۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۲۳
به عنوان نمونه شهید مطهری داستانی را در کتاب «حماسه حسینی» نقد میکند که حاکی از عمق این تحریفات است.
شهید مطهری در این کتاب نقل میکند: قاصدی از قاصدهای کوفه برای اباعبدالله نامه آورده بود این طور نقل کردهاند که آمد خدمت امام(ع) جواب خواست. حضرت فرمود: سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر. سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند امام(ع) امروز عازم هستند. او هم گفت: پس حالا که حضرت بیرون میروند، من بروم جلال و کوکبه پادشاه حجاز را ببینم که چگونه است؟ رفت دید امام(ع) خودشان روی یک کرسی مثلا مرصّعی نشستهاند، بنیهاشم روی کرسیهای چنین و چنان نشستهاند، بعد محملها و عَماریهایی آوردند، چه حریرها، چه دیباجها، چه چیزها در آنجا بود! بعد مخدرات را آوردند با چه احترامی سوار این محملها کردند.
حاجی نوری میگوید: این حرفها یعنی چه؟! این تاریخ است، امام حسین(ع) در حالی بیرون آمد این آیه را میخواند: «فَخَرجَ مِنها خائِفاً یَتَرَقَّبُ؛ پس (موسی) با حال بیم و ترس، در حالی که (حوادثی را هم) انتظار میکشید از شهر بیرون آمد، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ظالمان نجات بخش» یعنی خودش را در این بیرون آمدن تشبیه میکرد به موسی بن عمران در وقتی که از فرعون فرار میکرد و بیرون میآمد «قالَ عَسی رَبّی أَن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ؛ و چون رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدا مرا به راه مستقیم هدایت فرماید». یک قافله بسیار بسیار سادهای حرکت کرده بود. مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرّین برایش گذاشته باشند؟ یا عظمت خاندان او به این است که سوار محملهایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند، اسبهایشان چطور باشد، شترهایشان چطور باشد، نوکرهایشان چطور باشد؟! کجا بوده یک چنین چیزهایی؟!
منبع:تسنیم