۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۰۶
عقیق:استاد حسین انصاریان مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآن کریم در تازهترین جلسه اخلاق خود در حسینیه همدانیها در ماه مبارک مرضان به موضوع «برندگان و بازندگان راه سعادت» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه میآید:
برندگان و بازندگان راه سعادت
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
جادههای ساختگی و انحرافی در مسیر هدایت بشر
از زمان شروع زندگی در کره زمین تا الآن، البته در آینده هم همینطور است، تکتک مرد و زن دنیا فطرتاً و ذاتاً بهدنبال سعادت و خوشبختی هستند؛ ولی اغلب انسانها به فرموده قرآن مجید، اکثر آنها به دو علت در شناخت سعادت اشتباه داشته و اشتباه دارند: یک علت، جهل خودشان است. جهل یعنی تاریکی و تشخیص در تاریکی غیرممکن است، لذا بعضی از انبیا در سخنگفتن با امتها خیلی با محبت به آنها میفرمودند: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»، شما گروهی هستید که در جهالت زندگی میکنید. به قول حافظ:
جنگ هفتادودو ملت، همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
افسانه یعنی یک سلسله مسائل خیالی و بافتگی و گروهی هم پیرو جادهسازانی شدند. این جادهها یکی دو تا نیست و براساس ضلالت و گمراهی و هوای نفس ساخته شده است. آنها توانستند با مکر و حیله و فریب به امتها بقبولانند که راه رسیدن به سعادت، این است که ما ارائه میکنیم. این جادهها در روزگاران گذشته کم نبوده، الآن هم کم نیست. پروردگار در قرآن مجید از آن جادههای انحرافی به «سبل» تعبیر میکند که جمع «سبیل» است. «سبیل» یعنی راه، «سبل» یعنی راهها و جادههای قلابی و انحرافی و ساختگی.
صاحبان خرد، عاشق خوشبختی و رهایی در دنیا و آخرت
عده کمی از زمان آدم تا الآن بهدنبال سعادت بودند و راه آن را پیدا کردند. اینها را خداوند متعال در قرآن مجید بهعنوان «اولوالألباب»، یعنی صاحبان خرد و قوم یعقلون یاد کرده است. اینان عاشق خوشبختی و سعادت بودند، ولی راه رسیدن به سعادت را بلد نبودند و عارف به طریق نبودند، اما چون عقل داشتند، آمدند و در محضر نبوت و امامت و اولیای خدا زانو زدند، به راهنماییهای آنها هم یقین کردند، جاده را از آنها یاد گرفتند و به سعادت و نجات در دنیا و آخرت رسیدند.
تعابیر قرآن از مردم صاحب خرد
پروردگار عالم در قرآن مجید کراراً هم آنها را تأیید و تعریف کرده و با کلمات گوناگون از آنها یاد کرده است:
الف) «صدیقین»، مردمی که راستگو و راستکردار بودند. چه شد که راستگو و راستکردار شدند؟ چون در کنار معلمانی چون پیغمبران راستگو، دلسوز، باعاطفه، بامحبت و پیشوایان معصوم زانو زدند.
ب) گاهی از آنها به «متقین» تعبیر میکند. مردم با کرامت و بزرگواری که با همه نوع گناه و شهوت -شهوت مال، مقام، بدنی و خیالی- روبهرو میشوند، اما خودنگهدار هستند؛ یعنی این شهوات را بهخاطر ارتباط با نبوت و امامت ارّه میبینند که پای ریشه قرار دارد که اگر بخواهند به این ارّه میدان بدهند، ریشهشان را میزند و میکَنَد؛ این معنی تقواست. نمیگوید با گناه روبهرو نمیشوند، بلکه با گناهانی روبهرو میشوند که خیلی به سعادت و نجاتشان ضرر ندارد. پروردگار از این گناهان به «سیئه» تعبیر میکند که عنوان آن در معارف الهیه «گناهان صغیره» است؛ مثل نگاه به نامحرم.
منبع:فارس
با گناهان کوچک، کوچکتر، بزرگ و بزرگتر روبهرو میشوند، اما اهل تقوا هستند؛ یعنی خودنگهدار هستند. میداند و حس میکند که نگاهکردن به نامحرم یک لذت خیالیِ مختصر و محدود و ازدسترفتنی دارد، ولی این لذت را محبوب، مولا و خالقش برای او نپسندیده است و نگاه نمیکند. برای بعضیها هم نگاهنکردن تلخ است و درست هم هست، ولی این زهر را میچشد؛ چون میداند که این زهرِ حفظ دیده از نامحرمِ جوان در وجودش به عسل رضایت خدا و جنت آخرت تبدیل میشود. این دانستن را هم از آنها یعنی از انبیای الهی و ائمه طاهرین یاد گرفته است.
