۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۰۶
* بىنيازى خدا از نماز
- با اين كه خدا به نماز ما احتياجى ندارد، چرا از ما خواسته است كه نماز بخوانيم و بر اين امر تأكيد فراوانى كرده است؟
خداى متعال از همه عالميان بى نياز است (سوره ابراهيم آيه 8) و همه به او نيازمندند (سوره فاطر آيه 15)؛ خدا هيچ گونه احتياجى به ما و اعمال ما ندارد. علّتِ اهميّت يك عبادت مانند نماز، هرگز به نياز خدا بازنمىگردد، بلكه به خواص و آثارى است كه آن عمل در حيات انسان دارد.
نماز لطف و رحمتى از سوى پروردگار به انسانهاست، تا به كمال و سعادت اخروى برسند و از آنجا كه پروردگار عالميان مىداند چه چيز براى انسان مفيد است و سعادت اخروى او را تأمين مىكند و چه چيز زبانبار و نابود كننده اوست، او را به انجام واجبات و ترك محرمات مكلف كرده است.
خداوند مىداند كه اگر انسان را به حال خود واگذارد، نه تنها به آن منافع و مصالح عظيم دسترسى پيدا نكرده، به كمال و سعادت اخروى نمىرسد، بلكه خود را به ذلت و پستى مىكشاند؛ مانند كودكى كه پزشك براى بهبودى حال او دارويى را تجويز مىكند و ممكن است كودك به سبب ندانستن مصلحت خويش، آن داروى تلخ را نخورد، امّا پزشك و يا پدر او مىداند كه حيات كودك بستگى به اين دارو دارد؛ لذا به اجبار دارو را به كودك مىخورانند. در واقع پزشك، خوراندن دارو را به كودك بيمار، واجب و ضرورى مىداند.
خداوند مهربان مىفرمايد: نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى (طه، آيه14). و هر كس به ياد خدا باشد، دلش آرام و مطمئن مىشود (رعد، آيه28) و نيزمىفرمايد: هر كه از ياد من روى برگرداند، در حقيقت، زندگى سختى خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم. (طه، آيه124) نماز باعث مىشود كه انسان به گناه آلوده نشود وعامل باز دارنده مهمى در جلوگيرى از بدىهاست، زيرا همانا نماز انسان را از فحشا (كارهاى بد) و زشتىها باز مىدارد. (عنكبوت، آيه45)
- چرا بايد از خدا تشكر و قدردانى كنيم؟ در حالى كه نه در دنيا آمدن خود و نه در مرگ خود نقشى نداريم و ناخواسته به دنيايى آمدهايم كه هيچ كدام از چيزهايى كه در آن است به انتخاب و ميل ما نبوده و نيست، پس عبادت مانند نماز كه يك تشكر و قدردانى از خداست براى چيست؟
در پاسخ توجه به چند نكته ضرورى است:
الف) اصل آفرينش موجودات ـ و از جمله انسانها ـ خير محض است و در چيزى كه خير محض باشد و هيچ شرّى در آن تصور نشود، بحث از جلب رضايت و عدم آن بيهوده است. هيچ موجودى به اختيار خود در اين عالم پا به عرصه وجود نگذاشته است و اساساً خداوند براى آنچه انجام مىدهد هرگز بازخواست و بازپرسى نمىشود: (لا يسئل عما يفعل...)
ب) هر چند انسان، بدون اختيار خود به اين جهان آمده است، امّا خداوند متعال بر اساس نظم امور، در نهاد و جوهر انسان، گوهرى به نام «آزادى در انتخاب راه» قرار داده است؛ يعنى خداوند، نظام جهان آفرينش را طورى مقرر داشته كه به اختيار انسان، منتهى مىشود؛ همان اختيار كه آدمى با آن مىتواند راه سعادت و صراط ايمان و طاعت را طى كند و يا به وسيله آن، طريق كفر و معصيت را دنبال نمايد؛ از همينرو، قرآنكريم مىفرمايد: (إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَـهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا/ ما انسان را از نطفه مختلفى آفريديم و او را مىآزماييم، (بدينجهت) و پذيرا گردد يا ناسپاسى كند.
پس نه تنها عذاب الهى درباره مجرمان، خلاف عدالت نيست، بلكه اقتضاى عدالت در آزمايش الهى، آن است كه كسانى كه با سوء اختيار و اراده خود اين همه الطاف خداوند را ناديده گرفتهاند و از هدايت الهى روى گردانده و راه معصيت و كفر را پيشه خود كردهاند، مستحق عذاب الهى باشند، تا بين چنين فردى با انسانى كه با حُسن انتخاب و اختيار خويش، راه هدايت و عمل صالح را برگزيده است، تفاوتى باشد؛ خداوند مىفرمايد: (أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ/ پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد؟! شما را چه شده؟ چگونه داورى مىكنيد؟
ج) اگرچه پا گذاشتن در دنيا به اختيار انسان نيست، اما خداوند نعمتهاى فراوانى را در اختيار او گذاشته است، تا با آنها آينده خود را بسازد؛ در قرآن كريم آمده است: (وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَـتِكُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَيْـئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَـرَ وَالاَْفْـِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ/ و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود، در حالى كه هيچ نمىدانستيد، اما براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد تا شكر نعمت او را به جا آوريد.
در اين آيه صحبت از ابزار شناخت و اختيار انسان است. انسان با چشم، گوش و عقل، به آگاهى مىرسد و از اين راه حق انتخاب دارد.
واقعيت اين است كه هر كسى از ديگرى خدمتى يا نعمتى ببيند، ميل دارد او را بشناسد و از او تشكر كند. بسى جاى تعجب دارد كه انسان اين همه نعمت خوب و مفيد دريافت مىكند، اما در شناخت صاحب نعمت و تشكر از او، نمىكوشد! نعمتهاى بىكران الهى سراسر عالم را گرفته است؛ هر نفسى كه فرو مىرود ممد حيات است و چون بر مىآيد مفرح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود و هر نعمتى را شكرى واجب.
از دست و زبان كه برآيد *** كز عهده شكرش به در آيد
بنده همان به كه ز تقصير خويش *** عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداونديش *** كس نتواند كه به جا آورد
با اينهمه ممكن است كه به جهت روبهرو شدن با پارهاى از مشكلات مانند فقر، بيمارى و ظلمهاى موجود و نيز به سبب ناتوانى روحى و محدوديت بينش، از ديدن زيبايىهاى عالم و لطفهاى الهى محروم بماند و حتى خداوند را شايسته ستايش نداند و زبان به كفر بگشايد، اما اين برداشت و اين رفتار حكايتگر حقيقت نيست. با رجوع به زندگى موحدان راستين و اولياى الهى مىبينيم آنها با وسعت بينش و بصيرت و با شناخت درستى كه از خداوند دارند، در اوج مشكلات و مصيبتها همچنان خداوند را سپاس مىگويند و از لطف و عنايت او سخن مىگويند.
منبع: پرسمان قرآني نماز/ مركز فرهنگ و معارف قرآن