کد خبر : ۹۶۲۶۱
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۳:۴۴
امام (ره) به روایت کتاب جدید هدایت‌الله بهبودی

شکایت بردن از روحانی جوان به آیت‌الله حائری

وقتی خبر سرایش بیتی از آقای خمینی را (سزد زدانه انگور سبحه‌ای سازم/ برای رفتن میخانه استخاره کنم) به آیت‌الله حائری یزدی دادند، گفتند که دیگر بی‌دینی‌ای نمانده آقا روح‌الله نکرده است! فلسفه که می‌گوید! اهل عرفان هم که هست؛ این هم از شعرش!

عقیق:کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایت‌الله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقه‌مندان رسید، اثری روان و خوش‌خوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.

در این گزارش بخش‌هایی از این کتاب مربوط به تدریس آشکار و پنهان امام خمینی(ره) را مرور کرده‌ایم:

تدریس اخلاق؛ آشکار

«آنچه از نوشته‌های یک طلبه ورودی 1317، به حوزه علمیه قم بر می‌آید این است که حاج آقا روح‌الله خمینی عصرهای پنج‌شنبه و جمعه در مدرسه فیضیه اخلاق درس می‌داد. و نیز گفته شده وی «چند سال در سال‌های میانی بین رحلت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (1315ش) تا هجرت آیت‌الله العظمی حاج سید حسین طباطبایی بروجردی (1323 ش) به قم، در مدرسه حاج ملاصادق و سپس فیضیه برای طلاب و گروهی از غیرطلبه‌ها درس اخلاق می‌فرمودند.»

طلبه یادشده می‌نویسد که عنوان درس اخلاق حاج آقا روح‌الله خمینی در آن زمان درباره آیه هجده از سوره حشر بود: یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوالله ان الله خبیر بما تعلمون/ ای کسانی که ایمان آورده‌آید! از خدا پروا کنید و هرکسی باید بنگرد چه چیزی برای فردا (ی خویش) فرستاده؛ و از خدا پروا کنید که خدا از آنچه می‌کنید آگاه است. 

وی جزئیات بیشتری از کم و کیف این جلسه‌ها ننوشته، اما یادآور شده که آقای خمینی در پایان هر درس این جمله از دعای شعبانیه را هربار باز می‌گفت: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصارالقلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک/ معبودا! مرا به کمال گسستن [از خلق] و پیوستن به خودت رسان و دیده قلبمان را با فروغی که بدان تو را مشاهده کند روشن فرما تا دیده دل ما حجاب‌های نورانی را بر دَرَد و به کان عظمت و جلال رسد و جان‌های ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.

آقای خمینی از دعاهای مشهور، بیش از همه، از دعای شعبانیه گفته است. او معتقد بود این تنها دعایی است که همه ائمه علیهم‌السلام می‌خواندند؛ و آن را شایسته شرح و تفسیر به وسیله عارفان دلسوخته، و نه عارفان لفظی، می‌دانست. او معتقد بود دعای شعبانیه وسیله عروج انسان است؛ «برای این که می‌بیند خودش هیچ نیست و هرچه هست نقص است و هرچه هست از اوست؛ هرچه کمال است از اوست؛ خودش چیزی ندارد؛ هیچ یک چیزی ندارند؛ انبیاء هم هیچی نداشتند. همه هیچ‌اند؛ و اوست فقط. همه هم دنبال او هستند. آنها که می‌فهمند، آنها که وارسته می‌شوند و می‌روند سراغ همان معنا ... کمال انقطاع همین است.» در جایی دیگر گفت: «کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی و هرچه و هرکس، و پیوستن به او است، و گسستن از غیر؛ و هبه‌ای الهی است به اولیای خلص، پس از «صعق» حاصل از جلال که دنباله گوشه چشم نشان دادن اوست، «ولاحظته» ... و «ابصار قلوب» تا به «ضیاء نظره» او نور نیابد، حجب نور خرق نشود و تا این حجب باقی است، راهی به معدن عظمت نیست و ارواح، تعلق به «عز قدس» را در نیابند...

صوفی! ز ره عشق صفا باید کرد        عهدی که نموده‌ای وفا باید کرد 

تا خویشتنی به وصل جانان نرسی       خود را به ره دوست فنا باید کرد.» 

روایتی یگانه و مهم از حاج شیخ محمد تقی صدرای اراکی، هم‌دوره حاج آقا روح‌الله، درباره تدریس اخلاق او در عصرهای روز جمعه، یک ساعت به غروب، در دست است.«برای جلوگیری از انحراف مردم، در عصرهای جمعه به جای مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزی که در مدرس زیر کتابخانه درس اخلاق می‌گفتند، یک درس اخلاق شروع کردند و کسبه و تجار و اهالی از افاضل و اوالی عصرهای جمعه به مدرسه فیضیه هجوم‌آور می‌شدند تا از درس اخلاق ایشان بهره‌مند گردند. ولی بین درس اخلاق مرحوم حاج میرزا جواد آقا و درس اخلاق ایشان از زمین تا آسمان فرق داشت؛ شاید جهت عمده آن ساده‌گویی ایشان و بیان ساده‌اش بود. در وقتی که آن مرحوم درس می‌گفت دور تا دور مدرس، گاهی هم مدرس پر می‌شد، ولی برای درس ایشان این‌قدر جمعیت جمع می‌شد که فضای مدرسه، شاید تا لب حوض و بالاخره تا آن اندازه که صدا شنیده می‌شد و در آنجا هم که صدا شنیده نمی‌شد مردم می‌ایستادند و اثرات خوبی در میان مردم داشت.»