نسبت به گناهان بزرگ و بزرگتر هم همینطور است؛ او حس میکند که لذت گناهان بزرگ و بزرگتر خیلی بیشتر از یکلحظه نگاهکردن به نامحرمی است که آدم یک ساعت نگاهش نمیکند، بلکه عبوری نگاه آدم میافتد؛ اما بعضی از گناهان هست که ارتکابش زمان میخواهد، ایستادن و توقف میخواهد؛ یعنی یکماه، دوماه، دهماه، یکسال باید بدود و اینقدر مکر و حیله ایجاد بکند تا چندمیلیاردی از مال یک ملت مظلوم را در روز روشن بدزدد. او میداند خیلی لذت دارد که یک خانه دویست متری را به یک خانه پنجهزار متری در گرانترین جای شهر تبدیل بکند.
او میداند که یک ماشین سی-چهلمیلیون تومانی را به یک ماشین هشتصد-نهصدمیلیون تومانی تبدیل بکند، در آن بنشیند و باد به دماغش بیندازد و سینهاش را سپر کند، خیلی لذت دارد؛ ولی خودش را نگه میدارد و این زهر تلخ را نه اینکه کُشنده نیست، حیاتبخش است؛ مثل اینکه دکتر به مریض میگوید دهتا آمپول برای تو نوشتم و مرض تو را هم تشخیص دادم، واجب است که بزنی تا زنده بمانی. یکی یکمیلیون تومان است و دردش هم باید تحمل بکنی، میگوید بنویس، پولش را میدهم و دردش را هم میچشم؛ چون میداند سلامت او در این پولدادن و درد آمپول چشیدن قرار دارد، یعنی پشت این سوزن که به بدن فرو میرود و این داروی تلخی که وارد بدن میشود، موهای سر و ابرو و صورت را میریزد، سلامت وجود دارد؛ یعنی یک تقوای عظیمی نسبت به بدنش به خرج میدهد. آنها هم این تقوای عظیم را نسبت به جانشان، روحشان، دنیایشان و قیامتشان به خرج میدهند. اصلاً خودشان را هزینه میکنند تا این تلخی را بچشند که بعداً از عمق این تلخی حقایق الهیه را تحصیل کنند و بهدست بیاورند.
روزهداران، برندگان حقیقی سعادت
اما این گروه با این عناوینی که خدا از آنها یاد کرده است، اندک و کم هستند، ولی برنده کل سعادت و نجات هستند. ملاک حق بودن این مسأله هم وجود انبیای خدا و ائمه طاهرین و اولیای الهی است. آنها هم در معرض گناه بودند، آنها هم در معرض اموال حرام بودند، اما خودنگهدار بودند؛ یعنی این تلخی و زهر را با جان و دل مینوشیدند.
این یکی از آخرین حرفهای اهل عرفان اهلبیت است، نه عرفانهای ساختگی؛ چون من خیلی از افرادی را که به مذهب عرفانهای ساختگی متدین بودند، در این پنجاهساله عمرم در جامعه دیدهام؛ اما یکی از آنها را اینگونه ندیدهام، بلکه انحراف در آنها دیده شد و دیده هم میشود. این یکی از آخرین حرفهای عاشقان پروردگار است:
به حلاوت بخورم زهر که شاهدْ ساقی است
آنکه این زهر را با امر و نهی خود به کام من میریزد، او ساقی کل عالم است که شراب طهور پیش اوست و هر دهانی که باز بشود و بگوید میخواهم، در کامش میریزد. آنکسی هم که دهانش را روبهروی او بسته و میگوید نمیخواهم، خب نمیخواهد و اصلاً حال تلخی کشیدن را ندارد. روزه نمیگیرد، میگوید من تحمل گرسنگی ندارم و گاهی هم مسخره میکند، میگوید: یک ناهار نخوردن برای چه؟ اصلاً به چه درد میخورد و برای من چهکار میکند؟
اما آنکه در کنار معلمان الهی زانو زده و عاقل هم هست، باور هم کرده و میداند این تلخی گرسنگی را که میکشد، شراب طهور ساقی هستی است. هر سال هم دهانش را باز میکند و میگوید ساقی بریز که ما اصلاً در مستی و بیهوشی ابدی فرو برویم. او میداند با این محدودیت وجودی که پروردگار از او خواسته، از ابتدای فجر تا ابتدای غروب بهخاطر من از این حلالها که یکی خوردن و آشامیدن است، کناره بگیر؛ حالا آخرتت که حساب جداگانهای دارد، در قیامت هم یکی از درهای بهشت که اسم آن «ریّان» است، ورود از آن در را به بهشت وقف روزهداران کردم و کس دیگری از آن در راه ندارد.
