مثنویهای بلند برقعی و کلیپهای تصویری
منتشر شدهاش این روزها از رسانه ملی پخش میشود و نمره قابل قبولی را در
میان بینندگان به خود اختصاص داده است، اما در ذیل این مطلب شرح گفتوگوی
حدود یک ساعت و نیم با او را میخوانیم؛
گفتوگو را از اینجا شروع کنیم، که فکر میکنم سال 84 یا 85 بود که
شعر آئینی ما توانست کمی خودنمایی کند و اصلا به عنوان شعر آئینی خودش را
معرفی کند. آنهم بعد از یکی، دو ماه که کنگره عمان سامانی توانست کمک کننده
باشد. از اینجا شروع کنید آقای برقعی که چقدر موافق این ماجرا هستید که
قبل از آن سالها شعر آئینی کمرنگتر بود.
شما بحث را از دل قصه شروع کردید. واقعیت این است که من هیچوقت نمیتوانم
سالی را مشخص کنم و جریان های شعری را تقیسم بندی کنم. بطور کلی با دهه
بندی ادبیات و اشعار خیلی موافق نیستم؛ این که بگوییم دهه 70 یا دهه 80
فلان اتفاق افتاد. در واقع نمی توان خط کش گذاشت. ولی اصل موضوع این است
که شعر و فضای ادبیات تغییرات چشمگیری در سالهای اخیر داشته که به واسطه
تغییرات زبان شعر، اتفاق افتاده است.
مخصوصا بعد از انقلاب که باید در دو حوزه این تغییرات را بررسی کرد. یکی
حوزه محتواست که بعد از انقلاب و به ویژه بعد از دفاع مقدس تغییراتی در
فضای محتوای شعر اتفاق افتاده است و این تغییرات اتفاقا در شعر آئینی هم
تاثیر گذاشته و در موردش صحبت خواهم کرد و حوزه دیگر تغییرات در فرم و زبان
است. یعنی شاعران از زبان کلاسیک سنتی جدا شدند و شاید بتوان گفت، شعری که
در زبان شعر نیمایی و سپید سروده میشد را وارد غزل و شعر کلاسیک کردند.
زبان دچار یک تغییراتی شد و مطئنا خیلی از شاعران برای آن زمینه سازی
کردهاند، اما افرادی که واقعا برای ساخت این زبان تاثیرگذار بودند: مرحوم
قیصر امینپور، مرحوم سیدحسن حسینی، مرحوم سلمان هراتی، مرحوم حسین منزوی و
محمد علی بهمنی بودند.
این دگرگونی زبان هرچند با تاخیر اما ناخودآگاه در شعر آئینی هم تاثیرگذاشت
و مخاطب فراوان شعر مذهبی با اشعاری در مدح اهل بیت با زبان روز و
عبارتهای تازه مواجه شد. شاید یک دهه بود که شعر معاصر و کلاسیک ما از
زبان کهنه قرون گذشته فاصله گرفته بود و به شعر معاصر روی آورده بود و با
زبان معییار نوشته میشد، ولی همچنان شعر ائینی داشت با همان سبک و زبان و
نگاه قدیم سروده میشد. اینجا بود که یک مرتبه مخاطب به میدان آمد و نه
شاعر. مخاطب دید که چه زبان شیرینی برای شعر آئینی و مذهبی وجود دارد و
میتواند در آن اهل بیت را امروزیتر و ملموستر پیدا کند. به این جهت
تشویق و رویکرد مخاطب به سمت شعر مذهبی بیشتر شد و چون این موارد اثر
مستقیمی با هم دارند از آن طرف شعر و شاعر آئینی هم بیشتر شد و شعر مذهبی
هم به این دلیل که حتی دوستان مداح هم به این نوع زبان روی آوردند، بیشتر
شد.
من خاطرم هست در اوایل شاعری خودم، دوست مداحم از بعضی کلمات که در شعرم
استفاده میکردم ایراد می گرفت و میگفت مگر میشود این کلمات را در شعر
مذهبی گنجاند و خواند؟! یادم است شعری نوشته بودم که:
شاعری در قطار قم- مشهد چای میخورد و زیر لب میگفت
شک ندارم که زندگی یعنی: طعم سوهان و زعفران بانو!
یکی از دوستان مداحم گفت که این چیست که تو سرودهای؟ مگر میشود این را در
هیئت خواند؟ ولی مگر حتما باید در هیئت خواند؟ خیلی جالب است که بگویم دو
سال بعد همان دوست مداحم همان شعر را در هیئت خواند. یعنی ذائقه مخاطب
تاثیر داشت. عوض شدن ذائقه مخاطب اصلیترین دلیل این بود که شعر مذهبی ما
به این سمت و سو رفت.