مفاد درس اخلاق حاج آقا روح‌الله در این دوره، باید محتوای همان کتاب شرح اربعین حدیث بوده باشد. وی یادداشت‌های این کتاب را در طول ماه‌های گذشته جمع‌آوری کرده بود. چرک‌نویس‌های او بیشتر روی کاغذهای باطله، سفیدی برگ‌های دور ریز، پشت نامه‌ها و ... بود. خود در علت نگارش کتاب می‌نویسد: «مدتی بود با خود حدیث می‌کردم که چهل حدیث از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که در کتب معتبره اصحاب و علما رضوان‌الله علیهم ثبت است، جمع‌آوری کرده، و هریک را به مناسبت شرحی کند که با حال عامه مناسبتی داشته باشد؛ و از این جهت آن را به زبان فارسی نگاشته که فارسی‌زبانان نیز از آن بهره برگیرند؛ شاید ان‌شاءالله مشمول حدیث شریف ختمی مرتبت صلی‌الله علیه و آله شوم که فرموده است: من حفظ علی امتی اربعین حدیثا ینتفعون بها بعثه الله یوم القیامه فقیهاً عالماً. تا بحمدالله و حسن توفیقه موفق به شروع آن شدم و از خدای تعالی توفیق اتمام می‌طلبم. انه ولی‌التوفیق...»

زمان شروع نگارش یا جمع‌آوری اطلاعات آن روشن نیست، اما وی در 5 اسفند 1317 آن را به پایان رساند. این کتاب که نخستین تألیف او به زبان فارسی است، سرشار از آموزه‌های اخلاقی و عرفانی است. «سی و سه حدیث از احادیث این دفتر مربوط به اخلاقیات و مهلکات و منجیات، و هفت حدیث آخر در باب اعتقادات و معارف است.»

آقای خمینی در ابتدای این کتاب از چهار تن از علمایی که به او اجازه روایت داده بودند، یاد کرده است. نخستین آنان شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی مسجد شاهی است. وی هنگام مهاجرت علمای معترض اصفهان به قم، در 1306 ش، همراه ایشان بود، و در دوره کوتاه اقامت خود در حوزه علمیه این شهر به تدریس پرداخت که آقا روح‌الله یکی از بهره‌مندان بود. اجازه روایت نیز باید در همین سال، ششمین سال حضور آقا روح‌الله در قم، داده شده باشد. دوم، حاج شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح‌الجنان بود. وی از 1334ف ساکن مشهد مقدس بود، اما به دعوت آیت‌الله حائزی یزدی و در پی تأسیس حوزه علمیه قم، به این شهر دعوت شد تا تدریس نماید. آقای خمینی با شیخ عباس قمی آشنا و گاه معاشر بود. سوم، سید محسن امین عاملی صاحب اعیان الشیعه، بود. وی یک بار، در 1312 ش به ایران آمد. چهارم، سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی بود. این روحانی نامور نیز در شمار روحانیان معترض اصفهانی به سال 1306 ش به قم آمد و به نظر می‌رسد اجازه روایت او به آقا روح‌الله در همین زمان بوده باشد.

بیماری سخت مصطفی 

شاید در نبود تغذیه مناسب، غذایی که با مزاج کودک خانه سازگار باشد، مصطفی بیمار شد. نداشتن پول درمان، مادر را به سوی درمانی ارزان، که معمولاً در نسخه‌های از پیش‌نوشته شده حکیم محلی جای گرفته بود، کشاند؛ هر نسخه، ده‌شاهی. درمان، نوشاندن جوشانده بود. قدس ایران عصاره تلخ را به کام شیرین کودکش می‌ریخت و می‌گریست. در همین روزها وقتی با گریه در حال شستن لباس‌های مصطفی بود، حاج آقا روح‌الله به خانه رسید. «وقتی چشمش به من افتاد، دلش سوخت و بلافاصله رفت و دکتر مدرسی، پزشک نسبتاً معروف قم، را برای معالجه فرزندم آورد. با مداوای او مصطفی بعد از دو ماه بهبود یافت.» پولی در میان نبود. قدس ایران در برابر این درمان، یک جفت شمعدانی عتیقه که از جهیزیه مادربزرگش/ خانم مخصوص به او رسیده بود، به دکتر هدیه داد. مصطفی خوب شد، اما به قدری جسم او نحیف گشته بود که توان برداشتن یک سینی کوچک با دو استکان را نداشت.

دکتر مدرسی آن دو شمعدان ارزشمند را به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام هدیه داد. 