این برای آخرتت است؛ و باز برای آخرتت میگوید: تمام عباداتت -نماز، حج، زکات، خمس، امربهمعروف و نهیازمنکر- برای خودت، مزد آنها را هم میدهم؛ ولی روزهای که میگیری، فقط پای خودم است. «الصوم لی» روزه تو مِلک من است، برای من است، ویژه من است، مخصوص من است و من این روزه تو را نمیتوانم در قیامت به دست انبیا و ائمه بدهم و بگویم مزدش را تعیین کنید. برای آنها امکان تعیین پاداش روزه تو نیست، «و انا اجزی به» خودم باید تعیین مزد بکنم و کس دیگری نمیتواند. این برای قیامت توست.
پروردگار، عاشق روزهداران
خواب بندگانم عبادت: اما همین که یک ناهار نمیخوری، من هم همهچیز تو را از اوّل فجر تا غروب به عبادت حساب میکنم که اینها هم در قیامت وارد اجر تو بشود. خسته هستی، یکساعت در سحر بیدار بودهای، وقت هم داری که به اداره یا کارخانه یا مغازه بروی، چون میبینی حدود چهار و بیست دقیقه یا چهار و بیستوپنج دقیقه اذان میگویند و حالا دو ساعت وقت داری و میخوابی، «نومکم فیه عبادة» وقتی خوابت میبرد، به نویسندگانت میگویم که خوابش را هم عبادت بنویسید؛ با اینکه آدم در خواب تکلیف و اختیاری ندارد. تکلیف برای آدم بیدار و مختار است، یعنی آن که اراده و اختیار دارد؛ ولی خوابت که برد، میگویم خوابت را عبادت بنویسند. معلوم نیست چطور عاشق روزهدار است و چقدر روزهدار را میخواهد و چقدر روزهدار را دوست دارد!
هر نفس بندگانم تسبیح: حال هم در خواب و هم در بیداری، لحظه به لحظه نفس میکشی، چون زنده هستی، «انفسکم فیه تسبیح»، ساکت هستی، ولی هر نفسی که میزنی، به ملائکه میگویم: یک «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» به پای او بنویسید.
محاسبه نماز مضاعف برای بندگان روزهدارم: بعد از سحری بلند میشوی که نماز صبح را بخوانی، «یضاعف فیه الحسنات»، من خودم یک نمازت را چند نماز به پای تو مینویسم؛ با اینکه یک نماز صبح خواندهای، اما من هفتصد نماز مینویسم، حتی من بالاتر از هفتصدتا مینویسم.
محوکردن گناهان بنده روزهدارم: «و یمحو عنه السیئات»، اشتباهاً گناهی میکنی، نگاهی به نامحرم میکنی، یک لغزشِ حرفی پیدا میکنی و روزه هستی، این را در جا محو میکنم که در پروندهات نیاید.
آنهایی که این حرفها را فهمیدهاند و باور کردهاند، برندهترین مردم عالم هستند و آنهایی که غیر از شما هستند، بازندهترین مردم عالم هستند؛ چون خیلی چیز گیر شما میآید و هیچچیزی گیر آنها نمیآید، لذا در دعای کمیل میخوانید: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون».
قرآن عناوین دیگر هم درباره اینها دارد: صابرین، متوکلین، عباد. این عناوین خیلی زیاد است که همه برخاسته از همین خردورزی آنها و شاگردی در مدرسه انبیا و ائمه طاهرین و اولیای الهی است.
داوری جاهلانه بدکاران
یا در آیه دیگر به بدکاران دنیا میگوید: «افنجعل المسلمین کالمجرمین»، به خیال شما این بندگانی که تسلیم من هستند، رفیق من هستند و گوشبده به حرف من هستند، آنها را مثل شما مجرمین بهحساب بیاورم؟ یعنی دوتایی شما را یکی بدانم؟ «ساء ما یحکمون» اگر فکر میکنید که من بندگان تسلیم خودم را با مجرمان یکی میدانم، داوری بدی میکنید و یک قاضی صد درصد جاهل نفهمی در این داوریکردن خودتان هستید.
سرانجام نیکوی رفاقت با صالحین
چهار یا پنج جمله وجود مبارک حضرت زینالعابدین دارند که راوی این چهار-پنج جمله حضرت موسی بن جعفر است. ایشان نقل میکنند که جدّم زینالعابدین این مطالب را فرمودند و یکی از آن چند جمله این است: همراهشدن با شایستگانِ از عِباد خدا، رفیقشدن با صالحین و دوستی با کسانی که پروردگار عالم آنها را پسندیده است، «داعیة الی الصلاح» شما را به اصلاح همه جوانب وجودتان سوق میدهد. این حقیقت دارد! اینهایی که رفیقهای خیلی خوب و بالاتر از خودشان دارند، پیوند قلبی هم با آن رفیقهای بالاتر از خودشان دارند، اینها آدمهای خیلی خوبی هستند. اینها چشم باز دارند! یک لحظه که چشم آدم باز بشود، گاهی همان یک لحظه سعادت ابدیاش را رقم میزند.
