۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۲ : ۱۱
در قرآن کریم بارها در مورد گناهکاران آمده است که اگر آنان را ببخشید، بهتر است! (بقره: ۱۷۸؛ آل عمران: ۱۳۴؛ نسا: ۱۴۹؛ تغابن: ۱۴)
همچنین در آیه ۵۳ سوره زمر، خداوند با بیانی بسیار جالب توجه، گناهکاران را بندگان خود خوانده، به پیامبر(ص) می فرماید: «بگو ای بندگانم که بر خود ستم کرده اید! از رحمت خدا ناامید نگردید که خدا همه گناهان را می بخشد که تنها او آمرزنده مهربان است».
نکات بسیار جالبی در این آیه وجود دارند، از جمله اینکه خداوند گناهکاران را بنده خود می داند، یعنی آنان را متعلق به خودش می داند، نه بیرون از حوزه ربوبیتش. همچنین با دلسوزی و مهربانی می فرماید گناهکاران در حقیقت به خود ستم کرده اند و این نکته بسیار مهمی است. یک قاتل بیش از آنکه به مقتول ستم کند، به خود و وابستگان خودش ستم می کند. با چنین نگاهی، متوجه می شویم که همه گناهکاران در حقیقت، با دست خود، خود را بیچاره کرده اند.
با نگاهی دیگر، هر گناهکاری به هرکسی هم که ستم کرده باشد، به خداوند ستمی نکرده است، زیرا خداوند برتر و بالاتر از آن است که کسی به وی ستم کند. بنابراین مهربانی و دلسوزی نسبت به گناهکار، کاری است بسیار شایسته.
در آیه ای دیگر، مضمون جالب و زیبای دیگری داریم که در برخی روایت ها آمده است که تنها آیه ای که رسول خدا(ص) آن را یک شب تا صبح تکرار کرد، همین آیه بود که در آن حضرت عیسی در مناجاتی به پیشگاه خداوند چنین عرض می کند: "إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیم (مائده: ۱۱۸)"
پروردگارا! اگر این گناهکاران را کیفر دهی، بندگان خودت را کیفر داده ای و اگر آنان را ببخشی، تو توانا و فرزانه ای!
یعنی گناهکاران بندگان خداوند هستند و بندگان همیشه از حمایت سرور خود برخوردارند. یعنی ای خدا! اگر بندگان گناهکارت را ببخشی، چون سرور و پناه آنان هستی، می توانی و می دانی! و اگر آنان را کیفر دهی، بازهم جز تو پناهی ندارند، زیرا آنان بندگان تو هستند، نه دیگران.
از نظر فلسفی نیز، گناهکار سزاوار دلسوزی و ترحم است، زیرا خواست و علاقه گناهکار در گناهی که انجام می دهد، دخالت دارد، اما این خواست و علاقه را کسان و عوامل دیگر در او ایجاد می کنند. به این معنا که از نگاه فلسفی هر انسانی در انجام کارهایش آزاد است، اما این آزادی در اختیار خودش نیست. در واقع، در اصطلاح فلسفی، انسان همه کارها را با اراده خویش انجام می دهد، اما این اراده را خود او با اراده در خودش ایجاد نکرده است، بلکه این اراده تحت شرایط و حوادث مختلف زندگی در وی ایجاد شده است. در حقیقت، این اراده را به وی تحمیل کرده اند.
مثلاً کودکی که در خانواده ای معتاد و قاچاقچی به دنیا آمده و از دوران کودکی با پدرش همکاری می کند، شرایط زندگی این اراده را در وی به وجود می آورد که در جوانی تصمیم بگیرد قاچاقچی و معتاد گردد. زن و شوهری که با عشق و علاقه ازدواج کرده اند، شرایط و محیط زندگی، اطرافیان و نیز تربیت خانوادگی است که در آنان اراده درگیری و طلاق را به وجود می آورد.
از اینجاست که هرکاری می کنیم، با اراده ماست. ما مسئول کار خود هستیم و بر اساس همین مسئولیت است که مستحق کیفر می شویم. اما از آنجا که این اراده بر ما تحمیل شده و اراده ما با اراده خودمان نبوده است، عوامل ایجاد این اراده نیز، اگر نه بیشتر، دست کم به اندازه خود ما سزاوار کیفرند.
جوانی که معتاد شده و قاچاق را شغل خود کرده است، مسلماً مقصر است، اما به همان اندازه، والدین او و نیز مدیریت جامعه مقصرند. درست است که جوانان، خود مسئول انحراف ها و آشفتگی های خویش هستند و این انحراف ها و آشفتگی ها با اراده خودشان انجام می گیرد، ولی مدیریت فرهنگی و اقتصادی جامعه و نیز خانواده آنان نیز مسئول ایجاد این اراده می باشند.
از اینجاست که مسئولان جامعه باید دو نکته را در نظر بگیرند: یکی آنکه، نه تنها نباید همه بار گناه را بر دوش گناهکار بگذارند، بلکه باید با قبول مسئولیت، خود را نیز سزاوار سرزنش و کیفر دانسته، در مقام محاکمه و مجازات گناهکار، سهم خود در این گناه را از یاد نبرند، زیرا رفتار مردم تحت تأثیر چگونگی عملکرد مربیان و مدیران جامعه است.
دیگر اینکه، در تنبیه آن گناهکار که تا حدودی این گناه بر او تحمیل شده است، رعایت انصاف را از یاد نبرند. دریغا که به دور از انصاف و وجدان، تنها یک نفر مجازات می شود و مدیران و مسئولان جامعه همچنان خود را در انحراف های جامعه بی گناه دانسته و می دانند.