۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۰۷
*از دیدگاه حضرتعالی چه عواملی موجب شده است که شهید حججی و امثال ایشان که از جوانان و نسل سوم و چهارم انقلاب هستند بتوانند با حماسه کربلا و سیدالشهدا (ع) ارتباط برقرار کنند؟
باید به این نکته توجه داشت که قیام سیدالشهدا(ع) با فطرت انسان گرهخورده است و نظیر محبتی است که بشر نسبت به خدا دارد؛ همان محبتی که نسبت به خدا در دل انسان و در نهاد او وجود دارد که محبتی فطری است و همین محبت است که انسان را به خداشناسی هدایت میکند. همین محبت است که انسان را در لحظات خاص با خدا آشنا میکند، همین محبت است که انسان را به ارزشهای والا هدایت میکند.
این محبت فطری او به رسول اکرم(ص) و اهلبیت(ع) هم منتقل میشود؛ یعنی همانطور که خدا در نهاد بشر بهطور فطری محبوب است، بندگان خالص خدا و آنهایی که ارزشهای متعالی خداوند در آنها جلوهگر شده است نیز در نهاد بشر از محبوبیت برخوردار هستند. حال به دلیل اینکه از محبوبیت فطری برخوردار هستند و در نهاد بشر و در دل بشر جای دارند، رابطه بشر با آنها رابطه نزدیکی است. لذا همینکه چهرهای از آنها در دل کسی ایجاد میشود آنها با او ارتباط برقرار میکنند.
رسول اکرم(ص) جلوهٔ جمال و کمال الهی است. اهلبیت(ع) همینطور هستند، سیدالشهدا(ع) هم جلوهٔ کمال و جلال الهی است، همهٔ قیام سیدالشهدا(ع) جلوهای از کمال و جلال الهی است، آنهم با روشنترین جلوه و زیباترین تجلی. این منشأ میشود که همهٔ انسانها با قیام سیدالشهدا(ع) ارتباط برقرار می کنند.
البته اگر این قیام بر آنها عرضه شود و اگر تماسی بین سیدالشهدا(ع) و آنها برقرار شود در این صورت آنها این قیام را در دل میفهمند و میشناسند و نسبت به سیدالشهدا(ع) احساس عشق میکنند. لذا سیدالشهدا(ع) حتی در میان غیرمسلمانها و در میان انسانهایی که از فطرت سالم برخوردارند، عاشق زیاد دارد. حال اگر این عاشق مسلمان بود و کسی بود که در دامان محبان اهلبیت(ع) پرورشیافته بود این عاشق کسی بود که در میان ملتی مثل ملت ایران که سراسر این ملت از محبت اهلبیت(ع) موج میزند، رشد یافته بود، اگر در بستر انقلاب راهیافته و رشد یافته بود، همان راه را ادامه خواهد داد.
این بستر انقلاب است که به شهادت تاریخ، سراسر جهاد و شهادت است و این بستر انقلابی که امام(ره) راه آن انقلاب را به جوانان ما نشان داده است و شهدای ما راه انقلاب را با خونشان برای همگان و برای نسلهای جوان نشان دادهاند. وقتی یک جوانی در بستر انقلاب، در بستر ملت عاشق اهلبیت(ع) ایران آن خصوصیاتی که در سیدالشهدا(ع) وجود دارد و آن خصوصیاتی که در نهضت حضرت سیدالشهدا(ع) وجود دارد، نهضتی که مظهر جمال الهی است آن را میبیند، عاشق میشود.
شما از هرسو به نهضت سیدالشهدا(ع) بنگرید، خواهید دید که لبریز از تجلیات الهی است. شما در صحرای کربلا و در قیام سیدالشهدا(ع) سخاوت را متجلی میبینید. در قیام سیدالشهدا(ع) ایثار را متجلی میبینید. شما در قیام سیدالشهدا(ع) تواضع را میبینید. در قیام سیدالشهدا(ع) قیام برای ارزشهای متعالی را میبینید. در قیام سیدالشهدا(ع) از همهچیز گذشتن برای خدا را میبینید. در هیچ حادثهای در تاریخ بشر مانند قیام سیدالشهدا(ع) فداکاری برای خدا و ارزشهای متعالی دیده نمیشود.