اساتیدم میگویند یک موقعی که میگفتید من شاعر آئینیام، بی حرمتی میشد و
میگفتند که نوحه میسرایید، اما الان شاعر آئینی برای خودش دارای تشخص
است و حرفی برای گفتن دارد. من هم سرم را بالا میگیرم، دفاع میکنم و با
جرات میگویم که شعر آئینی از شعر عاشقانه پیشی گرفته و جلوتر است.
البته الان فقط در مورد شعر اهل بیت صحبت میکنم و هرچند انقلتهایی در
فضای شعر دفاع مقدس، شعر اعتراض، شعر اجتماعی داشته باشم - که اینها هم
زیرمجموعه شعر آئینی هستند- اما شعر اهل بیت به نظرم پرش و جهشی در این
سالها داشته که شعر عاشقانه نداشته و شعر عاشقانه در نظر من در حسین منزوی
تمام شده است.
* آیا مخاطب باعث شکستهشدن این مقاومتها شد؟ یا اینکه خود شاعران هم همت کردند و شعرهای باب طبع مخاطبان گفتند و این سد شکسته شد؟
ببینید! به نظرم مهمتر از همه این است که مخاطب علاقه نشان داد. یعنی وقتی
که من شعری مینویسم که در آن شاعر، دفتر و راوی حضور دارد. از قلم، دفتر،
کاغذ و خودکار و همه این کلمات استفاده میکنم و نمیترسم از اینکه در
هیئت همین را بخوانم؛ مخاطب هم استقبال میکند، مداح هم میخواند و در
جاهای متفاوت هم خوانده میشود و مجریان هم در تلویزیون میخوانند. به نظرم
مهمتر از هر مسئلهای که باید اعتراف کنم خودم هم تا به امروز از آن غافل
بودم و نسبت به آن بی مهری کردم، خوش سلیقگی مخاطب بوده است. آن هم مخاطب
هیئتی ! و این همان چیزی است که باعث شده شعر آئینی ما تفاوت چشمگیری داشته
باشد.
*شما جزو 10 شاعر برگزیدهای بودید که به عنوان شاعران مردمی معرفی
و تجلیل شدند. این شاعران مردمی و تجلیل شده بعد از این انتخاب قاعدتا
مسئولیتی را بر دوش خود احساس میکنند. این پیشینهای که الان درمورد مخاطب
مطرح کردید چقدر بعد از این انتخاب برایتان حائز اهمست بیشتری شد. به هر
حال شما جزو 10 شاعری هستید که مخاطب شما را میبیند و قبولتان دارد. از آن
به بعد چه اتفاقی افتاد؟ اصلا موافق این معرفی بودید؟
اول از همه باید به نکتهای اشاره کنم که آن موضوع برای شاعر تا حدودی
تشویق است و به نظرم بیشتر از آن دست انداز محسوب میشود، مخصوصا برای شاعر
آئینی. از آنجایی که من وقتی احساس کنم مخاطبم گسترده شده، میخواهم شعرم
را به سمتی ببرم که وزنه عام فهمیاش بالاتر شود، تا مخاطب عامم را
گستردهتر کند. خیلی سخت است که به زبانی در شعر برسیم که همه عام فهم باشد
و هم خاص پسند. یعنی من توانسته باشم مخاطب خاص را جذب کنم و همان شعر مرا
مخاطب خاص هم تائید کند. بنابراین در آن اتفاق که نه در جریانش بودم و
شاید به نوعی حتی موافق هم نبودم؛ به نظرم اگر قرار است شاعری را به عنوان
شاعر مردمی انتخاب کنیم، باید در موضوعات متفاوت مشخص کنیم. بی شک در حال
حاضر فلان شاعر طنزپرداز را از من بیشتر میشناسند. پس باید به شاعر
طنزپرداز در جامعه جدا نگاه کنند. شاعری که عاشقانه مینویسد و شاعر آئینی
را هم جداگانه بنگریم و...
* یعنی در دستهبندیها شاعر برجسته هر حوزه را معرفی کنند؟
بله. واقعیت همین است. یقینا دایره مخاطب فضای کاری من با یک شاعر ترانه
سرا در متفاوت است و قابل مقایسه نیست. این در همه موضوعات وجود دارد و اگر
بخواهیم عادلانه داوری کنیم باید یک شاعر آئینی جدا داوری شود و آن ترانه
سرا هم جدا، شاعر طنزپرداز و شاعر عاشقانه سرا هم باید جدا داوری شوند.
به نظرم این ایراد به آن اتفاق وارد بود که از شاعران هم مشورت نخواستند و
بعد از آن هم اگر در مورد آن داستان انتقاداتی شد تا حدودی درست و به حق
بود. نه اینکه من جایگاه، شعر و مخاطب خودم را نشناسم ولی به نظرم تخصصی
کار نشده بود.
