عرض ولایت نبی اکرم نیست. توحیدی است که خدا به پیغمبر داده است.
ایشان سفرهاش را پهن کرده، بعد هم میفرماید «تعالوا» هر چه بیایید بالاتر باز سفره من گسترده است. تا هر کجا که بیایید این سفره هست. ولی سفره نبی اکرم و امیرالمؤمنین است. کسی خیال نکند توحید را مستقلا از خدا می رود دریافت می کند. احدی جز نبی اکرم و اهل بیت بی واسطه ندارند. مابقی هر چه می گیرند، از سر این سفره و این مأدبة الله است. السلام علیک یا اباعبدالله...