در قیام سیدالشهدا(ع) وجودی مانند ایشان و بهترین انسانهای روی زمین که در دور او جمع شده بودند، همه بهصورت دستهجمعی اقدام به یک فداکاری دستهجمعی می کنند و در راه نجات انسانها، در راه دفاع از حقوق انسانها، در راه هدایت مردم به بهترین و برترین ارزشها خود را فدا میکنند. این صحنهٔ ایثار و فداکاری یکپارچه، همۀ انسانها را تکان میدهد تا چه برسد به انسانی مانند شهید حججی و امثال شهید حججی و این نیروهای عزیز ما. این جوانان نسل سوم و چهارم ما که اساساً در یک دامن خوبی بار آمده و پرورش یافتند، در دامان خانوادۀ عاشق سیدالشهدا(ع)، در دامان جامعۀ محمد و آل محمد (ص)، در دامان یک جامعهای که دارای یک تاریخ بینظیر از ایثار و شهادت و فداکاری و ایستادگی و مقامت است. طبیعی است در اینچنین جامعهای نسلهای پشتدرپشتی امثال حججیها را تولید خواهد کرد.
حججی تنها و یک چهره منحصر بفرد نیست. به عقیده من نسل جوان ما از حججیهای فراوانی برخوردار است که در صحنههای خاص آنها را بروز میدهد و در لحظههای خاص چهرههایی نظیر شهید حجتی برجسته میشود. همانطوری که در ابتدای انقلاب و در آغاز پیروزی انقلاب که توطئهها به انقلاب روی آورده بود و جنگ را بر ما تحمیل کردند آن رویشهای عظیم انقلابی را در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاد و آنهمه بسیجیها و ارتشیها و پاسداران بزرگ و ایثارگری که جلوهگر شدند و هنوز هم همان رویشها وجود دارد و امیدواریم که انشاءالله خداوند متعال به همۀ ما توفیق دهد تا بتوانیم ارزشهای والای اسلام و انقلاب را با رفتار و کردارمان و با موضعگیریهایمان متجلی کنیم و پاسدار خوبی از آرمانهای شهیدان باشیم.
*آیا میتوان گفت شرایطی که امروز بر کشورهای اسلامی حاکم است به خاطر دوری از مکتب عاشورا است؟
همینطور است؛ به خاطر دوری از مکتب محمد و آل محمد(ص) است. در یک روایتی آمده است -که در کتابهای اهل سنت و اهل تشیع وجود دارد و در منابع شیعه و سنی آمده است- که رسول اکرم(ص) می فرمایند: «النّجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و اهلبیتی أمان لأمّتی من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس». همانطور که ستارگان برای شبروان دریا راهنما هستند و آنها را در امان نگه میدارد تا غرق و گم شده و در دریا سرانجام نابود شوند، اهلبیت من هم امان هستند برای امت من از اینکه اختلاف پیدا کنند. پس اگر جمعی پیدا شدند، قبیلهای پیدا شدند، گروهی پیدا شدند که با اهلبیت من مخالفت کردند اینها موجب اختلاف در امت من میشوند. وقتیکه اختلاف شد اینهایی که اختلاف میکنند، حزب ابلیس خواهند شد.
اما متأسفانه در حال حاضر آنچه در جامعه اسلامی بهصورت گسترده میبینیم این است که بخش عظیمی از این جامعه اسلامی از اهلبیت رسول خدا(ع) دور شدهاند، از سیدالشهدا(ع) دور شدهاند، از امیرالمؤمنین(ع) دور شدهاند، از معارف و پیوستگی به اهلبیت(ع) جدا شدهاند که همین منشأ این شده است که خودشان هم باهم اختلاف پیدا کنند و خودشان هم تبدیل به گروههای پراکنده شوند.