* چه مسئولیتی برای شما داشت؟
من همیشه ارتباطم با مخاطب را حفظ کردم. آن زمان یک وبلاگ داشتم که پس وردش
را فراموش کردهام و دو سال است که به روز نشده است و بعد از آن هم به
خاطر همین احترام به مخاطب بوده که صفحه اینستاگرامم را فعال کردم و برای
آن وقت میگذارم و از دوستان طراحم در این زمینه کمک میگیرم. ارتباط با
مخاطب را اینگونه حفظ کردم وگرنه در زمینه شعر و مطالعه در حال طی کردن
همان راه هستم چون سعی میکنم از لطف مخاطب دچار فریب نشوم.
* در مورد فضای مجازی هم سوالاتی دارم؛ میدانم که کانال تلگرامی
قوی دارید، صفحه اینستاگرامی با فالورهای بسیار در اختیارتان هست. چقدر اهل
این هستید که به اشاعه شعر آئینی در فضای مجازی بپردازید و چقدر بدان
اهمیت میدهید؟ ظاهرا دنبال کنندههای زیادی در صفحه تلگرامتان دارید!
بله هم در اینستاگرام فعال هستم و هم در تلگرام. اما اتفاقی برای کانال
تلگرام افتاد و از آنجا که بلد نبودم خطی که روی آن کانالم بود را کلا
دیلیت اکانت کردم و تلگرامم پرید! اما بیشتر روی صفحه اینستاگرام مانور
میدهم که برایش دلیل هم دارم. به خاطر اینکه تلفیق عکس با شعر است و کمک
زیادی به رساندن مفهوم شعر میکند. واقعا معتقدم که دوستان شاعر باید از
فضای مجازی استفاده کنند، اینکه عنوان میشود اینها فضاها فریب دهنده است
بله درست است اما میتوان فریب نخورد.
در اینستاگرام کامنتهای بسیاری نوشته شده و به بنده عنوانهایی مثل «حافظ
زمان» میگویند، اما در کنارش برخی هم مینویسند که این چیزهایی که تو
نوشتی اصلا شعر نیست. اما قرار نیست که شعرم را در بوته نقد این مخاطب قرار
دهم. بلکه از این فضا برای معرفی آثارم استفاده میکنم. برای اینکه بین
این همه صفحههایی که ناخوآگاه در صفحه اینستاگرام باز میشود و عکسهایی
که متاسفانه میبینیم، چهار تا شعر مذهبی متعهد هم لابه لایش وجود داشته
باشد. اگر به اندازه یکی از آن تصویرها تاثیر گذاشته باشم به نظرم کار خودم
را کامل انجام دادهام.
*
” شعر یک اتفاق درونی است. این که شاعر باید به روز شعر بگوید را قبول دارم ولی اینکه برای هر موضوعی شعر بگوید را قبول ندارم "
کامنتها را کامل میخوانید؟
نه. البته نه اینکه نرسم چون انقدر زیاد نیست که نرسم، ولی نخواندم به این
معنی نیست که نمیخوانم بلکه توجه نمیکنم. به نظرم اغلب کامنتهایی که
گذاشته میشود خیلی احساسی- هیجانی است و احیانا کامنت گذار بعدا پشیمان
میشود. چون همان لحظه تصمیم میگیرد و یک چیزی مینویسد. بیشتر منظورم از
نخواندن، توجه نکردن است.
* همین توجه نکردن مشمول حال رسانهها هم میشود! شما آدم اهل
مصاحبه با رسانهای نیستید. به نظرم یک مصاحبه با کیهان و یک مصاحبه هم
خودمان بعد از دیدار با آقا با شما داشتیم ولاغیر. چرا زیاد اهل حضور در
رسانهها نیستید؟ البته به غیر از تلویزیون.
به نظرم تازه خیلی هستم.
* چون برخی از شاعران تلویزیون را رسانه و شاخص میدانند
دلیلیش را میگویم امیدوارم ناراحت کننده نباشد، برای اینکه رسانه تخصصی
نمیبینم که بخواهم مصاحبه کنم. وقتی 10 تا مصاحبه میکنم و همه میپرسند:
از کی شعر را شروع کردی؟ و چه شد که شاعر شدی؟ و الان داری چکار میکنی؟
من به شما اعتماد کردم چون تجربه شما را میدانم و در فضای ادبیات تخصصی
کار میکنید و شناخت و اشراف دارید؛ ولی واقعا همه سوالات در رسانه شبیه هم
شده و حتی در تلویزیون هم همینطور است. به محض نشستن از من پرسیده میشود
که چه شد شعر گفتی؟ چه باید بگویم؟ بگویم روز بارانی بود و داشتم میرفتم و
یکباره شعر گفتم! برخی هم اینطور شروع میکنند: ابتدا خودتان را معرفی
کنید و... اگر قرار است من خودم را معرفی کنم پس چرا مرا دعوت کردید؟ زمانی
به دوستمان آقای غفاری که پرسید چرا مصاحبه نمیکنی گفتم بنشین و 10 تا
سوال خوب طرح کن که یک مصاحبه متفاوت انجام دهیم. وقتی همه سوالات شبیه هم
است چرا باید دائما مصاحبه کنم؟
* پس بنده از جای خوبی شروع کردم!
