۰۸ آذر ۱۴۰۳ ۲۷ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۲۰
عقیق: یکی از مسلمانان می گوید در شام بودم که اسیران آل محمد(ص) را آوردند، و در بازار شام، درب مسجد، همانجای که معمولاً سایر اسیران را نگه می داشتند باز داشتند،پیرمردی از شامیان پیش رفت و گفت:
سپاس خدایی را که شما را هلاک کرد و فتنه را خاموش ساخت، و از این گونه بسیار بدگویی کرد. چون سخنش پایان یافت امام زین العابدین(ع) به او فرمود: گفتارت را شنیدم، آنچه از دشمنی و کینه در دل داشتی آشکار ساختی، اکنون تو نیز همچنان که من به گفتارت گوش کردم سخنم را بشنو.
گفت: بگو.
فرمود: آیا قرآن خوانده ای.
خوانده ام.
آیا این آیه را خوانده ای«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»(1) بگوی این پیامبر من از شما پاداشی جز دوستی اهل بیت و خویشان و بستگانم نمی خواهم.
آری خوانده ام.
اهل بیت و خوشاوندان پیامبر مائیم.
آیا این آیه را خوانده ای:« آت ذاالقربی حقه»(2) حق ذی القربی را بده.
آری خوانده ام.
مائیم ذی القربی که خدا به پیامبرش فرمود حق آنان را بده.
آیا واقعاً آنان شما هستید؟
آری. آیا آیه ی خمس را خوانده ای :«واعلموا انما عنمتم من شییء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی»(3) بدانید آنچه به دست می آورید پنج یک آن از آن خدا و پیامبر و ذی القربی است.
آری خوانده ام.
ما ذالقربی هستیم... آیا آیه ی «تطهیر» را خوانده ای « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(4) همانا خداوند اراده فرموده ک هرگونه آلودگی را از شما اهل بیت دور دارد، پاکتان سازد پاک ساختنی.
پیرمرد دستها را به سوی آسمان بلند کرد وسه بار گفت: « پروردگارا توبه کردم و از کشندگان آنان بیزارم، من پیش از این قرآن را خوانده بودم اما این حقایق را نمی دانستم.(5)
و همچنین حضرت امام سجاد(ع) در مسجد جامع شام، که یزید ملعون به یکی از خطیبان دستور داد به منبر برود تا به مذمت علی علیه السلام و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. در این حال امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: وای بر تو ای خطیب! خشنودی آفریده (یزید) را به خشم خالق خریدی. و بدین وسیله جایگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده می کنی،
آنگاه به یزید رو کرد و فرمود:بگذار بالای این چوبها(منبر) بروم و سخنی بگویم که خدا را خشنود سازد و حاضران را اجر و ثواب باشد.فرزند امام حسین(ع) ضمن خطابه خویش جای اهل بیت را در حوزه اسلامی نشان داد و در خطبه خویش به آنچه می تواند کسی را بر کسی، یا ملتی را بر ملتی برتری دهد اشاره کرد و روشن ساخت که آل محمد برتری دارند و این برتری ها را نمی توان از ایشان گرفت و به دیگران با ایشان همپایه نیستند و با کمال صراحت و شجاعت گفت:
أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ.(6)
ای مردم خداوند شش چیز را به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه استوار است، علم یعنی دانش را که شرط اساسی برتری شخصی بر شخص یا ملتی بر ملتی است به ما داده اند.
حلم یعنی بردباری را که در راه تعلیم و تربیت مردم بسیار به کار است به ما داده اند.
سماحت یعنی بخشندگی که زمامداران اسلامی را به کار است خوی ما است.
فصاحت یعنی شیوائی بیان و سخنوری که دربیان احکام و هدایت مردم و امر به معروف و نهی از منکر و روشن ساختن افکار مردم و تهییج آنان به جهاد و فداکاری و از خودگذشتگی بسیار لازم و ضروری است در خاندان ما است.
شجاعت یعنی دلیری و مردانگی که رهبری و زمامداری بر آن استوار است به ما داده است.