وقتی پراکندگی در امت اسلامی رواج پیدا کرد این پراکندگی در جامعۀ ما شکافهایی را ایجاد میکند که این شکافها دقیقاً تبدیل به سنگرهای شیطان میشود. یعنی شیطان در همین شکافها رخنه میکند. وقتی در این شکافها رخنه کرد، جامعه اسلامی را تحت نفوذ خود قرار میدهد.
این جامعه اسلامی که باید پیرو رسول خدا و اهلبیت او باشد، تبدیل میشود به یک جامعه که ما امروز میبینیم؛ امروز چه وضعیتی در یمن وجود دارد؟ چه وضعیتی در بحرین وجود دارد؟ چه وضعیتی در فلسطین وجود دارد؟ چه وضعیتی در عراق و سوریه و بسیاری از نقاط دیگر پیداشده است؟ در حقیقت در شرایط فعلی بسیاری از کشورهای اسلامی را میبینیم که در برابر آمریکا ذلیل هستند؛ آمریکا از آنطرف دنیا میآید و به بعضی از کشورهای اسلامی سلاح میفروشد که بهوسیلۀ آنها مسلمانان را بکشد، یعنی آمریکا هم ثروت را میبرد و هم علاوه بر اینکه ثروت ما را میدزدد از این ثروت دزدیده شده به ما سلاح میدهد تا با آن سلاح خود را بکشیم.
این همان چیزی است که در نتیجۀ دور بودن از مکتب اهلبیت(ع) بر ما وارد شده است. در حقیقت آنچه امروز بیماری هستی که بر جامعه اسلامی عارض شده است، بیماری همان ذلتی است که سیدالشهدا(ع) برای زدودن آن ذلت و برای عزت جامعه اسلامی قیام کرد. فرمود: «هیهات من الذّله یأبی اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون». اما متأسفانه آنهایی که از مکتب سیدالشهدا(ع) دور شدهاند دچار ذلت شدهاند.
در مقابل آنها، کسانی که امروز از مکتب سیدالشهدا(ع) تبعیت میکنند، مثلاً ملت ما، ملت بزرگ ایران و مانند ملتهایی که با ملت ایران اتحاد دارند، مانند جبهۀ مقاومت و ملتهایی که در جبهۀ مقاومت قرار دارند، مظاهر عزت هستند و آمریکا در برابر آنها ناچار است که سر خم کند. آمریکا عصبانی است از اینکه میبیند پرچم عزت اسلامی بهوسیلۀ جبهۀ مقاومت با رهبری رهبر انقلاب با رهبری رهبران جامعه اسلامی که پیوستۀ به رهبر انقلاب هستند، مانند سید حسن نصرالله در جهان اسلام برافراشته شده است.
رژیم صهیونیستی کاملاً در برابر این جبهۀ مقاومت زمینگیر شده و شکست خورده است، آمریکا در برابر این جبهۀ مقاومت به ذلت کشیده شده است، توطئۀ آمریکا در منطقه ما شکستخورده است. آمریکا امروز در سوریه و عراق و یمن و لبنان و خیلی از نقاط جهان شکستخورده است. آمریکایی که مظهر استکبار و مظهر شیطان در جامعۀ بشری امروز است.
بنابراین مکتب سیدالشهدا(ع) است که میتواند جامعه اسلامی را به عزت و شوکت خود و به استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برگرداند و امیدواریم انشاءالله این جبههٔ مقاومتی که به برکت انقلاب اسلامی به وجود آمده و در حال گسترش است، آنقدر گسترش پیدا کند که همۀ جهان اسلام را تحت پوشش خود قرار دهد. در این صورت است که ما میتوانیم یک امتِ واحدۀ اسلامیِ عزتمندِ باشکوهِ پیشرفتهٔ مترقی داشته باشیم و در آن صورت است که دست مستکبران از سر ملتهای اسلامی بلکه از سر همۀ ملتهای مستضعف جهان بریده و کوتاه خواهد شد.