همین خوب است. چون واقعا جای دیگر اینطوری نیست. یعنی من میتوانم دو، سه
تا مصاحبه خوبی که تاکنون داشتم را برای شما مثال بزنم. از بس همه سوالات
تکراری بوده است. اهل رسانه هستم به شرط آنکه کلیشه وارد موضوعات نشود، بحث
تخصصی باشد.
* خیلی از شعرا و فعالان حوزه شعر آئینی به این سمت رفتهاند که
برای حضور در فضای مجازیشان یک مدیر در کنار خود داشته باشند. یعنی کسی که
کارهایشان را مدیریت کند، کامنتهایشان را بخواند و از آنها خلاصه استخراج
کند و ارائه دهد. شما که این تجربه را در اینستاگرام و تلگرام دارید و
پیشتر از طریق وبلاگتان این ارتباط را با مخاطب داشتید، به این فکر نکردید
که کنارتان یک فرد رسانهای که بتواند کارهایتان را در این حوزه مدیریت
کند و ارتباطتان را با مخاطبتان مشخصتر و کانالیزهتر کند، داشته باشید؟
دقیقا این دغدغه ای است که این چند وقت اخیر داشتهام. ولی به آن فرد خاص
در این زمینه نرسیدهام. البته الان به گواه خیلی از دوستان صفحه
اینستاگرام نسبتا جذابی برای مخاطبان دارم و سعی میکنم بهتر و متنوعتر هم
بشود. بحثی که در فضای مجازی به نظرم نیاز است، تریبون شدن خود شاعر است.
شاعر همیشه وابسته است. برای مثال یک ترانهسرا باید فلان خواننده شعرش را
بخواند تا حیات داشته باشد، وقتی خوانندهای شعرهایش را نخواند از گردونه
خارج میشود. در زمینه فضای مذهبی هم همینطور است؛ فلان مداح باید شعر فلان
شاعر مذهبی ما را بخواند تا حیات داشته باشد. فکر میکنم معضل خیلی بزرگی
است که شاعر به شخصه خودش تریبون ندارد. من یک موقعی تصمیم گرفتم این اتفاق
را برای خودم طور دیگری رقم بزنم. ولو هزار نفر مخاطب، مخاطب تخصصی شعر و
مخاطب خودم باشند. در این فضا بیشتر دارم در زمینه بحث صوتی شعر و ساخت
نماهنگ فعالیت میکنم که دو تجربه موفق هم در فضای رسانه داشتهام. نمی
دانم کار «چای روضه» و «قطار قم- مشهد» را دیدهاید؟ به نظرم اینها
میتواند به حیات شاعر کمک کند و در این میان صداوسیما و رسانهها هم باید
کمک کنند.
* آیا در فضای تلگرام یا اینستاگرام برایتان شعری فرستادهاند که
شما کمک کنید تا شعر چکش کاری شده و بهتر شود؟ یا اشکالاتی که داشته باشد
را متذکر شوید؟
این مسئله برای من خیلی مهم است و به زکات علم خیلی معتقدم. علمی که ندارم و
اگر چیزی هم هست، تجربه است. به خاطر همین شنبههای خودم را به کلاس
آموزشی اختصاص دادهام. یعنی «حلقه ادبی پنجره» شنبهها سه هفته در قم و یک
هفته در تهران برگزار میشود؛ فقط هم به بحث آموزش و نقد ادبی میپردازیم.
تمام دوستانی هم که مراجعه میکنند –که از سراسر کشور هستند و تعدادشان
همکم نیست- را به همان جلسه ارجاع میدهم.
در واقع مجبورم که این کار را بکنم. چون به نقد مکتوب صرف اعتقاد ندارم و
کمکی به شاعر نمیکند من باید چشم در چشم، رو در روی شاعر باشم و شعرش را
بشنوم و به یک شعر هم اکتفا نکند، سه تا شعر بخواند تا زبان شعرش را پیدا
کنم. ضمن اینکه باید مستمر با او در ارتباط باشم. جملهای تکراری دارم و آن
اینکه: «شاعری، یاد دادنی نیست ولی یادگرفتنی هست». یعنی آن طرف باید یاد
بگیرد و من نمیتوانم به او یاد دهم که یکسری کارها را انجام دهد و از فردا
شاعر شود. ولی او اگر خودش بخواهد، میتواند یاد بگیرد. به خاطر همین باید
در جلسه حضور داشته باشد.