دوستی و علاقمندی قلبی مردم با ایمان را که رمز حکومت و راز سلطنت است به ما داده اند یعنی با زور و جبر نمی توان مردم را ارادتمند و دوست و طرفدار خویش ساخت یعنی می خواهد بگوید یزید خدا چنان ساخته است که مردمان با ایمان ما را دوست بدارند و نمی شود با هیچ وسیله ای جلو این کار را گرفت و کاری کرد مردم دیگران را دوست بدارند و ما را دشمن بدارند.
أَیُّهَا النَّاسُ ،فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.(7)
ای مردم! برتری ما بر دیگران هر که باشند بر این هفت پایه استوار است. از ما است بنی مختار محمد(ص). از ما است صدیق اعظم علی المرتضی(ع).از ما است جعفر طیار که با دو بال خویش در بهشت با ملائکه پرواز می کند. از ما است حمزه شیر خدا وشیر رسول خدا(ص). از ما است دو سبط این امت حسن و حسین(ع) که دو سید جوانان اهل بهشتند.هر که مرا شناسد، بشناسد و هر که مرا نشناسد من خبری دهم او را به حسب و نسب خود.
أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا
ای مردم! من فرزند مکه و منی، زمزم و صفا هستم. من فرزند آن بزرگواری هستم که حجر الاسود را با اطراف عبا برداشت.(8) من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف و سعی نمود و حج را به جا آورد. من فرزند کسی هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد.(9) من فرزند کسی هستم که خداوند بزرگ به او وحی کرد. من فرزند حسینم که در کربلا کشته شد.من فرزند محمد مصطفی هستم، من فرزند فاطمه زهرایم.من فرزند خدیجه ی کبرایم. من فرزند کسی هستم که به خون خویش غوطه ور شد. من فرزند غارت شده اهل جور و عنا، منم فرزند آنکه بر او نوحه کردند جنیان زمین و مرغان هوا، منم فرزند آنکه سرش را بر نیزه کردند و گردانیدند در شهرها. منم فرزند آنکه حرم او را اسیر کردند اولاد زنا، مائیم اهل بیت محنت و بلا، مائیم محل نزول ملائکه سماء ... .(10)
امام(ع) از محبوبیت اهل بیت(ع) در نزد اقشار مردم، برای پیروزی استراتژی جنبش اصیل اسلامی ، با سیاستی خردمندانه، به سه طریق استفاده کرد:
1_ گسترش پایگاه مردمی اهل بیت(ع) و جلب هر چه بیشتر اعتماد مردم، نسبت به ایشان و به فعلیت رساندن این اعتماد و محبوبیت و به کار گرفتن آنها، در جهت آرمانهای اسلامی.
2_ کوشش، در جهت ارتقاء بینش و دانش سیاسی و اسلامی مردم.
3_ تربیت یک نیروی ورزیده، در مسائل فکری و ایدئولوژیک، جهت رهبری آینده نهضت و مردم.
مسئله توجیه تئوریک و ایدئولوژیک ، دارای ضرورتی حتمی، در شرایط آن دوران بود. چه آنکه نیروهای فاسد و منحرف، با چنگ انداختن بر همه منابع و وسائل ارشاد و هدایت مردم جامعه، نسلهای آینده را در معرض انحراف و سقوط فکری و فرهنگی و اخلاقی، قرار داده بودند. و لذا لزوم مبارزه، با انحرافات فکری، یک نیاز حیاتی جهت نجات مکتب و مردم بود. و از سوی دیگر، به علت بیرون رفتن کادرهای رهبری کننده مردم، در طی جریان مبارزات، تربیت کادرهای جدید، نیازی غیر قابل اجتناب بود. زیرا که حیات و بقای اساسی اسلام، در گرو حیات و بقای این طیف بود.
پی نوشت ها:
1_(سوره شوری،آیه 23)
2_(سوره اسراء، آیه 26)
3_(سوره انفال،آیه 40)
4_(سوره احزاب،آیه33)
5_(احتجاج طبرسی،ص167،چاپ نجف،1350 هجری قمری)
6_(بحارالانوار، ج45، ص138)
7_(بحارالانوار،ج45،ص138)
211008