*چرا مردم در زمان سیدالشهدا (ع) در تمییز امام حق از حاکم ظالم دچار اشتباه شدهاند؟
هرگاه مردم هدایتهای الهی را نادیده بگیرند دچار اشتباه خواهند شد. خدای متعال نور آسمان و زمین است، یعنی چه نور آسمان و زمین است؟ یعنی این خدا است که راه را به مردم نشان میدهد. هر جا مردم از گفته خدا و از هدایتهای او رویگردان شوند، قطعاً دچار گمراهی و آسیب میشوند. آنوقت چشم بینای آنها از کار خواهد افتاد. در آیۀ کریمۀ خداوند متعال میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ کثِیراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ یفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْینٌ لاٰ یبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ یسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِک کالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِک هُمُ اَلْغٰافِلُونَ» یک عدهای جهنمی میشوند به دلیل اینکه دل دارند اما دل آنها از ادراک و فهم بازمانده است و نمیتوانند با این دل بفهمند، چشم دارند اما با این چشم نمیبینند، گوش دارند اما با این گوش نمیشنوند. اینها چه کسانی هستند؟ چرا به این شکل میشود؟ چرا چشم بشر از کار میافتد؟ چرا گوش او از کار میافتد؟ چرا عقل بشر از کار میافتد؟ چرا از خرد بازمیماند؟
دلیل را خداوند در جای دیگر توضیح داده است؛ «سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِی اَلَّذِینَ یتَکبَّرُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیرِ اَلْحَقِّ وَ إِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لاٰ یؤْمِنُوا بِهٰا وَ إِنْ یرَوْا سَبِیلَ اَلرُّشْدِ لاٰ یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یرَوْا سَبِیلَ اَلغَی یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذٰلِک بِأَنَّهُمْ کذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ». چرا بشر به این شکل میشود که چشم و گوش و خردش از کار افتاد و در نتیجه ازکارافتادن خرد، قدرت تمییز بین حق و باطل را از دست میدهد؟ قدرت تمییز بین اینکه حسین حق است یا یزید؟ با اینکه اینقدر روشن است و نیاز به فکر زیادی ندارد تا بفهمد یزید بر باطل است و حسین بر حق است.
آیا کسی میتواند یزید سبکسر، فاسق، آدمکش، بیخرد، فاقد دانش و فاقد هرگونه تقوا را با حسین بن علی، پسر دختر پیغمبر، پسر علی ابن ابیطالب(ع)، مظهر تقوا، خرد و دانش قیاس کند؟ نهتنها قیاس کند، بلکه اشتباه هم کند و یزید را بر حسین(ع) ترجیح دهد؟ یا معاویه را بر علی(ع) ترجیح دهد؟ یا ابوسفیان را بر پیامبر(ص) ترجیح دهد؟ همین امروز هم برخی آمریکا را بر انقلاب اسلامی ترجیح میدهند، ترامپ را به مقام معظم رهبری ترجیح میدهند و حاضر هستند حرف ترامپ را گوش دهند اما حرف مقام معظم رهبری، این انسان خردمند، عالم، دانشمند، شبزندهدار، باتقوا، مجاهد و پاکسیرت را رها میکنند و به ترامپ میپیوندد!
اما چطور میشود که بشر قدرت تمیز خود را از دست میدهد؟ این در نتیجۀ گوش نکردن به آیات الهی، در نتیجۀ چشمپوشی از بیان الهی است. خدای متعال آیات و بینات روشنی در اختیار بشر گذاشته است؛ مانند قرآن کریم، راهنمای رسول اکرم(ص) راهنمایهای انسانهای صالحی که همین هدایتهای الهی را به مردم توضیح میدهند. اگر مردم به این بینات و این آیات روشن گوش نکردند و چشم خود را به هم گذاشتند، مانند کسانی اند که حسین بن علی(ع) با آنها صحبت کرد اما با او به جنگ پرداختند.
انسان اگر خطبههای سیدالشهدا را بخواند، خطبههای امام مجتبی(ع) و امیرالمؤمنین(ع) را بخواند می فهمد امیرالمؤمنین(ع) چقدر برای مردم روشنگری کرده است، قرآن کریم چقدر روشنگری کرده است و چقدر راه نشان داده است. گاهی انسان به این راهنماییها بیاعتنا میشود، یا می بیند و کتمان می کند. مردم دیدند که معاویه چقدر آدمکشی و ظلم میکند، دیدند که علی بن ابیطالب(ع) چگونه مظهر عدالت است، دیدند علی بن ابیطالب(ع) چگونه با بیتالمال رفتار میکنند. ایشان خطاب به مردم کوفه فرمود: اگر من از شهر شما بیرون آمدم و بیش از این مرکب و این لباسی که پوشیدهام، با خودم از مدینه آوردم، خائن هستم. این منطق امیرالمؤمنین(ع) است که در بیتالمال آنگونه با عدالت رفتار میکرد.
معاویه هم خود میخورد و به قوم خویش و به هرکسی که از او طرفداری میکند، میدهد. خب مردم که این را میدیدند! بااینکه عدالت علی را میدیدند و بیعدالتی معاویه را با چشم میدیدند اما معاویه را به علی ترجیح میدادند. یعنی آنهایی که آیات و بینات را میبینند، این بینات را نادیده میگیرند. نادیده گرفتن این بینات و آیات الهی بهتدریج خرد را از کار میاندازد و دیگر انسان چشم بینا و گوش شنوا نخواهد داشت.
امروز هم به همین شکل است؛ در حال حاضر در کشور ما یک عده میبینند که این انقلاب چقدر به این ملت خدمت کرده است، میبینند که این ملت یک روزی ذلیل و زیردست آمریکا و سایر قدرتهای بزرگ بود اما امروز به برکت انقلاب و رهبری امام و رهبری رهبر انقلاب، تبدیل به یک ملت قدرتمند و عزیز شده است، تبدیل به یکی از قدرتهای بزرگ دنیا شده است تبدیل به قدرت اول منطقه شده است، این را با چشم میبینند. با چشم خود این پیشرفتهای انقلاب را میبینند که چه چیزهایی بهدستآمده است، میبینند ملت ما در زمان شاه چقدر ذلیل بود؛ در زمان شاه یک افسر آمریکایی به کشور ما میآمد، همه اوضاع مملکت را او در دست میگرفت. حتی شاه و نخستوزیر را او انتخاب میکرد، نمایندۀ مجلس را او تعیین میکرد.
من در خارج از کشور که بودم -آنوقت در انگلیس مأموریت داشتم- به بخش اسناد وزارت خارجه در کتابخانه بزرگ بریتانیا سری زدم و در آنجا اسنادی را دیدم. یکی از اسناد این بود؛ یکی از روزنامهنگاران میخواست روزنامهای را در اصفهان منتشر کند اما بهجای اینکه از مسئولین مملکتی خودش یعنی از مسئولین مملکتی ایران مجوز بگیرد، نامه نوشته بود به کنسولگری انگلیس در اصفهان که من میخواهم روزنامه راهاندازی کنم، لطفاً به مسئولین بگویید مجوز روزنامه به من بدهند. یعنی یک روزنامهنگار عادی در زمان شاه نمیتوانست مجوز برای روزنامه صادر کردن بگیرد. از کنسولگری انگلیس باید به مسئولین ایرانی دستور دهد تا به او اجازه روزنامه صادر کردن دهند.