* بعد از اینکه به عنوان شایسته تقدیر در کتاب سال تجلیل شدید
خیلیها این انتقاد را داشتند که زیر لوای آقای مجاهدی بالا آمدید و زیر
پرچمش بودید و حالا به عنوان شاعر ایشان دست شما را گرفته و بلند کرده و
ایشان خیلی تاثیرگذار بوده است. چقدر این را قبول دارید؟
صد درصد. این چیز بدی نیست، بلکه من به این موضوع افتخار میکنم. اگر این
را به عنوان انتقاد گفتهاند که چقدر خوب گفتهاند! آقای مجاهدی را هرطور
نگاه کنید یک شخصیت علمی و اخلاقی دارد و هرطور نگاه کنید پدر شعر آئینی و
یک انسان فاضل است. کسی که شیخ جعفر مجتهدی و آیت الله کشمیری و دیگر
بزرگانی را درک کرده که اسامی کمی نیستند و واقعا اگر بخواهم خودم را شاگرد
استاد مجاهدی بدانم، کسر شأن ایشان است و اگر هم در این مسئله تردید
میکنم به این دلیل است. ای کاش بقیه هم این را یاد بگیرند. اصلا حلقه
مفقوده شعر امروز ما گم شدن ارتباط استاد و شاگردی است. اگر بخواهیم وارد
بحث اصلی شویم که الان چه آفتهایی، شعر جوان را تهدید میکند، به نظرم
نداشتن استاد است.
* چطور به استاد مجاهدی رسیدید؟
من ایشان را میشناختم. ما قم بودیم و استاد هم همشهریمان بودند. فکر
میکنم اولین بار آقای «شرافت» مرا منزل ایشان برد. جمعه شبها در منزل
خودشان جلسه شعری با عنوان «محیط قمی» برگزار میکنند و میدانید که محیط
قمی یکی از شاعران کلاسیک قم است و این جلسه 50 سال است که قدمت دارد. آیا
کسی که 50 سال است جلسه شعر و حلقه ادبی دارد این ارزش را ندارد که هر
شاعری برود از محضرش تلمذ کند و یاد بگیرد؟
حرفهای حاشیهای همیشه بوده و این که پس از آن انتخاب در جایزه کتابسال
برخی شیطنت کردند و چیزی گفتند، بحث دیگری است ولی ناخواسته حرف خوبی به
من زدهاند و من از اینکه به عنوان شاگرد ایشان شناخته شده باشم استقبال
میکنم.
* در واقع به جای نقد تعریف کردهاند!
دقیقا
* القاب و عناوینی که در فضای شعر آئینی وجود دارد، یک زمانی به
خوشدل تهرانی، «سعدی زمان» میگفتند و به قول خودتان در کامنتهای
اینستاگرامتان لقب حافظ زمان را به شما میدهند. یا استاد مجاهدی که «پدر
شعر آئینی» نامیده میشوند. اگر اشتباه نکنم زمانی که اولین کتابهای
مرحوم چایچیان سال 36 منتشر شد یعنی تقریبا 62 سال قبل که «باغستان عشق»
یکی از آنهاست. چگونه است که در زمانی که چایچیان هم هست، تقریبا از حدود
10، 12 سال قبل است که به استاد مجاهدی، پدر شعر آئینی میگوییم. این القاب
و عناوین را چطور میتوانیم برای افراد تنظیم کنیم و به کار ببریم؟
اولا اینکه استاد حسان، استاد سازگار، استاد شفق و استاد موید، همه حلقهها
و وزنههای شعر هستند و زبان برای صحبت کردن درباره ایشان الکن است.
اصطلاح شعر آئینی متعلق به آقای مجاهدی است و البته کلی هم دعوا سر این است
که چرا میگویید شعر آئینی؟ و چرا نمیگویید شعر مذهبی یا شعرولایی؟ که من
همچنان از شعر آئینی دفاع میکنم چون زیباترین ترکیب شاعرانه است که
میتوان از آن استفاده کرد. مثل اینکه بگوییم چرا میگوییم شعر غنایی یا
شعر حماسی؟ حماسه یک چیز دیگر است و من شعر حماسی را میتوانم در فضاهای
دیگر هم تعریف کنم. تفاوت آقای مجاهدی این است که مکتوباتشان در زمینه شعر
آئینی در حوزه تئوری شعر آئینی زیاد است. اصلا ایشان اولین کسی است که
درباره شعر مذهبی کتابی برای تبیین مبانی آن نوشته است.
* بحثهای نظری شعر.
اصلا بحثهای نظری شعر آئینی را ایشان پیاده کرده است. اگر الان شعر مذهبی
یک چارچوبی دارد همان چیزی است که ایشان نوشتهاند. "شکوه شعر عاشورا"ی
ایشان یا در کتاب تخصصی "شعر نبوی" شعر مهدوی یا «با کاروان عاشورا» از
جمله کارهایی است که ایشان انجام داده است. به نظرم ایشان بالغ بر 50 تالیف
دارند. ایشان اولین مصحح دیوان «عمان سامانی» است. در واقع بحث شاعرانگی
ایشان در زمینه شعر آئینی قابل دفاع است، لذا قلم ارزشمندی دارند. این لقب
به عنوان پدر شعر آئینی را هم بنده به ایشان اطلاق نکردهام. ولی اینکه چه
کسی گفته را واقعا نمیدانم، اما به نظرم این القاب قشنگ است. من با سعدی
زمان و حافظ زمان مخالف هستم و خیلی جالب نیست ولی این اصطلاحات ایرادی
ندارد.
* آقای برقعی همان طور که فرمودید شما را به عنوان شاعر بزرگسال
میشناسند. در صورتی که شما برای کودکان هم شعر داشتهاید. به نظرم اصلا
ابتدای شروع کارتان با کودکان بوده!
اصلا بحثهای نظری شعر آئینی را ایشان پیاده کرده است. اگر الان شعر مذهبی
یک چارچوبی دارد همان چیزی است که ایشان نوشتهاند. «شکوه شعر عاشورا»ی
ایشان یا در کتاب تخصصی «شعر نبوی» شعر مهدوی یا «با کاروان عاشورا» از
جمله کارهایی است که ایشان انجام داده است. به نظرم ایشان بالغ بر 50 تالیف
دارند. ایشان اولین مصحح دیوان «عمان سامانی» است. در واقع بحث شاعرانگی
ایشان در زمینه شعر آئینی قابل دفاع است، لذا قلم ارزشمندی دارند. این لقب
به عنوان پدر شعر آئینی را هم بنده به ایشان اطلاق نکردهام. ولی اینکه چه
کسی
” الان قم در شعر بی نظیر است. من
همه جای ایران میروم و شعر میخوانم. الان مثل قم نداریم. در هر عرصهای
بچههای قم خوب فعالیت میکنند که همه اینها هم یک دلیل دارد. به خاطر
اینکه بچههای قم اهل جلسه و اهل نقد هستند "
گفته را واقعا نمیدانم، اما به نظرم این القاب قشنگ است. من با
سعدی زمان و حافظ زمان مخالف هستم و خیلی جالب نیست ولی این اصطلاحات
ایرادی ندارد.
* به چند سال عقبتر برگردیم؛ دولتهای نهم و دهم و برگزاری
جشنواره شعر فجر و محافلش در استانها. اگر یادتان باشد ابوموسی و قشم
محافلی بود که شما هم حضور داشتید. در خاطرم هست شما مثنوی «میرود قصه ما-
سوی سرانجام آرام» را خواندید که از همان جا خیلی بر سر زبانها افتاد و
بازتاب داشت. اصلا من خودم شما را از آنجا به بعد پیگیری میکردم. این
محافل شعری چقدر میتواند به تلاش شاعر کمک کند؟ بالاخره شعر رسانه است و
میتواند خیلی راحت جای خود را در بین مخاطب باز کند. این محافل چقدر کمک
کننده است؟ چقدر به اینها اهمیت میدهید و چقدر به حضورش در جشنوارههای
شعر و به حضور خودتان در این جشنوارههای مهم کشور اهمیت میدهید؟
ببینید! بیشترین وقت مرا الان همین جلسات شعرخوانی میگیرد و شاید کار
اصلیام همین است. از بس دائما این طرف و آن طرف برای شعرخوانی دعوت
میشوم، کار دیگری نمیرسم انجام دهم. شعر از همان ابتدا خودش یک رسانه
بوده، هست و خواهد بود. اینکه چگونه در چه شکلی این را ارائه دهیم، خیلی
مهم است. اما فکر میکنم دیگر دوره اینکه صرفا به یک شب شعر و جلسه شعر
بسنده کنیم، گذشته است. چون صرفا همان 300، 400 نفری که در جلسه هستند لذت
میبرند؛ ولی اگر بخواهیم گستردهتر نگاه کنیم به نظرم یک مقدار باید در
فضای آمیختن شعر با هنرهای دیگر وارد شویم. مثل ساختن نماهنگها. همیشه
اینطور بوده که یک خواننده به یک شاعر سفارش شعر میدهد، یک مقدار این نگاه
عوض شود. در واقع شعرهای خیلی خوبی هست که ظرفت و قابلیت آهنگسازی را
دارد. یعنی دوستان خواننده ما از این طرف هم نگاه کنند. مجموعه شعرهای
معاصر را بخوانند و تورق کنند. اگر بخواهیم به فضای شعر کمک کنیم باید
ظرفیتها و قابلیتها را گستردهتر کنیم. دوره بسنده کردن به چنین جلساتی
تا حدودی گذشته است.
