۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۰۸
وی در این باره به ذکر روایتی از امام حسن عسکری(علیه السلام) که احتجاج شیخ طوسی مطرح شده است اشاره کرد که حضرت فرمود: وقتى مأمون، حضرت رضا(علیه السلام) را ولیعهد خود قرار داد، دربان آن حضرت آمد و عرض کرد: جمعیتى جلوی در ایستاده و اجازه ورود میخواهند؛ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «من کار دارم آنها را برگردان»، دربان آنها را برگرداند، روز بعد آمدند و همچون روز گذشته خود را معرفى کردند باز دربان آنها را برگرداند روز سوم و چهارم تا دو ماه هر روز می آمدند ولى اجازه ملاقات نمی یافتند بعد از دو ماه به دربان گفتند: به آقاى ما بگو: ما شیعیان پدر شما حضرت على بن ابی طالب(علیه السلام) هستیم اما چون شما به ما اجازه ملاقات ندادید، مورد شماتت دشمنان قرار گرفتیم. ما بر می گردیم ولى از شدت شرمندگى و خجلت از شهر و وطن خود آواره می شویم؛ زیرا دیگر نمی توانیم شماتت و سرزنش دشمنان را تحمل کنیم.
این استاد حوزه علمیه قم با بیان اینکه بزرگان دستور دادند که وقتی میخواهید وارد حرم مطهر امام رضا (ع) شوید اذن دخل بخوانید گفت : این اذن دخول فقط صرف کلمات نیست که بر زبان ما جاری شود و به سرعت بخوانیم و بعد سمت حرم روانه شویم معنای آن بسیار عمیقتر از این الفاط است. باید مقابل حرم ایستاد و اجازه واقعی از امام رضا گرفت و برای این مورد باید یک کاری کرد که پاک وارد حرم شد.
حجتالاسلام حسینی قمی با بیان اینکه مسئله عدم پذیرش شیعیان به واسطه عدم توجه به گرفتاری مؤمنین در بین سایر ائمه نیز سابقه دارد گفت: علی ابن یقطین که از خواص امام موسی کاظم بودند و به دستور ایشان در دستگاه خلافت کار میکردند، هنگامی که به مدینه رسید، خواست به زیارت و ملاقات امام موسی کاظم (ع) شرفیاب شود، همین که جلوی منزل حضرت رسید و اجازه ورود خواست، امام (ع) از پذیرش و ملاقات با او امتناع ورزید. روز دوم نیز علی بن یقطین آمد و اجازه ورود خواست؛ ولی حضرت باز هم نپذیرفت. پس به غلام حضرت گفت: به مولایم بگو که من از علاقه مندان مخلص شما هستم و این همه راه را برای زیارت شما آمده ام، گناه و خلاف من چیست، که مرا نمیپذیری؟ هنگامی که غلام، گفته علی بن یقطین را برای امام کاظم (ع) بازگو کرد، آن حضرت برایش چنین پیغام فرستاد: چون ملاقات با ابراهیم جمال – شتر چران – را نپذیرفتی، و تو دل او را شکستی و ناامیدش کردی و او از تو آزرده خاطر بازگشت و باید بدانی که خداوند هم اعمال تو را مقبول درگاهش قرار نخواهد داد؛ مگر آن که ابراهیم جمال از تو راضی و خوشنود گردد. علی بن یقطین به غلام گفت: به مولایم بگو: در این موقعیت چگونه ابراهیم را پیدا کنم؟ من در شهر مدینه هستم و او در شهر کوفه میباشد. حضرت فرمود: هنگامی که شب فرا رسید، بدون آن که کسی مطلع شود، تنها به قبرستان بقیع برو، آن جا شتری آماده است، سوار آن شو و به کوفه برو.
علی بن یقطین طبق فرمان حضرت، شبانه وارد قبرستان بقیع شد و سوار بر شتر گردید و عازم کوفه شد؛ و در یک لحظه با طی الارض به شهر کوفه رسید و خود را جلوی درب منزل ابراهیم جمال دید، پس درب منزل را کوبید و گفت، من علی بن یقطین هستم.