همانهایی که با انقلاب مخالفت میکنند، همان کسانی که علیه انقلاب موضع میگیرند، شرایط زمان شاه را دیده اند. دیدند در آن زمان که چگونه مملکت ما در گرسنگی و بیچارگی و جهل و فقر زندگی میکرد. دیدند که ۷۰ درصد مردم که روستانشین بودند، از همۀ زندگی محروم بودند؛ نه آب داشتند نه مدرسه داشتند نه برق داشتند. اما امروز به برکت انقلاب همۀ روستای ما امکانات دارند. الان درصد بسیار کمی در حد چهار پنج درصد از روستاها شاید مانده باشند که هنوز از برخی امکانات برخوردار نیستند.
امروز در برخی از روستاهای ما دانشگاه تأسیسشده است، قبل از انقلاب چقدر از جوانها میتوانستند به دانشگاه بروند؟ در آن زمان دانشگاه زیادی نبود، اما شما ببینید که بعد از انقلاب چقدر دانشگاههای ما زیاد شده است! در حال حاضر یکی از پیشرفتهترین کشورهای دنیا از لحاظ کمیت و کیفیت دانشگاههای کشور ماست. ازلحاظ علمی امروز کشور ما چقدر پیشرفت کرده است؟ در خیلی از رشتههای علمی امروز کشور ما گاهی پنجمین کشور یا یکی از پنج کشور برجستۀ دنیا است، یا یکی از شش کشور برجسته دنیا است، یا یکی از ده کشور برجسته دنیا است. درحالیکه ما در زمان شاه، هیچ جایگاهی در ردهبندیهای علمی در جهان نداشتیم. برخی اینها را میبینند اما چشم بر حقیقت میبندند. از همۀ پیشرفتها دم نمیزنند از اینهمه رشدی که کشور به آنها دست پیدا کرده است که همه آن از برکات انقلاب و از برکات این شهادتها و مقاومتها بوده است دم نمیزنند و حقیقت را میپوشانند.
خوب این حقیقت پوشانی این کتمان حقیقت و این چشم بر حقیقت بستن منشأ از کارافتادن عقل و خرد میشود، منشأ از کارافتادن چشم و گوش میشود. پس یک چنین اتفاقی در دوران سیدالشهدا(ع) هم افتاده است. به دلیل اینکه در دوران امیرالمؤمنین(ع) این مردمی که باید علی(ع) را بشناسند، چشم بر حقیقت بستند؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) را میدیدند که چقدر با معاویه تفاوت دارد، میدانستند که امیرالمؤمنین(ع) مظهر پاکی و تقوا و عقل است، مظهر شجاعت است، مظهر ارزشهای بلند آسمانی و انسانی است. با اینکه این را میدیدند اما بهطرف معاویه میرفتند. مخصوصاً بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع). این به معاویه گرویدن و این به بنیامیه گرویدن همان چشم بر روی حقیقت بستن بود، این همان چشم و گوش از آیات الهی بستن بود.
نتیجه این شد که این انسانها که چشم بر روی حقیقت بستند، دلشان تبدیل به سنگ شد، خرد آنها از کار افتاد. وارونه شدند. انسانهای وارونه یعنی انسانهایی که حق را باطل میبینند. در همین آیاتی که من خواندم همین موضوع آمده است که خداوند میفرماید «سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِی اَلَّذِینَ یتَکبَّرُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیرِ اَلْحَقِّ» من آنها را از آیات خودم منصرف میکنم، یعنی این آیات پوشانده می شود و دیگر درک این آیات برای آنها غیرممکن میشود.