دومین دختر این خانواده در 1317 متولد شد. در زمانی که مصطفی هشت ساله، و صدیقه دو ساله آغوش پیچ بانون قدس ایران بود، فریده به دنیا آمد. قدس ایران می‌دانست این بار باید پیش‌دستی کند و نام مورد علاقه‌اش را روی نوزاد دخترش بگذارد. «برای این که آقا مخالفت نکند، گفتم اگر [نامش] را فریده نگذاری، آنقدر دختر می‌زایم تا اسم دختر تمام شود. خندید و گفت، نه، باشد؛ فریده.» مادر خانواده تا این زمان توانسته بود درس‌آموزی از شوهرش را ادامه دهد. بیش از هشت سال از زمانی که آموزش هیأت و جامع‌المقدمات را آغاز کرده بود می‌گذشت. در پی آنها سیوطی خواند. آن زمان دو فرزند داشت. فراگیری سیوطی که به پایان رسید، فریده هم پا به جهان گذاشت. «وقتی به دنیا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم، ولی شرح لمعه را شروع کردند. مقداری شرح لمعه خواندم که دیدم عاجزم و هیچ نمی‌توانم بخوانم.»

تدریس عرفان؛ پنهان

درس اخلاق حاج آقا روح‌الله خمینی اگر آشکارا برگزار می‌شد، درس شرح فصوص الحکم قیصری او پنهانی تشکیل می‌گردید. حوزه علمیه قم در آن زمان «اساساً نظر خیلی مساعدی با عرفان و فلسفه قدیم نداشت. گاهی اوقات حتی فلسفه را مخفیانه درس می‌دادند و درس عرفان را اساساً به طور آشکار درس نمی‌دادند... البته درس شرح منظومه و درس اسفار را آشکارا می‌دادند، ولی با وجود این به همین درس عم عده زیادی با نظر خوب نگاه نمی‌کردند.»

نگاه واپس مانده حوزه علمیه قم، از همان زمان که از فلسفه‌گویی و شعرسرایی آقا روح‌الله آگاه شد، با او مخالفت کرده بود. وقتی خبر سرایش این بیت از آقای خمینی را، «سزد زدانه انگور سبحه‌ای سازم/ برای رفتن میخانه استخاره کنم»، به آیت‌الله حائری یزدی دادند، گفتند که دیگر بی‌دینی‌ای نمانده آقا روح‌الله نکرده است! فلسفه که می‌گوید! اهل عرفان هم که هست؛ این هم از شعرش! می‌خواهد از دانه انگور تسبیح بسازد و برای رفتن به میخانه استخاره کند! چرا او را از حوزه بیرون نمی‌کنید؟ «حاج شیخ گفته بود: در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. من تعجب می‌کنم که چرا ایشان به فکر استخاره افتاده است.»

با وجود این آقای خمینی در 1318 تدریس شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را آغاز کرد. این چندمین دوره درس‌دهی شرح منظومه او بود؟ روشن نیست. اما می‌دانیم که او درس «اخلاق و معقول» را از 1314 یا پیش از آن آغاز کرده بود. نامه او به میرزا جواد حجت همدانی در این سال، نشان از این دارد.«سابق که درس اخلاق و معقول می‌دادم در بین شاگردان دو برادر از اهالی همدان بودند که بسیار مستعد و هوشمند و از ذکاوت سطح بالایی برخوردار بودند و مطالب عقلانی به خصوص حکمت متعالیه ملاصدرا را بسیار خوب می‌فهمیدند.» پس از مدتی تحصیل در معقول یک روز یکی از این دو برادر نزد من آمد و گفت: آقا در درس فقه و اصول معمول است، طلابی که چندین سال درس فقه می‌خوانند استاد به آنها اجازه اجتهاد می‌دهد گرچه به سن اجتهاد نرسیده باشد؛ آیا در درس معقول و حکمت متعالیه چنین رسمی وجود ندارد؟ در پاسخ گفتم: نه تا به حال در حوزه‌ها مرسوم نبوده در علم حکمت و یا فلسفه به کسی اجازه‌ای بدهند. اما چون شما دوست داشته و اصرار دارید من برای شما یک چیزی می‌نویسم. بعد شب نشستم با اینکه خالی الذهن بودم؛ بسیاری مطالب موعظه‌آمیز و نصایح اخلاقی و عرفانی در آن اجازه‌نامه نوشتم و یک اجازه‌ای دادم که اینها در علم معقول خوب هستند و به مرتبه قابل توجهی رسیده‌اند و آن را امضاء کرده‌ام.»

محل تدریس حاج آقا روح‌الله در این زمان، مدرسه دارالشفاء بود. «درس را به جای آن که از آغاز کتاب شروع کند، از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود و به همین جهت الهیات را مابعدالطبیعه نامیده بود.» شاگردی که به آرزوی حضور در درس حاج آقا روح‌الله رسیده بود، می‌نویسد: «روش تدریس او بر خلاف استادان دیگر بود؛ یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی‌کرد، بلکه پس از آن که یکی دو جمله از متن کتاب می‌خواند، شروع می‌کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود؛ و این هیجان گاهی چنان قوت می‌گرفت که صدایش را بلند می‌کرد و جلسه درس به جلسه خطابه و تذکیر بدل می‌شد.»


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین