۰۸ آذر ۱۴۰۳ ۲۷ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۱۱
عقیق: سحرگاه نیمه شعبان سال 255 بود دوازدهمین پیشوای معصوم، حجت خدا، سرور دنیا و آخرت، سلیمان دوران، رحمت واسعه بر مؤمنان، کاشف غم و اندوه مستضعفان صاحب العصر و الزمان، حجت قاطعه الهی و قامح الحاد و گمراهی مظهر قائم بالقسط مشرق شمس ابدی، مطلع انوار ازلی، حافظ دین مبین و نگهبان شریعت قائم آل محمد، حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) و رزقنا الله لقاءه در شهر « سامرا» دیده به جهان گشود و جهان را از نور وجودش، روشن و منور ساخت.(1) او همنام پیامبر اسلام(ص) (م ح م د) و هم کنیه آن حضرت( ابوالقاسم) است.(2) ولی پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلی او نهی فرموده اند.(3)
هیچ شبی با برکت تر از این شب بزرگ نیست
و هیچ عیدی برای شیعیان مانند این عید سعید نیست. نیمه شعبان ولادت نور است، و روز
شکوفائی امیدها.
حکیمه خاتون می گوید:
امام عسکری(ع) پیغامی برایم فرستاد و
فرمود:ای عمه! امشب را در منزل ما بگذران زیرا امشب نیمه ماه شعبان است، و همانا
خدای تبارک و تعالی امشب حجت خود را در روی زمین ظاهر می سازد.
آنگاه حکیمه خاتون می گوید: به آن حضرت
عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود « نرجس» عرض کردم: قربانت گردم به خدا سوگند هیچ اثر
حمل در او نمی بینم. فرمود: « حق همان است که به تو می گویم.»
حکیمه خاتون ادامه می دهد: من به آنجا
آمدم، آنگاه نرجس خاتون آمد، سلام کرد و نشست و به من گفت: بانو و سرور من! حالت
چطور است؟ بدو گفتم: بلکه تو بانو و سرور من و سرور خاندان من هستی. از این سخن
متأثر شد و گفت: عمه! چه می گوئی؟ به او گفتم: همانا خدای تبارک و تعالی امشب،
کودکی را به تو عطا خواهد کرد که سرور تمام جهانیان است. سپس او نشست و خجالت کشید
. ممن هم پس از نماز عشا و تناول افطار، به رختخواب رفتم و خوابیدم، تا اینکه نیمه
های شب بود که برای نماز شب برخاستم و تا وقتی که از نماز فارغ شدم. او همچنان
خوابیده بود و هیچ علامت و اثری در او مشاهده نشد. برای تعقیبات نشستم و سپس دراز
کشیدم و به خواب رفتم؛ پس از چندی، وحشتزده از خواب برخاستم دیدم هنوز هم خوابیده
است. پس از آن برخاست و نماز شب خواند.
حکیمه گوید: در قلب
خود احساس شک و تردید کردم. ناگهان ابو محمد، امام عسگری(ع) از درون مجلس، فریاد
زنان به من فرمود:« لا تجعلی یا عمه، فان الا مر قد قرب» ای عمه، عجله نکن که امر
نزدیک شده است. من شروع به خواندن سوره سجده و یس کردم که ناگهان نرجس خاتون از
خواب پرید،و ترسناک به نظر می رسید. به سوی او دویدم و به او گفتم: در پناه خدا
باشی! آیا چیزی را احساس می کنی؟ گفت: آری، عمه ! گفتم : خودت را آماده کن که آنچه
به تو گفته بودم واقعیت دارد. مدتی گذشت. سپس به تولد امام(ع) آگاه شدم. به درون
اطاق رفتم. امام(ع) را در حال سجده یافتم که با تمام مواضع سجود بر زمین قرار
گرفته است. او را در آغوش گرفتم و دیدم که تمیز و طاهر و پاکیزه است.
ناگهان امام عسگری(ع)
صدا زد و فرمود: عمه! فرزندم را بیاور. او را نزد پدرش آوردم.حضرت او را روی سینه
خود گذاشت و در حالی که دست روی چشم و گوش و مفاصلش می کشید،به او فرمود:« فرزندم!
سخن بگو» سپس حضرت مهدی(عج) فرمود « اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له و
اشهد ان محمداً رسول الله» و آنگاه بر حضرت امیر(ع) و سایر ائمه، درود فرستاد تا
این که به نام مبارک پدر رسید، سپس سکوت اختیار فرمود...
در روز هفتم، بار دیگر
امام عسکری(ع) از فرزندش خواست، سخن بگوید. آن حضرت پس از شهادت به وحدانیت
پروردگار و درود و سلام وصلوات بر محمد(ص) و علی(ع) و سایر امامان این آیه را
تلاوت فرمود:« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلي
الَّذِينَ استُضعِفُوا في الأَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَرِثِينَ.وَ
نُمَكِّنَ لهَُمْ في الأَرْضِ وَ نُرِي فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم
مَّا كانُوا يحْذَرُونَ»(4)
پی نوشت ها:
1_(ارشاد شیخ مفید
،ص346؛ اصول کافی،ج1،ص512؛ اعلام الوری طبرسی، ص418)
2_(ارشاد شیخ مفید،
ص346؛کشف الغمه، اربلی ،ص227؛ ابن صباغ مالکی؛ الفصول المهمة،ص310)
3_(بحارالانوار،ج51،ص31الی
34؛ کمال الدین صدوق،ص648؛اصول کافی،کلینی،ص332)
4_(سوره قصص، آیه 5)
211008