برای کسانی که در برابر حق تکبر میکنند، یعنی حق را نمیپذیرند و کسانی که حق را میبینند و آن را با تمام وجود احساس میکنند اما حاضر نیستند به حقانیت حق تن در دهند، این چه نتیجهای را میدهد؟ «وَ إِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لاٰ یؤْمِنُوا بِهٰا»؛ هرچه آیات الهی، هر چه دلیل، هرچه برهان و هرچه حجت قطعی عقلی روشن بر آنها برپا شود به آن ایمان نیاورده و گوش نمیکند. «وَ إِنْ یرَوْا سَبِیلَ اَلرُّشْدِ لاٰ یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً» آنوقت نتیجه این میشود که راه راست و خوب را، راه درست و راه هدایت را میبینند، اما از این راه پیروی نمیکنند و گام در این راه نمیگذارند. گام در چه راهی میزنند؟ در راه باطل میگذارند. میبینند این راه، راه درست است. میبینند این راه، راه حقیقت است، میبینند این راه، راه رستگاری است اما بهجای اینکه قدم در راه رستگاری بگذارند، قدم در راه گمراهی میگذارند. «وَ إِنْ یرَوْا سَبِیلَ اَلغَی یتَّخِذُوهُ سَبِیلاً» راه گمراهی را میبینند، راه رستگاری را هم میبینند اما بهجای اینکه پا در راه رستگاری بگذارند، بهجای اینکه آن راه انتخاب کند، راه گمراهی را انتخاب میکند. بعد میفرماید: «ذٰلِک بِأَنَّهُمْ کذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ» این نتیجۀ غفلت تکذیب آیات ماست.
لذا قیام سیدالشهدا(ع) در گام اول یک هشدار بسیار بزرگی است برای آنهایی که چشم را بر حقیقت بستند. به آنها میگوید که چشم را بر حقیقت نبندیم. اگر چشم را بر حقیقت بستید خرد شما از کار میافتد و حتی خرد وارونه پیدا میکنید و در نتیجۀ وارونگی خرد، راه را همیشه وارونه انتخاب میکنید. همیشه گزینشهای شما وارونه خواهد شد. بهجای اینکه خوب را انتخاب کنیم، بد را انتخاب خواهیم کرد، بهجای اینکه راه درست را انتخاب کنیم، راه غلط را انتخاب خواهیم کرد، بهجای اینکه از رهبران الهیِ وارسته و پیراسته پیروی کنیم، از رهبران گمراهی پیروی میکنیم، بهجای اینکه از حسین(ع) پیروی کنیم، از یزید پیروی میکنیم، بهجای اینکه از امیرالمؤمنین(ع) پیروی کنیم، معاویه را بر علی(ع) ترجیح میدهیم.
لذا قیام سیدالشهدا(ع) واقعاً یک مدرسه و دانشگاه بزرگ است که در این دانشگاه اولین درسی که داده میشود این است که مردم! چشم و گوش را باز کنند و عقل و خرد خود را به کار بیاندازند. اگر راه درست را دیدند راه درست را انتخاب کنند و در انتخاب راه درست هیچگاه مسامحه نکنند. تلاش کنند با چشم و گوش باز زندگی کنند، تلاش کنند تبلیغات عناصر گمراه در آنها اثر نکند. عناصر گمراه میخواهند راه حق را بپوشانند، میخواهند راه حق را گم کنیم، راه حق را با راه باطل بیامیزند تا ما را از انتخاب راه درست بازدارند. باید چشم و گوش باز باشد. راه حق را گم نکنیم و بینات و آیات الهی را نادیده نگیریم.
نصایح انسانهای دلسوز، خردمند و صالح را گوش دهیم. وصیتنامههای شهدا از ایندست نصایح است. شهدا همه دلسوز ملت اند. اینها رفتند جان خود را برای این ملت فدا کردند. اینها که دیگر به خاطر دنیا حرف نمیزنند و برای دستیابی به منصب دنیایی حرف نزدند. ببینیم که اینها در وصیتنامه خود چه گفتند. امام(ره) در وصیت خود چه فرموده است. مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی)، علمای بزرگ و خردمندان چگونه نصیحت میکنند. مردم باید چشم و گوششان باز شود و مخصوصاً نسل نو چشم و گوش خود را باز کند و از پندهای خردمندان و ناصحان و دلسوختگان به این مردم و به این نسلها بهرهگیری کند و این پندها را نصب العین خود قرار دهند.