۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۰۴
اربعین اومده و دلا پریشونه، حسین جانم
عالمی برای تو بی سروسامونه حسین جانم
همه کوله بارشون و یک به یک بستن، سفر کردن
فطرس ملک داره چاووشی میخوونه: حسین جانم
زائر کربلا / دست بذار رو زانو یاعلی بگو پاشو
زائر کربلا / مثل قطره سوی دریا برو دریا شو
زائر کربلا / دم به دم؛ قدم قدم زائر آقا شو
(ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله)
*** *** ***
دل به جاده می زنن دوباره زینب ها، حسین مولا
نغمه ی یا فاطمه نرفته از لب ها، حسین مولا
این زمین بازم به یاد اسرا انگار
میشه پرستاره از آبله ها، شب ها، حسین مولا
زیارة الحسین / یعنی اقتدا به شاه کربلا کردن
زیارة الحسین/ یعنی کار زینبی برا خدا کردن
زیارة الحسین / یعنی هر قدم برا یمن دعا کردن
(ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله)
*** *** ***
قطره ایم و با عنایت تو دریاییم حسین مولا
واسه جون دادن به راه تو مهیاییم، حسین مولا
راه کربلا رو خون شهدا وا کرد، چه غوغا کرد
اربعینا سر سفره شهیداییم حسین مولا
توو راه انقلاب/ مرد و زن؛ پیر و جوون؛ همه علمداریم
سازش نمی کنیم/ هیچ امیدی واسه دشمنا نمی ذاریم
با سعی و صبرمون/ بانگ " عجل لولیک الفرج" داریم
(ثارالله ثارالله لبیک یا ابا عبدالله)
*** *** ***
آهِ يا زينبُ يا زينبُ يا زينبْ ..أَغِيْثِيني
آه ای زینب ای زینب ای زینب... بفریادم برس
إنَّني أسألُ يا زينبُ يا زينبْ ... أَجِيبيني
من از تو درخواست کمک دارم... جواب مرا بده
أينَ عباسُكِ يا زينبُ يا زينبْ ؟... و دُلِّيني
ای زینب! عباس تو کجاست؟.. به من نشانش بده
هل بَقَى يَحْرِسُ خَيْماتِكِ يا زينبْ.. .بِلا عَينِ ؟!!
آیا هنوز بدون چشم، از خیمه هایت پاسداری می کند؟
جَرَى الَّذي جَرَى ... و أتاكِ الأربعينُ يُرْجِعُ الذِّكرى
شد آنچه شد... اربعین آمد و خاطراتت زنده می شود
أتْعَبَكِ السُّرى ... و قَضَيْتِ العُمرَ بالأحزانِ كالزَّهرا
اندوه تو را خسته کرده است... و تو عمرت را چون زهرا با حزن گذراندی
قُلتِ :" كما تَرَى ... يا أخي عُدْتُ من السَّبيِ مع الأسْرى "
تو گفتی: "برادرم... همانطور ک میبینی به همراه اسرا از اسارت برگشتم"
(يا زهرا ..يا زهرا ... إنَّ أَخي قد بقى عُريانا)
یا زهرا یا زهرا... برادرم عریان ماند
*** *** ***
زینبیاتُ الهوی قد جِئنَ " مَشایَّه " ...كَما زينبْ
کسانی که هوای زینب در سر دارند، "پیاده" آمده اند... مانند زینب
ولسانُ الحالِ " يا زينبْ إِلِشْ جَايَه ... اِبْدَمِعْ يِلْهَبْ "
و زبان حالشان این است "یا زینب به سوی تو می آییم... و اشک سوزان از چشمان ما جاری است
و الحجابُ الزينبيُّ لهمُ رايةْ ...رِضاً للرَّبْ
پرچم آنها حجاب زینبی است... برای رضای خداوند
هُنَّ مِعراجُ رجالِ اللهِ للغايةْ ..بِوقتِ الحَربْ
آنها معراج مردان خدا در راه هدف هستند... در زمان جنگ
نَهجيَ زينبيْ ..بحجابي و عَفافي و شَجاعتي
شیوه زندگی من زینبی است... با حجابم و عفافم و شجاعتم
أَدْعَمُ مذهبيْ...وهو يَحميني و يَحمي لي مَكانتي
از مذهبم دفاع میکنم.... و او مرا وجایگاهم را حفظ می کند
أختاهُ فارغَبي ... في الحجابِ فهو تاجٌ من كَرامةِ
ای خواهرم به حجاب روی بیاور... که حجاب تاج کرامت است
يا زينب ..يا زينب ... إنَّ أخاكِ قَضَى عُطشانا
یا زینب... یا زینب... برادرت تشنه شهید شد