بازندگان حقیقی واقعه کربلا
این جریان خیلی جریان جالبی است! بعضی از دوستان هم هستند، برای اینها گفتهام. خیلی جریان با ارزشی است و روز عاشورا هم اتفاق افتاده است؛ ولی یک مقدمه باید برایتان بگویم. آنهایی که از طرف بنیامیه آمده بودند، دهها نوع وعده به آنها داده بودند، تشویقشان کرده بودند که کوفه تا کربلا هفتاد کیلومتر است، بروید؛ وقتی برگردید، زمین میدهیم، مغازه میدهیم، زن ندارید زن میدهیم، پول ندارید پول میدهیم، طلا و نقره میدهیم و آنهایی هم که لیاقتش را دارند، صندلی میدهیم و فرماندارشان میکنیم، استاندارشان میکنیم، مدیرشان میکنیم. همه اینها به طمع این حرفها به کربلا آمده بودند و همه هم ذوقزده بودند که این سفر زود تمام میشود و برمیگردند، به یک نان و نوای حسابی میرسند.
هنوز جنگ شروع نشده بود عمرسعد یکی از افراد لشکرش را که به او اطمینان داشت و میشناخت، صدا کرد و گفت: یک پیغام دارم که میخواهم این پیغام را به تو بدهم تا برای حسینبنعلی ببری. پیغام من را دقیق بده، جوابش را بگیر و بیاور. من در چند کتاب دیدم، اما ننوشته بود که پیغام عمرسعد به ابیعبدالله چه بود، ولی هرچه بوده، پیغام مهمی بوده است.
گفت باشد و پیغام را به او گفت. آمد و اجازه گرفت که من پیغامی دارم، سفیر و نماینده هستم، میخواهم به حضرت حسین بدهم. خیمه را نشان دادند و گفتندک حضرت حسین در این خیمه است، میتوانی بروی و پیغامت را بدهی، جوابت را بگیری و بروی. امام تنها در خیمه نشسته بود که نماینده آمد و پیغام را داد، حضرت هم پیغام را کامل شنید، جواب پیغام را داد و فرمودند: برو و جواب را به عمرسعد بده. امام حسین دید که او تکان نمیخورد، فرمودند: مگر مأمور نیستی جواب پیغام را ببری؟ گفت: نه! فرمودند: میخواهی چهکار کنی؟ گفت: من آمدم که برنگردم و ماند، جزء همین 72 نفر شد.
او تلخی رد کردن تمام وعدهها را چشید و بعد، این تلخی در وجودش به چه عسلی از سعادت دنیا و آخرت تبدیل شد.
به حلاوت بخورم زهر که شاهدْ ساقی است/ به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد/خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ساقیا باده بده، شادی کین هم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر/دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
اینها راه سعادت را پیدا کردند و حرکت هم کردند، با این عناوین هم در قرآن معرفی شدند: متقین، صدیقین، متوکلین، مجاهدین، عابدین، و نوع این عناوین پرمعنا و پرمغز است.
افسوس بازندگان راه سعادت در روز قیامت
شما در طی راه سعادت اشتباه نکردید و جزء آیه «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» شدید، اما اکثریت اشتباه کردند؛ یا با جهلشان زندگی را سنجیدند و راهی را که طی کردند، به هیچ عنوان به سعادت نرسیدند؛ اگر امکان داشت، سر قبرهایشان میرفتیم و به پروردگار میگفتیم که قبر آنها را بشکاف تا دو کلمه با ما حرف بزنند، میدیدید چه میگویند! آنطرف و نه اینجا(اینجا که نمیفهمند)، پروردگار از قول آنها در آخر سوره عم یتسائلون نقل میکند: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا»، ای کاش! من همان خاک زیر پا و زمینهای کشاورزی بودم و آفریده نمیشدم که راه سعادت را اشتباه بکنم و در جادههای انحرافی بیفتم؛ حالا در اینجا هم به خشم خدا، آتش جهنم، قهربودن همه انبیا و ائمه از خودم دچار و گرفتار بشوم. عجیب هم این است که در قرآن میگوید: یکنفر از اولین و آخرین میلیاردها میلیارد انسان پیدا نمیشود که به شفاعت و نجات اینها علاقه داشته باشد. غریب و تنها و بیگانه و بدبخت، سربهزیر، افسوسخور، دریغخور، پشیمان و بیچاره هستند که تمام درهای فیوضات به روی آنها بسته است.
این مقدمه بحث بود و اما؛ این اما به خواست خدا برای جلسه بعد است. سعادت نجات -چه در دنیا و چه در آخرت- میوه چیست؟ میوه چهار شناخت است که ببینیم حالا این چهار شناخت چیست؟
منبع:فارس