ابراهیم جمال از درون خانه گفت: علی بن یقطین را با من چه کار است؟ و برای چه این جا آمده است؟! علی بن یقطین پاسخ داد: موضوع بسیار مهم است، و آن قدر اصرار ورزید تا آن که ابراهیم آمد و درب منزل را گشود و علی وارد منزل شد. همین که علی بن یقطین وارد منزل ابراهیم گشت، اظهار داشت: امام و مولایم، حضرت موسی بن جعفر (ع) از ملاقات با من خودداری نمود؛ مگر آن که تو از من راضی شوی و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بدهی.
ابراهیم ساربان گفت: خداوند از تو راضی باشد، علی پاسخ داد: رضایت خداوند نیز در خوشنودی تو است، و سپس افزود: اگر تو از من ناراحت نیستی و میخواهی خوشحال برگردم، باید پای خود را بر صورت من بگذاری و با اصرار فراوان ابراهیم تقاضای او را پذیرفت؛ و آن گاه علی روی زمین خوابید و ابراهیم پای خود را روی صورت او گذاشت؛ سپس جانب دیگر صورتش بر خاک نهاد و گفت: طرف دیگر صورتم را نیز پایمال کن و چون ابراهیم پای خود را بر صورت علی بن یقطین نهاد، علی به طور مکرر میگفت: خدایا، تو شاهد و گواه باش. پس از آن، از حضور ابراهیم خداحافظی نمود و چون به مدینه رسید و جلوی منزل امام موسی کاظم (ع) آمد، حضرت او را پذیرفت و به درون منزل راه یافت.
وی با بیان اینکه حضرت رضا(علیه السلام) نیز به این جهت بود که به آنها اجازه ورود نمیداد اما روز چهارم که به اصرار وارد شدند و به حضرت سلام کردند ولى حضرت نه جواب سلام فرمود و نه اجازه نشستن داد و آنان همچنان ایستاده بودند و عرض کردند: بعد از این همه سختگیری در دادن اجازه ملاقات، دلیل این برخورد خشن و تحقیرآمیز چیست؟! امام(علیه السلام) فرمود: «زیرا شما ادعا کردید که شیعه امیر المؤمنین على بن ابی طالب(علیه السلام) هستید. واى بر شما، شیعه امیر المؤمنین(علیه السلام) افرادى مانند حسن(علیه السلام)، حسین(علیه السلام)، ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و محمّد بن ابی بکر هستند که هیچ یک از دستورات خدا را مخالفت نکردند.
حضرت فرمودند شما در حالی ادعای شیعه بودن میکنید که به گرفتاری برادران مؤمن خود توجه نمیکنید.
شیعیان گفتند: اى پسر پیامبر! ما از خدا طلب آمرزش می کنیم و از این گفته بیجا به سوى خدا توبه می کنیم و همچنان که مولاى مان ما را آموخت می گوئیم ما دوستان شما و دوستان دوستان شما و دشمن دشمنان شمائیم.
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «خوش آمدید اى برادران و اى دوستان من، بالاتر بیائید، بالا بیائید، بالا بیائید، آنقدر آنها را بالا برد تا به خود چسباند» سپس به دربان خویش فرمود: «چند بار اینها را از در خانه بازگرداندى؟» گفت: شصت بار، امام(علیه السلام) فرمود: «پس شصت بار پشت سر هم به خانه آنها برو به آنها سلام کن و سلام مرا نیز برسان؛ زیرا اینها چون امروز توبه کردند گناهانشان آمرزیده شد و چون دوست و وابسته به ما هستند سزاوار و شایسته احترام اند، بنابراین به ملاقات آنها برو و وضع زندگى آنها و خانواده شان را بررسى کن، خرج زندگى و خیرات و مبرات به آنها برسان، و ناراحتی ها و مشکلات آنها را برطرف کن».
وی با بیان حدثی از امام صادق (ع) «لَوْ عَلِمْتَ مَا مَنْزِلَةُ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَبِّهِ مَا تَوَانَیْتَ فِی حَاجَتِ؛ اگر میدانستی که مؤمن چه جایگاهی نزد خداوند دارد هیچگاه در حاجتش کوتاهی نمیکردید.»گفت: برای اینکه حضرت امام رضا از زیارتمان استقبال کند و نظرشان به سوی ما جلب شود یک گرهای از کار مومنی باز کنیم؛ آنگاه مشاهده خواهیم کرد که آن زیارت چقدر حال معنوی بهتری نسبت به قبل خواهد داشت. باید به فکر گرفتاریهای برادران مومن خود باشیم.