نکته مهم اینکه، آن دورهای که از آن نام بردید (جشنواره شعر فجر) به نظرم
تمام شد. الان دیگر نمیدانم در این چند ساله برگزار شده یا نه؟!
* برگزار میشود ولی ...
یعنی انقدر بیخبرم! حتی نمیدانم برگزار میشود یا نه؟ من که عرصه شعر کار
و زندگیام هست، دنبال نمیکنم. در حدی که مثلا دیشب فلان جا برگزار شد!
که خیلی حیف است. جشنواره فیلم فجر هم به نوعی دیگر که البته هر کدام
ظرفیتها و ابعاد خاص خود را دارند ولی به نظرم در زمینه شعر جفای زیادی
صورت میگیرد.
* در قیاس با سایر هنرها یا ...
اصلا اگر با سایر هنرها قیاس کنید که باید بنشینیم و گریه کنیم. در حد خودش هم طی چند سال گذشته هیچ کاری نشده است.
* معمولا در نمایشگاه کتاب از شما مجموعههایی را شاهدیم. طی
سالهای اخیر «رقعه» و «تحیر» مجموعههای خوبی بودهاند حوزه نشر را چطور
میبینید آنهم در شعر.
یک نکته کوتاه در این میان یادآور میشوم که من حدود هشت تجربه در زمینه
نشر دارم که البته جزو تجارب جدیام جدای از جمع آوریها هستند. کتاب اولم
«طوفان واژه ها» بوده بعد «قبله مایل به تو» و بعد «ربعه» و پارسال هم
«تحیّر» را کار کردم. دو تا کتاب صوتی کار کردم. یکی «زفرات» که برای حضرت
زهرا سلام الله علیها و دکلمه شعرهایم است و دیگری «تحریرهای رود» که
کارهای عاشوراییام است. دو تا مجموعه شعر کودک هم چاپ کردهام. اینها کل
کارهایی است که تالیف شخصی خودم بوده است که انجام دادهام.
* کار مشترک هم با آقای زمانی داشتهاید؟
آنها کتابهایی بود که با انتشارات امیرکبیر کار کردیم. منظور من مجموعه
اشعار خودم بود و آنها جمع آوری بودهاند. مجموعه جدید هم دارم ولی فعلا
قصد چاپ را ندارم، چون «تحیّر» را از ناشر قبلیام گرفته ام و با یک ناشر
جدیدی دارم کار میکنم. امسال با یک نشر جدید احتمالا «تحیر» چاپ خواهد شد.
میخواهم تجربه کنم و اگر تجربه خوبی بود کتاب پنجم را که آماده است و در
اختیار دوستان ناشر قرار میدهم.
* چرا از ناشر پس گرفتید؟ از همکاری راضی نبودید!
راضی نبودم و دلایل شخصی خودم را داشتم. مهمترین مسئله برای من پخش کتابم
است چون تقاضا برای کتاب بیشتر از عرضهاش است. همه دغدغهام همین است که
کتاب به دست مخاطب برسد.
* فصل پنجم و ثالث و...
آقای حاتمیکیا گفتند که «من وابستهام»، من هم خیلی وقت پیش این جمله را
در قالب یک شعر گفته بودم. البته وابستگی من جای دیگر است که آن تفکر اهل
بیت(ع) است. «اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست، میگویم که من یک شاعر
درباریام، مداح سلطانم» منتها تفاوت من با سایر دوستان این است که آنها
وابسته هستند و تامین هم میشوند و من هم خودم را وابسته میدانم(به اهل
بیت علیهم السلام)؛ مثلا اکثرجاهایی که کار کردم خصوصی بوده است.
چرا من باید بروم و با ثالث کار کنم؟ برای اینکه از این طرف هیچ پیشنهادی
ندارم. فکر میکنم یکی، دو تا برنامه این اواخر رفتهام که این هم به خاطر
ابراز ناراحتی بود که کردم. در تمام این سالها به جز دو مرتبه اخیر تاکنون
به حوزه هنری برای شعرخوانی دعوت نشده بودم! نمیدانم وابستگی به چه معنی
است؟ تفکر من، تفکر وابستهای است ولی در باطن نه کارمند جایی هستم و نه زد
و بندی با جایی دارم. البته دو سال است که طرحی به آقای حمید قبادی
مدیرکارگروه مد و لباس وزارت ارشاد دادهام که چقدر خوب است با زبان شعر
بحث عفاف و حجاب را به مردم تفهیم کنیم. او هم استقبال کرد و نتیجه شد
اینکه سال سومی است که «کنگره حجاب و عفاف» در حال برگزاری است. یعنی تنها
کار مرتبط که انجام دادهام این بوده است.
* برای انتشار کتاب صوتیها مشکلی نداشتهاید؟
از چه نظر؟ اینها را هم به دوستانم در موسسه رسانه آفتاب دادهام، اما برای پخشش مشکل داشتم.
* این اشعار قبلا منتشر شده؟
بله اینها هر کدام جدا جدا در مجموعههای دیگر منتشر شده، اما در مجموعه های صوتی به صورت یکجا چاپ کردهام.
* پس مرز ممیزی را گذراندهاید.
اشعار را فقط در استودیو خواندهام. شعرهای من ممیزی ندارد. من ممیزی
شعرهایم را موقع سرودن انجام داده و رعایت میکنم. وقتی داریم شعر آئینی
مینویسیم شعری نیست که بخواهیم هر مطلبی را در آن قید کنیم، یادم است یک
کلمه در «قبله مایل به تو» در مورد حضرت علی(ع) آورده بودم، آقای گرمارودی
یک صفحه در مقدمه آن کتاب به همان کلمه پرداخته بود. یعنی خودمان موقع
سرودن انقدر ریزبینانه به بایدها و نبایدهای شعر آئینی دقت میکنیم که جای
تردید نباشد. اصلا فکر میکنم هیچکسی برای ممیزی کتاب به اندازه خود من
وسواس داشته باشد.
* مطلبتان در مورد ممیزی آثارتان جالب بود.
طبیعی است، من خودم علم این را دارم که شعر مذهبی باید ایراد محتوایی و
ایراد روایی نداشته باشد، ولی اگر قرار باشد شعر خودم هم گریبانگیر یک چنین
مسائلی شود، خوب نیست.
* در دانشگاه چه رشتهای خواندهاید؟
ادبیات خواندهام و همچنان هم میخوانم.
* کجا خواندید؟
پیام نور. چون من پیش از این خیلی کوتاه در حد یکی، دو سال درس حوزهام خواندهام.
* اول شاعر بودید، بعد ادبیات خواندید؟
بله.
* به خاطر وزنها.
نه به خاطر علاقهام بود.
* صحبتهای اول قبل از اینکه شروع شود یادی از قیصر کردیم. به
شاعران قدیمی مثل نیّر و عمان سامانی و کمی جلوتر قیصر برسیم. چقدر وامدار
اینها هستید. چقدر در شعرهایتان وامدار بزرگانی چون محتشم و نیر و... اینها
هستید و سعی میکنید از آنها تضمین کنید.
خیلی سعی کردهام از اشعار نیّر، عمان و هم محتشم استفاده کنم. خیلی برایم
جالب است، احترام گذاشتن به شاعران گذشته برایم مهم است و حداقل این است که
اسم اینها را در همه شعرهایم آوردهام. نیّر تبریزی بیتی در یکی از ترکیب
بندهایش دارد. اولین کسی که ترکیب بند عاشورایی کار کرد محتشم کاشانی بود.
چند سال بعد وصال شیرازی به استقبال رفت، مستقل. ولی نیّر تبریزی وقتی
میخواهد ترکیب بند عاشورایی بگوید و یکی از بندهایش اتفاقا با یکی از
ردیفهای ترکیب بند محتشم یکی است در بیت عقد اسم محتشم را میآورد و
میگوید «به آن پادشاه جم محتشم» یعنی با ایهام اسم محتشم را میآورد که
خودش را وامدار آن شاعر اعلام کند.
پیشینه عجیبی در زمینه شعر آئینی داشتیم. یعنی حلقههای مفقودهای که امروز
بدان توجه نمیکنیم. ما معتقدیم کربلا سه بُعد دارد؛ عرفان، حماسه، عاطفه.
اما خوب نیست که شعرهای آئینی همه فقط مرثیه و عاطفه است. حماسه هم تا
حدودی اتفاق میافتد اما شعر عرفانی آئینی چقدر داریم؟ چند تا سراغ داریم
که بگوییم فلان شاعر آئینی ما دارد شعر عرفانی مینویسد این نوع نگاه در
محتشم و نیّر متاسفانه تمام شده است.